date دوشنبه ۱۳۹۹/۰۸/۱۲ views 848
اشتراک گذاری در Telegram Whatsapp Twitter Linkedin mail Facebook

book

نوع اثر مقاله

موضوع تاریخ اسلام

نویسندهسباستین گونتر

ترجمه-تلخیصحمید باقری

مجلهآینه پژوهش

شماره 123

سال نشر 1389

صفحات 58-83

تاریخ گمشده نوفلى

معرفی کامل

تاریخ گمشده نوفلى جُستارى درباره منبعى شیعى از سده سوم هجرى مورد استفاده طبرى و ابوالفرج اصفهانی

اشاره
شمار بسیارى از تألیفات عالمان مسلمان از سده سوم تا قرن پنجم هجرى, دلیل روشنى از دانش اجتماعى است که تمدّن اسلامى را در اعصار کلاسیک مشخص مى نماید. در آن زمان, چنانچه امروزه نیز چنین است, گاه گزیده هاى عربى مفصّل با اطلاعات فراوان و ساختار مغلق و پیچیده خود و گهگاه ماهیت مبهم اصطلاحات آن عصر و تاریخ گرایى مطالبى که در خود جاى داده اند, موجب گمراهى خوانندگان خود مى شوند; از این رو تحقیق درباره منابع به کار رفته عالمان مسلمان در تألیف این گزیده ها کلید فهم جامعه اسلامى و فرهنگ علمى در دوره هاى میانه است. این مقاله تنها در پى ردیابى نمونه اى از این منابع کهن, یعنى مجموعه اخبار تاریخى على بن محمد نوفلى, عالم شیعى امامى از سده سوم هجرى است. بخش ها و گزیده هایى از مجموعه وى تنها در نقل قول هاى موجود در برخى تألیفات مهم بعدى به ویژه آثار عالمان مشهور مسلمان, یعنى طبرى و ابوالفرج اصفهانى باقى مانده است. این نقل قول ها و مفاد فعالیت هاى علمى نوفلى, کانون تحقیق نقد منبعى ماست که این نوشتار درصدد تبیین برخى اجزاى دخیل در تاریخ نگارى اسلامى در دوره هاى میانه است.

مقدمه
کتاب تاریخ الرسل والملوک نگاشته مورخ و مفسر قرآن کریم ابوجعفر محمدبن جریر طبرى (م ۳۱۰ ق در بغداد) منبعى مهم و اساسى براى تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامى است.۴ این مطلب به طور کلى نه تنها درباره سه قرن آغازین اسلامى صحیح است, بلکه در مورد شکل گیرى و رشد اولیه جریان هاى علوى و شیعى نیز صدق مى کند; به هرحال از جمله موضوعاتى که در این باب با آن مواجهیم, این است که بسیارى از اسناد مکتوب اصلى درباره تاریخ شیعه از دوران پیش از طبرى باقى نمانده است. هرچند آثار مکتوب ـ بر پاپیروس و بعدها کاغذ ـ نسبتاً فراوان بوده است, اما ظاهراً عالمان مسلمان در دوره هاى میانه, خود را بر استنساخ و نگهدارى این مجموعه ها و رساله هاى اولیه محدود ساخته اند. ظاهراً به محض فراهم آمدن این اسناد در مجموعه هاى بزرگ تر, تألیفاتى مرتب تر و در برخى سبک ها با سهولت بیشتر در دسترسى [به مطالب آنها] که در سده سوّم تا پنجم هجرى پدیدار شدند, دانشمندان مسلمان, دیگر [حفظ] آنها را غیرضرورى مى انگاشتند.۵
تاریخ طبرى نمونه اى شگرف از این گونه جدیدِ نوشته هاى مهم و مشهور است; از این رو شگفت آور نیست که تاریخ او مرجعى استاندارد و نقطه آغازى براى نسل هاى بعدى مورّخان مسلمان در دوره هاى میانه گردید. چنانچه کلود کاهِن گفته است, براى عالمان امروزى (پر واضح است که طبرى زمینه تمام تحقیقات را براى سه قرنى که توسط او مرور گردید, فراهم آورد). بدیهى است این دیدگاه, (حقیقت نیازمندى تاریخ طبرى به تکمله اى برگرفته از تألیفاتى مستقل از آن) را منتفى نمى سازد.۶

