این مقاله می کوشد با مقایسه داستان های گوناگونی که درباره نحوه آفریده شدن آدم در دو دین یهود و اسلام وجود دارد، فرایندی را که به لحاظ اسطوره ای در این زمینه طی شده، بررسی کند. نویسنده برای نیل به این مقصود به افسانه هایی که در سه گروه عمده از آثار اسلامی یعنی تفاسیر قرآن، تاریخ و قصص الانبیاء و در دین یهود در تفاسیر اسفار پنجگانه، تفسیر سفر پیدایش، کتاب پندهای ربی الیعاذر و… وجود دارد مراجعه کرده است. نویسنده معتقد است که یک روایت اصلی و دست اول درباره فرایند آفرینش آدم از خاک و دمیده شدن حیات در جسم او وجود دارد که تقریباً در همه منابع می توان نشانی از آن یافت و بقیه روایت ها فرعی و دست دوم اند که هرازگاهی به چشم می خورند. او در ادامه این روایت های دست اول را به یازده بخش کوچک تر تقسیم می کند و به مقایسه هر یک از آنها در منابع اسلامی و یهودی و گنوسی می پردازد. پس از این مقایسه به این نتیجه می رسد که مضامین اسطوره ای در منابع اسلامی فربه تر از میدراش است.
مقدمه
هدف من در این مقاله بررسی داستانهای گوناگون درباب چگونگی آفرینش آدم از خاک است، که نمونهای از فعالیت اسطورهای-شاعرانه در اسلام به شمار میرود. مقایسه اطلاعاتی که از منابع یهودی، اسلامی و گنوسی درباره آفرینش آدم در دست داریم، حاکی از این است که اسلام، که صراحتاً اسطوره را رد میکند، در حقیقت در میانه زنجیرهای واقع است که دین یهود (که عموماً فاقد اسطوره است) یک طیف آن و آیین گنوسی (که به شدت اسطورهای است) طیف دیگر آن می باشد.
مطالعه اسطوره توجه دانشمندان را در سالهای اخیر به خود جلب کرده و آثار فراوانی به بحث در باب این پرسش که اسطوره چیست۱، اختصاص یافته است. مناسب ترین تعریف از اسطوره در راستای هدفی که در این مقاله دنبال میکنیم، همان تعریفی است که در فرهنگ عامیانه متداول است: داستانی مقدس که چگونگی پدید آمدن جهان و انسان به شکل کنونی شان را تبیین(explanation) می کند.۲ این تعریف دو مؤلّفه از مهم ترین مؤلفه های هر اسطوره را در دل خود دارد که عبارتند از: داستان و تبیین. آدمیان همواره تلاش میکنند جهانی را که در آن زندگی میکنند بفهمند و اسطوره بیانی از این طلب معرفت است که لزوماً تاریخی نیست، اما قادر است پاسخهایی برای پرسش های وجودیِ بنیادین ما فراهم آورد. (Schimmel, 1994: 125) مراد از اسطوره لزوماً تبیین، به معنای آشکارتر ساختن یک چیز درک ناشدنی، نیست، بلکه بیشتر نوعی تفسیر (interpretation) و شیوه خاصی از ادراک جهان است. روش عمدهای که در این جستار از آن بهره گرفتهایم، مقایسه متون صدر اسلام با منابع یهودی است. بسیاری از بحثها در باب اسطوره در دین یهود حول محور نقش خدا میگردد. اسلام نیز اسطوره را به منزله الگویی برای تاریخ به کار میبَرد و این اسطوره با ظهور محمد[ص] و نخستین نسل مسلمانان جای دوره (era) آغازین آفرینش در دیگر فرهنگها را می گیرد. (رک:Forward, 1994: 97-118 )
روش دیگر برای جستجوی بارقههای (sparks) اسطوره ما را به دوره پیش از اسلام و دین گنوسی می بَرَد. اسطوره آفرینش آنها شبیه تصورات رایج در قرن نخست پیش از میلاد است که مبتنی بر فلسفه یونان بوده و بازتاب آنها را میتوان در نوشتههای فیلون یهودی (Philo Judeus) یافت. اسطوره برای نظامهای گنوسی۳(Stroumsa, 1984: 1) یک امر ضروری محسوب میشود و می توان عناصر اسطورهای خاص در تفکرات ربّانی را به بهترین وجه جدالی برضد گنوسیان فرض کرد.