طبرى و معاصر جوان ترش ابوالفرج
با ذکر این مقدمات, دلیل محکمى براى این فرض وجود دارد که ابوالفرج اصفهانى ـ شاگرد و معاصرِ اندکى جوان تر از طبرى ـ به هنگام تألیف کتاب مشهور خود, یعنى کتاب مقاتل الطالبیین به شدت به تاریخ طبرى تکیه کرده است.۷ ابوالفرج, این دایرهالمعارف بى نظیر در شرح حال تاریخى شیعیان سه قرن نخست اسلامى را در سال ۳۱۳ ق زمانى که تنها ۲۸ سال داشت, به رشته تحریر درآورد. ظاهراً برخى شواهد, حاکى از ارتباطى نزدیک میان کتاب مقاتل و تاریخ طبرى است.
۱. اشتراک موضوعى: مطابقت آشکارى میان محتویات کتاب مقاتل ابوالفرج و برخى بخش هاى تاریخ طبرى وجود دارد: در حالى که کتاب مقاتل بر وقایع و اشخاص در تاریخ اولیه اسلامى که به طور ویژه و نه منحصراً براى شیعه مهم هستند, تمرکز یافته است,۸ تاریخ طبرى ـ هرچند در حجمى بزرگ تر و با گستردگى بیشتر در دامنه و ساختار ـ باورى مشابه درباره وقایع و مطالب شامل خاندان وسیع تر پیامبر و طرفداران سیاسى ـ مذهبى آنها ارائه مى نماید.
۲. آموزشى ـ تحصیلى: نکته اى که باید بدان توجه داشت, این است که ابوالفرج تنها آشنایى شخصى با طبرى نداشته, بلکه یکى از شاگردان مستقیم وى بوده است; موضوعى که ابوالفرج به صراحت آن را در کتاب مقاتل تأیید کرده است. ابوالفرج احتمالاً از برخى جهات اندکى پس از سال ۲۹۹ م در مجالس و درس هاى طبرى شرکت جسته است.۹
۳. ترتیب تاریخى: شاهدى وجود دارد که طبرى تاریخ خود را در حدود ۳۰۲ ق به اتمام رسانده است.۱۰ در مقابل, ابوالفرج در مقدمه کتاب مقاتل, تاریخ جمادى الاولى سال ۳۱۳ ق را به عنوان زمان تألیف کتاب ذکر کرده است;۱۱ به دیگر سخن, تاریخ طبرى پیش از آنکه تذکره شهداى شیعه ابوالفرج به صورت چک نویس بوده باشد, تکمیل شده است; از این رو مى بایست با یک یا چند طریق, در دسترس ابوالفرج بوده باشد.
۴. تاریخى: بررسى نقد منبعى نشان مى دهد طبرى منبع اطلاعاتى مهمى براى اثر مهم ابوالفرج, یعنى کتاب الأغانى بوده است;۱۲ از این رو, دلیل خوبى براى این فرض است که تاریخ طبرى نیز منبعى براى کتاب مقاتل بوده است.
ملاحظه این گونه نقل قول ها, تأیید و تقویت بیشترى را به وسیله شواهد صریح متنى برآمده از شیوه هاى عملى ابوالفرج به همراه دارد. ابوالفرج همچون طبرى, بدون وجود هیچ گونه تناقضى, از اسناد یا زنجیره راویان براى معتبر ساختن اجزاى اختصاصى اطلاعات بهره برده است; براى مثال ابوالفرج در آغاز کتاب مقاتل (در بخش مربوط به قتل جعفر بن ابى طالب) مى نویسد:
۱. [مطلب زیر را] بر محمدبن جریر طبرى از کتاب المغازى [پیامبر] محمدبن اسحاق (م ۱۵۰ ق) قرائت کردم, که وى آن را تأیید نمود:
[به او] گفتم: محمد بن حُمید رازى (م ۲۴۸ ق)۱۳ [آن را] از شما نقل کرد و گفت: سلمه [آن را] به نقل از محمد بن اسحاق بر ما حدیث کرد.
۲. او (یعنى ابوالفرج) همچنین بیان مى کند:
هنگامى که آن مطلب (مطلب موجود در بخش زیر) بر احمد بن محمد بن جَعد وَشّاء (م ۳۰۱ ق) خوانده شد, من خود حاضر بودم. گفته شد: اسحاق مسیّبى (م ۲۳۶ ق) حدیث کرد بر تو آنچه را که محمد بن فُلَیح (م ۱۹۷ ق)۱۴ به نقل از موسى بن عُقبه (م ۱۴۱ ق)۱۵ و او نیز به نقل از ابن شهاب زُهرى (م ۱۲۴ ق)۱۶ به او گفت, [و آن حدیث اینکه, چندین] گزارش مربوط به خبر جعفربن ابى طالب۱۷ و بازگشت او از حبشه به همراه کسانى که به آن سرزمین مهاجرت کردند, و نیز آنکه [چگونه او] به سوى پیامبر, صلى اللّه علیه وآله بازگشت.