منبع اصلی که من در این مقاله از آن کمک گرفتهام نسخه طولانی مکاشفه یوحنا (The Apocryphon of John) است که در دست نوشتههای (codices۲ و۴) از کتابخانه گنوسی-قبطی کشف شده نجع حمادی (Nag Hammadi) در مصر علیا منتشر شده است. پیرسون این اثر را تفسیر اسطوره ای- شاعرانه (mythopoetic) متونی از سفر پیدایش درباره آفرینش آدم (پیدایش۱: ۲۶؛ پیدایش ۲: ۷) مینامد. (Pearson, 1990: 33-34) در مکاشفه یوحنا دمیورگ خدای خالق جهان مادی و پسر سوفیا (خرد-پستترین موجود الهی روحانی) اعلام میکند که او یگانه ایزد است. دمیورگ و آرخون ها تصمیم میگیرند که آدم را به صورت آنتروپوس بیافرینند و «آدم جاندار» که نفس (psyche) دارد، اما روح (pneuma) ندارد را خلق کنند. در این مرحله آدم قادر به حرکت و راه رفتن بر روی زمین نیست تا اینکه سوفیا دمیورگ را ترغیب میکند که از روح خود در او بدمد. لذا اخگر الهی را که سوفیا دزدیده بود تا به دمیورگ هستی بخشد، از خودش به آدم منتقل میکند. آرخونها بلافاصله در مییابند که موجودی برتر از خودشان خلق کردهاند، لذا او را در یک بدن مادی حبس میکنند. (مکاشفه یوحنا، جُنگ ۲: ۱۵-۲۵) روح که درون نفس است «اخگر» نیز نامیده میشود، یعنی تکهای از قدرت خداوند که در جهان ما هبوط کرده و بدن خلق شده تا مطمئن شود که در اینجا باقی می ماند. روح در مرحله قبل از نجات در درون بدن است و نفس از خودش هیچ آگاهی ندارد و موجودی فلج، خواب و زندانی ترسیم میشود؛ موجودی است که «نمیداند» (یعنی به عبارتی گنوستیک[=عارف] نیست) بیداری و نجات از راه معرفت «گنوسیس» به دست میآید. (Jonas, 1963: 44)
افسانههایی را که درباره آفرینش آدم وجود دارند میتوان در سه گونه عمده از آثار و نوشتههای اسلامی یعنی تفسیر قرآن، تاریخ و قصص الانبیاء یافت. من به عنوان نمایندههایی (representatives) از این نوع نوشتهها، تفاسیر مقاتل بن سلیمان (متوفی۱۵۰/۷۶۷) (رک: “EI2: “Mukatil)، طبری (متوفی ۳۱۰/۹۲۳) (رک: Rosental, 1986: 1/5-134)و ابن کثیر (متوفی ۷۷۴/۱۳۷۳) (رک:”EI2: “Ibn Kathir)را انتخاب کرده ام.
مورخان مسلمان هیچ تفاوت واقعیای بین گزارش آفرینش عالم و گزارش حوادث دوران پیامبر و بعد از آن قائل نمیشدند و هر دوی این «اخبار» را تاریخ تلقی می کردند. من روایات مسلمانان صدر اسلام مانند طبری، مسعودی (متوفی۳۴۵/۹۵۶) (رک: “EI2: “Mas’udi) و مَقدِسی (بنابر قول مشهور متوفی ۳۵۵/۹۶۶) (رک: EI2: “Makdisi”; Adang, 1996: 50)را از آفرینش آدم به دست دادهام، مورخان بعدی تمایل داشتند این روایتهای اولیه را تکرار کنند. قصص الانبیاء یا داستان پیامبران (پیش از اسلام) نامی است که بر تعدادی از آثار بازنویسی شده مربوط به شرح حال پیامبران کتاب مقدس نهاده شده است. (EI2: 5/180) میتوان به عنوان دو گزارش بسیار مشهور از این نوع آثار به قصص الانبیاء کسائی (برای هویتهای احتمالی این شخصیت رک: EI2: “Kisa’i”; Schussman, 1981: 6-8) و عرائس المجالس ثعلبی (متوفی ۴۲۷/۱۰۳۵) اشاره کرد.
بر اساس منابع یهودی افسانههای مربوط به آفرینش آدم در سراسر نوشتههای ربانی پراکنده است. من به منابعی که در تورا شِلِما (Torah Shelemah) (Kasher (ed), 1926: 1) و یادداشتهایی که بر کتاب افسانههای یهودیان اثر گینزبرگ (Ginzburg, 1909: vols. 1,5) نوشته شده به اضافه مطالعه نظاممند تفسیر سفر پیدایش۴ و پندهای ربی الیعازر۵ ارجاع دادهام.
فرایند آفرینش آدم
انسان در دو دین یهود و اسلام از دو جزء روحانی و مادی تشکیل شده است. جزء روحانی همان است که به انسان این اجازه را می دهد تا به مرحلهای بالاتر از حیوانات گام نهد. به نظر میرسد یک «روایت اصلی و دست اول» درباره آفرینش آدم از خاک و دمیدن حیات در جسم او وجود دارد که تقریباً در همه منابعی که در این مقاله بررسی شده، میتوان نشانی از آن یافت، در حالی که «روایتهای فرعی و دست دوم» که جزء روایت اصلی نیستند، هرازگاهی به چشم میخورند.
روایت اصلی و دست اول
می توان روایت اصلی و دست اول درباره فرایند آفرینش آدم را به بخشهای کوچک تری تقسیم کرد و [از این رهگذر] مشاهده کرد که همه یا برخی از اجزاء سازنده این روایت با اَشکال (variants) پراکنده در این منابع ظاهر میشوند: (۱) خداوند دستور میدهد که برای آفرینش آدم خاک بیاورند و زمین از این دستور سرباز میزند «شکل های مختلف این روایت: الف) جبرئیل به تنهایی برای آوردن خاک فرستاده می شود؛ ب) جبرئیل به همراه میکائیل و ملک الموت فرستاده میرشوند؛ ج) ملک الموت به تنهایی فرستاده میشود؛ د) ابلیس فرستاده میشود.» (۲) خاک از جاهای مختلف آورده میشود «شکلهای مختلف این روایت: الف) خاک از همه نقاط زمین آورده میشود؛ ب) خاک از مکانهای خاصی آورده میشود؛ ج) خاک از یک مکان مقدس آورده میشود؛ د) این خاک فرزندان آدم را تحت تأثیر قرار می دهد؛ ه) این خاک فوق العاده خوب است.» (۳) شکل گیری انسان از گِل. (۴) داستانی درباره ریشه واژه آدم- چرا نام اولین انسان آدم است؟ (۵) خداوند انسان را با دست های خود میآفریند. (۶) در این مدت ابلیس (=شیطان) آدم را تهدید میکند و وارد جسم او می شود. (۷) خداوند نفس (soul) را وادار میکند که وارد جسم شود. (۸) این نفس/ روح از طریق سر/ بینی به جسم دمیده میشود. (۹) آدم با عجله تلاش می کند به پا خیزد اما قادر به انجام این کار نمی شود. (۱۰) آدم عطسه می کند و می گوید الحمدلله.