مضمون برخى از این گزارش ها داخل برخى دیگر شده [و متفاوت از یکدیگر] است.۱۸ من به مقصود و معناى آنها در روایتى که [بعداً] در جاى [مناسب خود] نقل خواهد شد, اشاره کرده ام (مَقاتل, ص ۱۰ ـ ۱۱).
اقرار خود ابوالفرج به قرائت متنى بر طبرى که نزد او درس خوانده است, به همراه بررسى هایى که در بالا ارائه گردید, در این مطلب که ابوالفرج در نگارش کتاب مَقاتل بسیار بر اثر طبرى تکیه کرده است, اندکى تردید ایجاد مى نماید. به هرحال چنان که در جاى دیگر اثبات کرده ایم,۱۹ ارائه تصویرى جامع تر از منابع ابوالفرج براى نگارش مقاتل تا حدودى سخت و پیچیده است; در حقیقت به هنگامه ادامه بررسى وابستگى فرض شده ابوالفرج به طبرى در تمام متن مقاتل, تصویر کاملاً متفاوتى پدید مى آید. این مطلب درست چند صفحه پس از نخستین ارجاع صریح ابوالفرج به طبرى روشن مى گردد. در بخشى که به على بن ابى طالب ـ پسرعمو و داماد پیامبر و نیز خلیفه چهارم مسلمانان ـ اختصاص یافته است, ابوالفرج خوانندگان خود را آگاه مى سازد که او در اینجا به منابع گونه گون و قابل توجّهى استناد کرده است. ابوالفرج در این باره مى گوید:
۱. آن (اخبار قتل على بن ابى طالب) را احمدبن عیسى عِجلى عطار۲۰ [توسط چندین راوى] بر من حدیث کرد… از ابومِخنف (م ۱۵۷ ق)۲۱ که او به مأخذ سلیمان بن ابى راشد استناد کرد… .۲۲
۲. همچنین محمّدبن حسین اُشنانی۲۳ (م ۳۱۵ ق) به من درباره آن اخبار با استناد به [چندین منبع قدیمى تر] گفت… .
۳. [همچنین] احمدبن محمدبن دلان خَیشی۲۴ (م حدود ۳۰۰ ق), احمدبن جَعد وَشّاء۲۵ (م ۳۰۱ ق), محمدبن جریر طبرى (م ۳۱۰ ق) و گروهى دیگر از عالمان, بخشى از آن اخبار را برایمان بازگو کردند. آنها گفتند: ابوهاشم رِفاعی۲۶ (م ۲۴۸ ق) [از چندین راوى قدیمى تر] خبرى را که قتل على بن ابى طالب در آن اشاره شده, برایمان نقل کرد; بنابراین من برخى اطلاعات برگرفته از این خبر را در مواضع مناسب خود از سیاق احادیث آورده ام. به هرحال, بیشتر الفاظ در این باره از ابومخنف است; جز آنچه که میان آنها اختلاف واقع شده است که من آنها را نشان داده [و تبیین خواهم کرد] (مَقاتل, ص ۲۸ـ۲۹).
ابوالفرج در اینجا صراحتاً به مقایسه و استفاده از مطالبى اشاره دارد که آنها را از بیش از پنج عالِم دریافت کرده است که دو نفرِ نخستین آنها, نماینده محافل و مجالس آموزشى بزرگى در کوفه بوده اند و مابقى ایشان دانش اهل بغداد را نمایان مى سازند; همچنین اطلاع یافتیم طبرى یکى از سه استاد ابوالفرج است که به راوى مشهور مقدم تر, یعنى ابوهاشم رفاعى عالم بغدادى که خبرى درباره شهادت على بن ابى طالب برایشان نقل کرده, استناد کرده اند. در پایان ابوالفرج بیان مى دارد که ترکیب تصویر وقایع مورد بحث توسط خود او, مبتنى بر گزارشى از ابومخنف است. او این خبر وخیم را از عِجلى, راوى اى که ابوالفرج در رأس فهرست منابع خود جاى داده, دریافت کرده است. طبرى تنها یکى از چند عالمى است که ابوالفرج براى این اخبارِ ارائه شده در این نقل قول خاص با ایشان همفکرى و مشورت کرده است; به عبارت دیگر, طبرى نه تنها منبع انحصارى ابوالفرج نبوده, بلکه حتى منبع اصلى او در اخبار مربوط به دو واقعه مهم تاریخ صدر اسلام, یعنى شهادت جعفربن ابى طالب و على بن ابى طالب نیز نبوده است.
افزون بر این, بررسى بیشتر کتاب مقاتل آشکار مى سازد ابوالفرج در این کتاب تنها پنج مرتبه صراحتاً به نام استاد خود طبرى اشاره کرده است که تمام این ارجاعات در صفحات نخستین این اثر است. از آنجا که ابوالفرج معمولاً به دقت به منابع خود اشاره مى کند, این تعداد اندک ارجاعات مستقیم به عالمان بزرگى همچون طبرى قدرى مایه شگفتى است (فراموش نکنیم که طبرى در طول حیات خود نیز از شهرت فراوانى برخوردار بوده است). بدون تردید, امکان استفاده بیشتر ابوالفرج از اثر طبرى ـ بدون اعتراف صریح بدان ـ را نمى توان انکار کرد; هرچند این مطلب در اینجا چیزى فراتر از یک احتمال و گمان نیست.۲۷
موضوع مهم دیگر براى پیگیرى, پرسش این است که آیا ابوالفرج و طبرى هر دو مستقل از یکدیگر به منابع مشابه متقدم دسترسى داشته اند؟ اگر بررسى این موضوع تحقق یابد, مى توان دریافت که این (منابع مشترک) کدام بوده است و طرق اختلاقى طبرى و ابوالفرج براى به دست آوردن این منابع چه بوده است.
ییکى از راه هاى تبیین و تنویر این مسائل, بررسى نویسنده و مؤلّفى متقدم از تاریخ اسلامى است که اولاً نام وى فراوان در اسناد هر دو اثر طبرى و ابوالفرج تکرار شده و ثانیاً مطالب وى در این آثار به صورت نقل قول هاى طولانى آمده است که ظاهراً از بخشى از اثر او استنساخ شده است. من على بن محمّد نوفلى ـ که از این پس با عنوان نوفلى به او اشاره خواهد شد ـ را به عنوان عالم مسلمان متقدم شناسایى کردم که این موارد و چندین موضوع اضافى دیگر را برآورده مى سازد. این یافته, بررسى فعالیت هاى تاریخ نگارانه وى و مطالب نقل شده توسط او را براى پیگیرى منابع مشترک مورد استفاده طبرى و ابوالفرج توجیه مى نماید. به طور قطع, تمرکز این تحقیق بر این دو عالِم و نقل قول هاى مرتبط در آثارشان است; بنابراین احیا و بازسازى تمام اثر یا (تاریخ گمشده) نوفلى از منابع مختلف اهل سنت و شیعه موجود (خواه نسخه هاى چاپ شده, خواه نسخه هاى الکترونیکى) هدف نیست. بدینسان, تصمیم بر انجام چنین بررسى موردى متکى بر ملاحظات زیر است:
۱. طبرى و ابوالفرج هر دو در چکیده خود درباره تاریخ اسلامى اشاره کرده اند که اولاً آنها از مقدار قابل توجهى از اخبار و اطلاعات نوفلى بهره جسته اند ـ که این موارد براى تحقیق حاضر قابل احصا است ـ و ثانیاً این عبارات را از منابع مکتوب استنساخ کرده اند; افزون بر این, نکته سوم آنکه ابوالفرج به صراحت به کتاب نوفلى اشاره دارد.
۲. ظاهراً نوفلى در آغاز و طى نیمه نخست سده سوم هجرى, عالم و مورّخى فعال بوده است; یعنى درست زمانى که جامعه اسلامى توسعه اجتماعى و فرهنگى بسیار پویا و نیز افزایش آشفتگى سیاسى و شورش هاى فرقه اى را تجربه مى کرد. در نتیجه, این پیشرفت هاى اجتماعى و سیاسى بر طرز نگرش عالمان مسلمان به تاریخ اسلامى و چگونگى نگارش درباره آن تأثیر گذارد.۲۸
سرانجام ـ قطع نظر از علاقه خاص نوفلى در تاریخ شیعه ـ این حقیقت که آگاهى هاى اندکى از زندگانى و تحصیلات وى دانسته است, چالش و انگیزه بیشترى را براى تلاش نقد منبعى ما به وجود مى آورد.