همانطور که جدول صفحه بعد نشان میدهد، برخی از این موارد بالا در منابع یهودی و منابع اسلامی مشترکاند و برخی دیگر تنها در یکی از این سنت ها وجود دارد.
(۱) خداوند دستور میدهد که خاک بیاورند تا آدم را از آن بیافریند؛ زمین از این دستور سرباز میزند.۶
این موضوع که سنت اسلامی بسیار آن را بسط داده، در تفاسیر۷ اولیه یهودی وجود ندارد، بلکه تنها در یک منبع نسبتاً متأخر یعنی تواریخ ایام یرامیل آمده است:
«پس خداوند جبرئیل را صدا زد و به او گفت: برو و از چهار گوشه زمین برای من خاک بیاور و من انسان را از آن خواهم آفرید؛ پس جبرئیل رفت تا از زمین خاک جمع کند اما زمین او را از خود راند و به او اجازه نداد خاک بردارد. در نتیجه جبرئیل گفت: ای زمین چرا به ندای پروردگارت که تو را بدون پایهها و ستونها بر روی آبها برپا ساخت، گوش فرا نمیدهی؟ زمین پاسخ داد و گفت: تقدیر من این است که نفرین شوم و از طریق انسان نفرین میشوم و اگر خداوند خودش از من خاک برندارد هیچ کس دیگری نخواهد توانست این کار را انجام دهد. هنگامی که خداوند این ماجرا را دید دستش را دراز کرد و مقداری از خاک را برداشت و با آن نخستین انسان را در مدت شش روز آفرید.» (Gaster, 1971: 15)
طبری سه روایت از این مضمون مکرر را در تفسیر خودش آورده که هرکدام از آنها اهمیت خاص خودش را دارد. نخستین روایت در تفسیر او بر آیه ۳۰ سوره بقره نمودار است:
[این روایت به ابن عباس (متوفی ۶۸/۶۸۶) و صحابه دیگر پیامبر برمی گردد:]…و سپس خداوند جبرئیل را به زمین فرستاد تا از آن گل بیاورد، و زمین گفت: «کاش خداوند مرا از تو ایمن میداشت تا چیزی از من برنداری و به من آسیب نرسانی.» بنابراین جبرئیل دست خالی بازگشت و گفت: «پروردگارا زمین حمایت تو را از من خواست و من آن را به او اعطا کردم.» سپس خداوند میکائیل را فرستاد و زمین حمایت خدا را از او خواست و میکائیل آن را به او اعطا کرد، میکائیل بازگشت و همان چیزی را که جبرئیل گفته بود به خداوند گفت. سپس خداوند ملک الموت را گسیل داشت و زمین حمایت خدا را درخواست کرد و ملک الموت پاسخ داد «کاش خداوند مرا از بازگشتن بی آنکه دستور او را اجرا کرده باشم مصون میداشت.» (طبری، ۱۹۵۴: ۱/۲۰۳)
این روایت در تفسیر مسعودی (مسعودی، ۱۹۷۹: ۳۹) و به شکل مفصل آن در تفسیر کسائی (کسائی، ۱۹۲۳: ۲۲-۲۳) و ثعلبی (ثعلبی، ۱۳۴۰ق: ۱۸) موجود است. در این داستانها، و بسیاری از داستان های دیگر درباره خلقت انسان، اشاره ای به مسأله مرگ وجود دارد. مشارکت ملک الموت در فرایند آفرینش آدم نشان میدهد که حیات و مرگ در هم تنیدهاند.
روایت دوم که در تفسیر آیه ۳۱ سوره بقره وجود دارد به ابن عباس منسوب است. در اینجا گفته میشود که خداوند در وهله اول ملک الموت را فرستاد و او مأموریتش را با موفقیت به انجام رساند. (طبری، ۱۹۵۴: ۱/۲۱۴) قول سوم نیز که در تفسیر آیه ۶۱ سوره اسراء آمده به ابن عباس اختصاص دارد و بسیار شبیه قول دوم است، با این تفاوت که خداوند به جای ملک الموت ابلیس را برای آوردن خاک آدم می فرستد. (طبری، ۱۹۵۴: ۱۵/۱۱۶)
(۲) خاک از مکانهای مختلف آورده میشود.۸
هم روایات یهودی و هم روایات اسلامی متفق القولاند که خاکی که آدم از آن آفریده شده از سراسر جهان آورده شده است. اما درباره معنا و مفهوم آن و نیز مکانهای خاصی که خاک برداشته شده توافق نظر ندارند. در حالی که روایات اسلامی که در بالا به آنها اشاره شد بیان میکنند که ملک الموت/ ابلیس خاک را از سرزمینهای مختلف و رنگ های مختلف گرد آورد و از این رو آدمیان ویژگیهای متفاوت دارند و رنگ پوست آنها متفاوت است، پندهای ربی الیعازر به ما میگوید که این خاک در واقع از همه نقاط جهان و از همه رنگ ها برداشته شده است، اما رنگهای متفاوت به اعضای مختلفی در بدن انسان تبدیل شد. (پندهای ربی الیعازر،۷۷)
این ادعا که آدم از بهترین ماده یعنی خاکی که از مقدسترین مکان آورده شده، خلق شده ممکن است برداشتهای گنوسی از خلقت بدن به دست شیاطین و فعال شدن آن را به ذهن متبادر کند. (Filoramo, 1990: 91-92)
(۳) ترکیب بدن انسان از گِل شُل است.۹
در واقع این فرایند در منابع یهودی ذکر شده (یعنی در پندهای ربی الیعازر)، اما چیزی که آشکار است این است که این منابع فقط فهرستی از اتفاقاتی را که در هر ساعت از روز جمعه که در آن سرگذشت تاریخ آدم رقم خورده، گرد آوردهاند. (پندهای ربی الیعازر، ۷۷-۷۸)
برعکس، منابع اسلامی داستانی بسیار مفصلتر و پیچیده تر از یک فرایند طولانی و چند مرحلهای نقل می کنند که در جریان آن خاک به گِل تبدیل می شود، گِل خمیر می شود و بوی بدی میدهد و سرانجام خشک شده و به گل سفت تبدیل میشود. (ثعلبی، ۱۳۴۰ق: ۱۸-۱۹)
ثعلبی بسیار به اجمال به این روایت پرداخته، اما مقاتل، طبری، مسعودی و مقدسی (مقاتل، ۱/۹۷؛ طبری، ۱۹۵۴: ۱/۲۰۲-۲۰۳؛ مسعودی، ۱۹۷۹: ۳۹؛ مقدسی، ۱۸۹۹: ۲/۸۱-۸۳) با طول و تفصیل بیشتر به این فرایند اشاره کرده اند. آفرینش انسان در اسطورههای گنوسی نیز چندین مرحله دارد و جریانی طولانی و مفصل است: اولاً آفرینش روح از هفت عنصر به دست هفت آرخون؛ ثانیاً آفرینش هر اندامی در بدن به دست شیاطین و سرانجام تصمیم شیاطین مبنی بر اینکه این بدن را به فعالیت وادارند. (مکاشفه یوحنا، جُنگ۲: ۱۵) شاید استفاده از عبارت تین لَزیب (tin lazib) (گِل چسبنده و بدبو) انعکاس رویکرد منفی گنوسیان در قبال بدن و ماده باشد؟
(۴) داستانی درباره ریشه واژه آدم- چرا نام نخستین انسان آدم است؟۱۰
میدراش سه رأی را درباب ریشه نام آدم مطرح میکند که جمع بندی روایات یهودی درباره این موضوع است: «ربی یهودا۱۱ میگوید: [او نامیده شد] پس از خاکی (اَدَمَ) که از آن برداشته شده بود. ربی الیعازر۱۲معتقد است که: آدم به معنای خاکستر (اِفِر)، خون (دَم) و صفرا (مَرَ) است. در روایات اسلامی فقط نخستین مورد از این موارد سه گانه را می توان یافت: آدم به این سبب به این نام نامیده شد که از پوسته یا قشر اَدِم (طبری، ۱۹۵۴: ۱/۲۱۴، ۱۵/۱۱۶؛ مسعودی، ۱۹۷۹: ۳۹؛ مقدسی، ۱۸۹۹: ۲/۸۳؛ کسائی، ۱۹۲۳: ۲۳) یا اَدَمَ (نک: طبری، ۱۹۵۴: ۱/۲۰۸؛ قس: Annales(ed), 1887: version A, ch. 1, p. 8) زمین آفریده شد. نوشتههای گنوسی نیز بر این ریشه شناسی صحه گذاشتهاند که احتمال دارد از منابع یهودی آن را اقتباس کرده باشند: آدم به این سبب که بر روی زمین حرکت کرد به این نام نامیده شد (اَدَمَ). (Latton, 1987: 70)
(۵) خداوند آدم را با دستان خود خلق کرد.۱۳
این مضمون در میان نخستین منابع یهودی فقط در آبوت ربی ناتان (Aboth de Rabbi Nathan) به روشنی دیده میشود. این مطلب گاهی به صراحت بیان می شود. (طبری، ۱۹۵۴: ۱/۲۰۸) و گاهی به صورت مبهم، که نمونه آن را میتوان در تفسیر طبری بر آیات ۷۵ و ۷۶ سوره ص مشاهده کرد. (همان، ۲۳/۹۳) بر عکس، از دیدگاه گنوسیان خلقت آدم به دست دمیورگ، خالق جهان و آرخونهای فرمانروا است. (Filoramo, 1990: 93)
(۶) در این مرحله ابلیس آدم را تهدید می کند و وارد جسم او می شود.۱۴
این مضمون را نمیتوان در منابع یهودی یافت، چه، بر اساس روایت یهودی شیطان (=ابلیس) در مرحله بعد وارد داستان میشود. مقاتل قبلاً به ما گفت که ابلیس از راه مقعد آدم وارد بدن گلی او شد و از دهانش خارج شد و گفت: «من از آتشم و این آدم خاکی توخالی است. آتش برتر از خاک است و من برتر از این انسان هستم.» (مقاتل، ۱/۹۷) به این طریق ابلیس میکوشد بر ترس خود از آدم غلبه کند و برتری خود نسبت به او را نشان دهد.
برخلاف روایات اسلامی، در اسطوره گنوسی آرخون ها ترسشان از آدم را آشکار میکنند و با حبس کردن او در یک بدن مادی انتقام خود را از وی میگیرند صرفاً پس از اینکه روح در او دمیده شده است و او دیگر فقط یک بدن خاکی نیست. دمیده شدن روح در آدم او را قادر میسازد که حرکت کند و در این لحظه است که آرخون ها درمییابند که موجودی برتر از خود را آفریدهاند. آرخونها در واکنش به این مسأله، به قصد انتقام آدم را مجبور میکنند که به پستی و حقارت وجود مادی خود بازگردد. (مکاشفه یوحنا، جنگ۲، ۱۹)
(۷) خداوند روح را وادار میکند که وارد بدن شود.۱۵
این تصور که روح با اکراه وارد بدن میشود در واقع در سنت یهودی وجود دارد. یکی از فرشتگان روح را مجبور میکند وارد بدن هر نوزاد تازه به دنیا آمده شود. (رک: Ginzburg, 1909: 1/56-59) در تمام منابع اسلامی که در اینجا آنها را بررسی کردیم روح با اکراه وارد بدن آدم می شود، زیرا منافذ او تنگ و باریک بودند. الله روح را مجبور میکند وارد بدن شود و به او میگوید: «حال که تو با اکراه وارد شدی، پس باید با اکراه نیز خارج شوی» این داستان در آثار مقاتل (مقاتل، ۱/۹۷) و مقدسی (مقدسی، ۱۸۹۹: ۲/۸۷) به چشم میخورد و به نظر میرسد که کلاً در بین عوام مردم مورد علاقه بوده است، چنانکه کسائی (کسائی، ۱۹۲۳: ۲۶) و ثعلبی (ثعلبی، ۱۳۴۰ق: ۲۰) نیز آن را از قول انسان های باسواد معمولی به عنوان منبع خودشان نقل میکنند. شاید بتوان در این داستان بازتابی از اندیشه گنوسی را در رویکرد منفی روح در قبال بدن یافت.