نوفلى, مورّخ و مؤلّفى مشهور ؟
چه اطّلاعاتى درباره نوفلى وجود دارد؟ تقریباً اطلاعاتى درباره شرح حال ابوالحسن على بن محمد نوفلى موجود نیست. نام نوفلى در فهرست ابن ندیم (م ۳۷۷ ق) یا دیگر آثار فهرستى مربوط به سده هاى میانه نیامده است; با این حال, تَنُوخى ادیب (م ۳۸۴ ق), عالم معاصر نوفلى از شهر بصره و اندکى جوان تر از خود او, نام کامل نوفلى را (ابوالحسن على بن محمدبن سلیمان بن عبدالملک بن حارث بن نَوفَل) یاد کرده است.۲۹ این نسب نامه نشان مى دهد که نوفلى یکى از اعضاى خاندان اشرافى است که به طایفه نوفل بن عبدمَناف تعلق داشته است. این اطلاعات صراحتاً در نوشته ابوالفرج در کتاب الأغانى تأیید شده است.۳۰
بنو نوفل طایفه اى از قبیله مکى قریش بودند.۳۱ گفته شده است که نیاى آنها, یعنى نوفل, برادر هاشم بن عبدمناف, پدرِ جدّ پیامبر بوده است.۳۲ ظاهراً شمارى از اعضاى خاندان نوفلى ـ به ویژه پدر او, محمدبن سلیمان و عمویش عیسى بن سلیمان ـ اهمیّت ویژه اى در مقام راویان اخبار تاریخى در اواخر سده دوم و اوایل قرن سوم هجرى یافته اند.۳۳
گذشته از این, با اطمینان کامل مى توان اظهار داشت على بن محمد نوفلى در عراق, احتمالاً شهر بصره زندگى مى کرد (چنان که پدر او نیز در همین شهر مى زیست; چرا که خانواده آنها خانه اى در محله قریش داشت)۳۴ و شیعه امامى مذهب بود; به علاوه, مضمون اخبارى که نوفلى از پدر خود, محمدبن سلیمان نقل کرده است, به این مطلب اشاره دارد که محمدبن سلیمان آگاهى مفصلى از امور تجارى در دربار دولت عباسیان داشته است; افزون بر این, محمدبن سلیمان حق ویژه دیدارهاى مکرر با خلفاى وقت عباسى, یعنى منصور و مهدى و حضور در برخى جلسات مظالم (یعنى (دادگاه عالى) که مستقیماً تحت قضاوت خود خلیفه بودند) را داشته است.۳۵ اینها نشان مى دهند پدر نوفلى موقعیت خاص و والایى در اداره امور دربار حکومت عباسیان داشته است.۳۶
نوفلى در مقام مورخ مؤلف, خود در دوره هاى میانه شهرت فراوانى داشته است; براى مثال مسعودى (م ۳۴۵ ق) مورخ و جغرافى دان بغدادى, در اثر خود مروج الذهب و معادن الجواهر آشکار ساخته است که نوفلى به سبب داشتن (آثار تألیفى در تاریخ و گزارش هاى تاریخى (اُلّف… کُتباً فى التأریخ والأخبار) و نگارش کتابى (در اخبار تاریخى (فى الأخبار) یکى از عالمان برجسته متقدم بوده است.۳۷ چنان که در ادامه بحث خواهد شد, عبارات طولانى نقل شده از نوفلى در تاریخ طبرى و کتاب مَقاتل ابوالفرج و بیشتر مجلدات کتاب الأغانى همو یافت مى شود.