(۸) نفس/ روح از راه سر/ بینی در بدن دمیده می شود.۱۶
همه منابع اعم از یهودی و اسلامی توافق دارند که این نفس/ روح از راه سر وارد بدن آدم شد، در حالی که برخی از منابع دیگر با دقت بیشتر بر این نکته تأکید میکنند که روح از راه بینی وارد بدن شده- شاید به این دلیل که ما از راه بینی نفس می کشیم.
منابع اسلامی اضافه میکنند که همه اعضای بدن که روح را دریافت کردند به گوشت و خون تبدیل شده و آغاز به فعالیت کردند. کسائی به توصیف نخستین چیزهایی که آدم دید و شنید می پردازد: «و روح از فرق سر آدم وارد چشمان او شد و آدم چشمان خود را باز کرد و بدن گلین خود را نظاره کرد و نتوانست سخن بگوید، و دید بر فراز عرش (سَرادق العرش) این جمله نوشته شده: «لااله الاّالله و محمدٌ رسولُ الله». روح به گوشهای آدم رسید و او شروع کرد به شنیدن نیایشهای فرشتگان در آسمان» (کسائی، ۱۹۲۳: ۲۶)
(۹) آدم با عجله سعی کرد از جا برخیزد اما قادر به این کار نشد.
این مضمون تنها در روایات اسلامی (مقاتل، ۱/۹۸؛ طبری، ۱۹۵۴: ۱/۲۰۱-۲۰۲؛ مسعودی، ۱۹۷۹: ۴۱؛ مقدسی، ۱۸۹۹: ۲/۸۷؛ کسائی، ۱۹۲۳: ۲۶-۲۷؛ ثعلبی، ۱۳۴۰ق: ۲۰) به چشم میخورد. این روایات گزارش میدهند که قبل از اینکه نفس/ روح وارد تمام اعضای بدن آدم شود و آنها را به گوشت و خون تبدیل کند، او سعی کرد از جا برخیزد و نتوانست این کار را انجام دهد. چه بسا این مضمون توصیفی از این آیات قرآن باشد که میفرماید: «انسان بسیار شتاب زده و عجول است» (اسراء: ۱۱) و «انسان از شتاب و عجله آفریده شده است» (انبیاء: ۳۷)
(۱۰) آدم عطسه می زند و می گوید الحمدلله.۱۷
نخستین کار آدم ستایش آفریدگارش است. روایات یهودی و اسلامی بر سر این نکته اتفاق نظر دارند:
آدم بر روی دو پای خود ایستاد و بالا و پایین را نظاره کرد… و تمام مخلوقاتی را که خداوند بلند مرتبه آفریده بود مشاهده کرد و لب به ستایش نام خالق خود گشود. (پندهای ربی الیعازر، ۳۵-۳۶)
و روح وارد آدم شد تا اینکه به انگشتان پاهایش رسید و سپس خواست که از آنها بیرون آید اما راه خروج را پیدا نکرد؛ لذا به سر بازگشت و از سوراخهای بینی خارج شد و آدم به همین سبب عطسه کرد، زیرا روح از راه سوراخ های بینی او را ترک کرده بود، و گفت الحمدلله. (مقاتل، ۱/۹۸)
از دیدگاه ایرنئوس قدیس (St. Irenaeus) اسقف لیون در قرن دوم میلادی، گنوسیان معتقد بودند پس از اینکه روح سوفیا وارد بدن شد، او بلافاصله آفرینندگان خود را رها کرد و آدم قدمون (Adam Qadmon) [آدم نخستین/ قدیم]، صورت ازلی (archetype) الهی خود را ستایش کرد. (Latton, 1987: 176) به همین طریق آدم قدمیا یا آدم کاسیا، نخستین انسان فرقه گنوسی مندائی، عطسه میزند و نور کیهانی را که خالق او بود ستایش میکند (Drower, 1960: 26-35) این باور را میتوان در نوشتههای مذهب نُصَیری- علوی۱۸ که شاخه ای از مذهب شیعه است و بسیاری از عناصر و تفکرات گنوسی را در خود دارد، یافت. در کتابی با نام کتاب الهفت و الاظلَّه که به اوایل فرقه نصیریه مربوط می شود، جهانی که پیش از جهان ما پدید آمده توصیف می شود. در آنجا نفوس (که «اظلَّه»، سایه ها یا «اشباح»، و گاهی انوار نامیده می شوند) چیزی نمی دانند، حتی نمی دانند که خودشان کیستند، تا اینکه الله به آنها تعلیم می دهد. نخستین چیزی که الله به آنها تعلیم داد این بود که او را ستایش کنند. (جُعفی، ۱۹۶۰، ۳۰) افزون بر این، پس از آفرینش آدم در جهانی سابق الوجود، بعد از آنکه اقنوم الهی حجاب نامیده شد، خداوند عهدی با او و اخلافش بست و به آنها تعلیم داد که خدایی جز الله وجود ندارد. (جعفی، ۱۹۶۰: ۳۱) با این حال، کتابی که در قرن نوزدهم به قلم یکی از پیروان نُصیری که به مسیحیت تغییر کیش داده بود، نوشته شد، تصویر بسیار متفاوتی از این قضیه به دست میدهد. در این کتاب ارواح موجود در جهان سابق الوجود به منزله انوار و ستارگانی معرفی میشوند که، مانند فرشتگان در اسلام، گمان میکنند هیچ موجودی گرامی تر از خودشان نمیتوانست خلق شود. این خطا، و افزون بر آن گناه عدم شناخت علی بن ابی طالب به منزله تجسُّد خداوند (که نُصیریه وی را اینگونه فرض می کنند) به یک مجازات شدید منجر شد. آنها به مکانی به نام «دارُالسِفلانیه» منتقل و در بدنهایی از گوشت و خون «هیاکِلُ البَشَریَّه» جای داده شدند. فقط آنهایی که تجسد علی[ع] را تشخیص دادند اجازه خواهند داشت در آینده به مکان های بالاتر بازگردند؛ سایر افراد در این وادی باقی خواهند ماند تا اینکه برای همیشه متجسد شوند. (سلیمان آذانی، بی تا: ۵۹-۶۱)
روایت های فرعی و دست دوم
(۱) آدم دو جنسی خلق شد.
در نظام های اسطوره ای گنوسی آنتروپوس، ایزدی که صورت ازلی الهی آدم (Filoramo, 1990: 58) است و آدم به صورت او خلق شده، دو جنسی است، یعنی هم مذکر است و هم مونث. بدن مادی آدم نیز به این شکل خلق شد تا اینکه به دو بخش- یک مرد و یک زن، تقسیم شد. (Latton, 1987: 55) پژواک این افسانه ها را می توان در میدراش های زیر از تفسیر سفر پیدایش یافت:
ربی ارمیا بن الیعازر گفت: «هنگامی که خدای بزرگ که ستایش مخصوص اوست، تصمیم گرفت انسان نخستین را خلق کند، او را دو جنسی خلق کرد، همچنان که گفته شده او آنها را مذکر و مونث خلق کرد و نامشان را انسان [=آدم] گذاشت.(پیدایش ۵: ۲)» سموئل بار نحمان۱۹ گفت: «هنگامی که خدای بزرگ که ستایش مخصوص اوست، انسان نخستین را خلق کرد، او را به دو صورت خلق کرد، سپس او را به دو نیم کرد و یک پشت برای یک قسمت و یک پشت برای قسمت دیگر ساخت.» (تفسیر سفر پیدایش، ۲۰۸)
تفاوت میان اسطوره گنوسی و اسطوره میدراشی از این واقعیت حکایت می کند که هدف میدراش حل تناقض موجود در دو داستان خلقت در تورات است که می گوید: «خدا آنها را مذکر و مونث ساخت» (پیدایش ۱: ۲۷) و اینکه «خدا یکی از دندههای او را برگرفت» (پیدایش ۲: ۲۱) بدون اینکه به شکل دو جنسی اولیهاش اهمیت بدهد. بر خلاف اسطوره گنوسی، میدراش دو جنسی بودن را یک صورت کامل آرمانی در نظر نمیگیرد.
(۲) آدم از آخرین استخوان پشت خلق شد.
از دیدگاه مقاتل بن سلیمان «نخستین عضوی که در انسان خلق شد آخرین استخوان پشت او بود، سپس [الله] سایر اعضای بدن او را از آن استخوان شکل داد و آخرین عضوی که در آدم خلق شد ناخنهای او بودند. و زمین همه استخوانهای جسد را نابود خواهد کرد، جز آخرین استخوان پشت-و به استثنای استخوان های انبیاء- که زمین آنها را نابود نخواهد کرد. انسانها در روز رستاخیز دوباره از آن استخوان شکل خواهند گرفت.» (مقاتل، ۲/۴۲۹) این عقیده که استخوانی در بدن وجود دارد که هرگز فاسد نمی شود و پس از روز رستاخیز بدنی جدید از آن خلق خواهد شد، در منابع یهودی نیز وجود دارد که از آن به لوز تعبیر شده است. (تفسیر سفر پیدایش، ۳:۲۸)
نتیجه
با مقایسه نوشتههای یهودی، اسلامی و گنوسی درباره فرایند آفرینش آدم به این نتیجه می رسیم که مضامین اسطورهای در منابع اسلامی فربه تر از میدراش است.
این تصور اسطورهای که خداوند به زمین دستور داد تا برای آفرینش آدم خاک فراهم کند، فقط در یکی از تفاسیر یهودی متأخر موجود است، در حالی که در منابع اسلامی به ویژه در طبری و قصص الانبیاء این تصور بسیار گسترده است. مسائلی که میدراش و منابع اسلامی درباره ماهیت این خاک با آنها مواجهاند، متفاوت است. نکته مهمی که همه منابع اسلامی، بدون استثناء،۲۰ بر آن تأکید میکنند تأثیر این خاک بر خصوصیات فرزندان آدم است- ما به دنبال پاسخ به این پرسشیم که چرا مردم متفاوت اند؟ با این حال تقریباً همه داستانهای میدراش، خواه مدعی باشند که خاک آدم از سراسر عالم آورده شده و خواه آنها به تفصیل و جزء به جزء بگویند که کدام مکانها برای اعضای بدن آدم خاک دادند، باید بر این نکته تأکید کنیم که حداقل بخشی از این خاک از محل محراب معبد آینده آورده شده- در اینجا ما در پی پاسخ به این سؤالیم که چه چیزی انسان را آنچه او هست میسازد؟ آیا بدن او پاک است یا پلید؟ پاسخی که در این سنتها به این پرسش میدهند این است که بدن مقدس است و شایسته احترام، که یقیناً همین تصور نقطه افتراق و جدایی آنها با اسطوره گنوسی است که بدن را حاصل دست آرخون های شریر میدانند.
همانطور که در بالا اشاره کردیم، منابع اسلامی توجه فراوانی به فرایند آفرینش آدم از «گِل بدبو» به دست خداوند و ورود ابلیس به بدن او درحالی که هنوز بیجان بود، مبذول می دارند. به نظر نمی رسد بشود در میدراش عقیدهای درباره نزاع بین آدم و شیطان پیش از اینکه آدم کاملاً ذی شعور شده باشد، یافت، در صورتی که در منابع اسلامی این مطلب بسیار واضح و آشکار است و اینکه این منابع جنبه دیگری را به رفتار ابلیس متکبر میافزایند. در متون گنوسی دمیورگ و آرخونها آشکارا خود را برتر از آدم میدانند و تا زمانی که آدم با انتقال روح به بدنش آگاهی و شعور نیافته نیازی به نزاع و درگیری با او احساس نمی کنند.
منابع اسلامی فقط میگویند که آدم تلاش کرد با عجله از جا برخیزد و نتوانست چنین کاری کند، و اینکه او پیش از اینکه خداوند را ستایش کند عطسه کرد. با بررسی به عمل آمده در این مقاله، بسیاری از جزئیات و داستانهای بلندی که در منابع اسلامی [درباره فرایند خلقت آدم] وجود دارد، و گاهی در چندین نسخه نقل شدهاند، در مقایسه با داستانهای کوتاه میدراش، که گاهی به صورت پراکنده ذکر شده، حاکی از این است که بُعد اسطورهای آن در منابع اسلامی در قیاس با منابع یهودی بیشتر است.
پی نوشت ها
۱. بخشی از تحقیقاتی که در این موضوع صورت گرفته عبارتند از:
W.G. Dotty, Mythography: The Study of Myths and Rituals (Tooscaloosa, 1986); L. Patton, and W. Doniger (eds), Myth and Method (Charlottesville, 1996), p. 147; L. Coupe, Myth (London, 1997).
۲. برخلاف افسانهها که برخی آنها را داستانهای واقعی پس از آفرینش جهان میدانند و نقل میکنند و برعکسِ قصههای عامیانه که مخاطب آنها را خیالی میداند. در این باره رک:
A. Dundes, “Madness in Method, plus a plea for Projective Inversion”, in: L. Patton and W. Doniger, Myth and Method (Charlottesville, 1996), p. 147.
تعدادی از مضامین عامیانه از کتاب زیر گرفته شده است:
S. Tompson, Motif-Index of Folk Literature, rev. ed. (Indianapolis, 1966).
۳. گدالایاهو استرومسا (Gedalayahu Stroumsa) به اهمیت آیین گنوسی برای تاریخ ادیان به منزله آخرین ثمره تفکر اسطورهای در جهان باستان و تلاشی که انبیاء بنی اسرائیل و فیلسوفان یونانی در راستای مخالفت با فرایند اسطوره زدایی آغاز کرده بودند، میپردازد. // ۴. Genesis Rabbah: تفسیری است بر سفر پیدایش کتاب مقدس. این تفسیر شامل شرح کلمات و عبارات سفر پیدایش و تا حدی تفاسیر هگادایی است که گاهی به مقدار اندک به کتاب مقدس مربوط میشود. این تفسیر که دربردارنده نام فرزانگان و حوادثی است که روی داده به قبل از ۴۰۰ میلادی برمی گردد، اما مطالب متقدم تری هم در آن می توان یافت.رک:
G. Stemberger, Introduction to the Talmud and Midrash [Edinburg, 1996], pp. 277-279.
نقل قول های Gen. Rabbah از کتاب زیر است:
J. Neusner, Genesis Rabbah: The Judaic Commentary to the Book of Genesis. A New American Translation (Atlanta, 1985), vol. 1.
۵. Pirqe de- Rabbi Eliezer: نوعی کتاب مقدس بازنویسی شده است که حوادث کتاب مقدس را به شیوه ای به هم پیوسته و منسجم بازگو میکند. اما هدف اصلی آن حفظ دوباره عناصر میدراش است. (البته ذکر روایان و نه تلاشی برای هماهنگ کردن روایات مختلف) تاریخ نگارش این کتاب به قرن هشتم یا نهم میلادی باز میگردد و اشارات فراوانی به حکومت اسلامی در آن میتوان یافت. در عین حال روایات بسیار کهن نیز در این کتاب حفظ شده اند؛ احتمالاً بخشهای کاملی از منابع کهن تر که تقزیباً بدون تغییر منتقل شده در این کتاب یافت می شود. // ۶. A1241.5.2- انسان از خاکی که ملک الموت آورد سرشته شد. دسته بندی این مضامین از منبع زیر گرفته شده است:
H.M. El-Shamy, Folk Tradition of the Arab World: A Guide to Motif Classification (Bloomington and Indianapolis, 1995), vol.1.
۷ . midrashim.
۸. A1241. 5- انسان از خاکی که از چهار مکان مختلف آورده شد خلق شد. خصوصیات جسمانی و شخصیتی با ویژگی های خاکی که انسان از آن آفریده شد، مشخص می شود. // ۹. A1241- انسان از خاک خلق شد. // ۱۰. Z183.0.1- معنای یک نام. // ۱۱. ربی یهودا بار هزقیال خطیب بابلی و معلم برجسته آکادمی پومپدیتا که در سال ۲۹۹ میلادی درگزشته است. // ۱۲. ربی الیعازر بن هیرکانوس عالم یهودی که حول و حوش آغاز قرن اول میلادی زندگی می کرد، او گاهی به ربی الیعازر کبیر نیز معروف است. کتاب پندهای ربی الیعازر منسوب به اوست.رک:
(Encyclipedia Judaica [Jerusalem, 1971], vol.6, pp. 619-623.)
۱۳. A1210- آفرینش انسان به دست خالق. // ۱۴. A.54.3.1- ابلیس با آدم مخالفت می کند. // ۱۵. A185.12- خداوند انسان را با روح نگهداری میکند. // ۱۶. E703.1- روح در بدن آدم از نَفَس خداوند خلق شد. // ۱۷. A1319.9- منشأ عطسه زدن؛ A1537- منشأ آداب اجتماعی. // ۱۸. این فرقه در زمره غالیان هستند و در اواسط قرن سوم به دست محمدبن نصیر نمیری که از عالمان بصره و از شاگردان مفضل و ابن سنان بود پایه گذاشته شد و این جریان از آن پس نیز با تلاشهای حسین بن حمدان خصیبی (متوفی ۳۴۶ یا ۳۵۶) تکامل و تدوین یافت و فرقه ای را پدیدار ساخت که در گذر سالیان و قرون به حیات خود ادامه میدهد. (مترجم) // ۱۹. خطیب فلسطینی در آغاز قرن سوم میلادی؛ او یکی از مشهورترین ناقلان هگادا در زمان خودش بود.رک:
Encyclopedia Judaica, vol. 14, pp. 812-813.
۲۰. از جمله ابن کثیر که هیچگونه بحث روایی درباره فرایند خلقت آدم ندارد که احتمالاً برآمده از اقدامات طاقت فرسای وی برضد هر نوع تفسیری است که از ظاهر قرآن عدول نمی کند. نک:
N. Calder, “Tafsir from Tabari to Ibn Kathir: problems in the descriptions of a genre”, in G.R. Hawting and A-K. Sharif (eds), Approaches to the Quran (London, 1993), p. 124.
مشخصات کتاب شناختی مقاله به این شرح است:
Leigh N.B. Chipman,”Mythic Aspects of the Process of Adam’s Creation in Judaism and Islam”, Studia Islamica, No. 93, 2001, p.5.
کتابنامه
Adang, C (1996), Muslim Writers on Judaism and the Bible, Leiden. // Brown, P (1988), The Body and Society: Men, Women and sexual renunciation in early Christianity, New York. // Drower, E (1960), The Secret Adam, Oxford. // Dundes, A (1996), “Madness in Method, plus a plea for Projective Inversion”, in L. Patton and W. Doniger, Myth and Method, Charlottesville. // El-Shamy, H.M (1995), Folk Tradition of the Arab Work: A Guide to motif Classification, vol. 1, Bloomington and Indianapolis. // Ginzburg, L (1909), The Legends of the Jews, vols. 1,5, Philadelphia. // Gruenwald, I (1996), “The Unpreventable Pressence of Myth- Opening Essay”, in H. Pedaya (ed), Eshel Beer Shva 4: Myth in Judaism, Beersheba. // Kaufmann, Y (1954), Israelite Religion, Jerusalem and Tel-Aviv. // Kasher, M (ed) (1926), Humash Torah Shelemah, vol. 1, Jerusalem. // Kister, M.J (1988), “Legends in Tafsir and Hadith Literature: The Creation of Adam and Other Stories”, in A. Rippin (ed), Approaches to the History of the Interpretations of the Quran, Oxford. // Latton, B (1987), The Gnostic Scriptures, New York. // Miquel, A (1960), “Makdisi, Mutahir b. Tahir”, in The Encyclopedia of Islam, Leiden. // Pearson, B (1990), Gnosticism, Judaism and Egyption Christianity, Minneapolis. // Pearson, B (1990), “Biblical Exegesis in Gnostic Literature”, in Gnosticism, Judaism and Egyption Christianity, Minneapolis. // Schimmel, A (1994), Deciphering the Signs of God, Charlottesville. // Scweid, E (1996), “De-Mythologisation and Re-Mythologisation of Judaism in the thought of Kaufmann, Buber and Beck”, in H. Padaya (ed), Eshel Beer-Sheva 4: Myth in Judaism, Beersheba. // Stemberger, G (1996), Introduction to the Talmud and Midrash, Edinburg. // Stroumsa, G (1984), Another Seed: Studies in Gnostic Mythology, Leiden. // Tompson, S (1966), Mutif-Index of Folk Literature, Indianapolis. // Vadet, L.C (1960), “Ibn Kathir”, in The Encyclopedia of Islam, Leiden. // Williams, M.A (1996), Rethinking “Gnosticism”: an arrangement for dismantling a dubious category, Princeton.
ثعلبی (۱۳۴۰ق)، عرائس المجالس، قاهره. // جعفی، مفضل بن عمر (۱۹۶۰م)، کتاب الهفت و الاظلَّه، تحقیق عارف تامر و ای. خلیفه، بیروت. // طبری، محمدبن جریر (۱۹۵۴م)، جامع البیان عن تأویل القرآن، جلد۱، قاهره. // کِسائی (۱۹۲۳م)، قصص الانبیاء، ویرایش اینزبرگ، لیدن. // مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین (۱۴۷۷ق/۱۹۹۷م)، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق سعید محمد لحام، بیروت: دارالفکر. // مَقدِسی، مطهربن مطهر (۱۸۹۹م)، البدء والتاریخ، جلد۲، پاریس. // مقاتل بن سلیمان [بی تا]، التفسیرالکبیر، [بی جا].
منبع این مقاله اینجا
لطفا نظر خود را در مورد این مطلب بنویسید
نظرات شما
نظری برای این مطلب ثبت نشده است
مشاهده بیشتر
اطلاعات تماس
با عضویت در خبر نامه
از آخرین مطالب ما، باخبر شوید...