۳۸ از دیگر منابع دوره هاى میانه که از نوفلى یاد کرده اند, مى توان المُوَشّح فى مآخذ العلماء على الشعراء مرزوبانی۳۹ (م ۳۸۴ ق) عالم بغدادى و کتاب المصابیح ابوالعباس حسنى طالبی۴۰ (م ۳۵۲ ق), عالمى زیدى مذهب از دیلم در نزدیکى دریاى خزر و چنانچه قبلاً گفته شد, آثار مهم مورخان اندلسى همچون ابوعبید بکرى (م ۴۸۷ ق) و دو قرن بعدتر ابن ابار (م ۶۵۸ ق) و به ویژه ابن عذارى مَراکشی۴۱ (محدود ۶۹۵ ق) را نام برد.
فؤاد سزگین در کتاب تاریخ التراث العربى خود آورده است که نوفلى از معاصران هشام بن محمد بن کَلبی۴۲ (م ۲۰۴ ق ـ ۲۰۶ ق) بوده است. سخن سزگین را برخى محققان معاصر همچون پُروزُرُف در کتاب گرانقدر خود تاریخچه تاریخ نگارى شیعى و به تازگى توسط دُنِر در کتاب خود, روایاتى از منابع اسلامى نیز تکرار کرده اند.۴۳ به هرحال تاریخ [اعلام شده از سوى] سزگین درست به نظر نمى رسد. این تاریخ که ظاهراً على بن محمد نوفلى و ابن کلبى را متعلق به یک نسل و طبقه مى داند, تا حدى گمراه کننده است; به دیگر سخن, نکته اى که مى توان [از سخن سزگین] دریافت, آن است که على بن محمد نوفلى بیشتر به سده دوم هجرى تعلق دارد تا قرن سوم; اما این دیدگاه, به چند دلیل قابل پذیرش نیست: از جمله این دلایل, گواه روشنى است که در کتاب مقاتل نقل شده است, مبنى بر آنکه نوفلى ـ به هنگام نقل گزارش هایى درباره قیام هاى طرفدار على از سوى ابوالسرایا السّرى [بن منصور از طایفه بنوربیعه] در سال ۲۰۰ ق ـ از پدر خود به عنوان شاهدِ وقایع و یکى از منابع خبرى یاد کرده است;۴۴ بنابراین پدر نوفلى, محمدبن سلیمان, در زمان حیات ابن کلبى زنده بوده و به عنوان یک عالم فعالیت مى کرده است. باتوجه به این سخن متفاوت, چنانچه سزگین پدر نوفلى, محمدبن سلیمان را از معاصران ابن کلبى معرفى مى نمود, دقیق تر مى بود.
چندین دلیل دیگر در تأیید این نظر که نوفلى در اواسط قرن سوم هجرى ـ و نه اوایل آن ـ از دنیا رفته است, اشاره خواهد شد. دلیل نخست آنکه تَنوخى در کتاب الفَرَج بعد الشده به ابوالحسن نوفلى با این عبارت اشاره دارد که (بر من راجع به دستور معین ارائه شده از المعتصم (م ۲۷۷ ق) خلیفه عباسى حدیث شد).۴۵ دلیل دیگر آنکه چنان که رابرت گلیو گفته است,۴۶ براساس گزارشى, نوفلى به نقل و شرح عبارتى فقهى از [امام] على [بن محمد] هادى [علیه السلام] (شهادت ۲۵۴ ق), امام دهم شیعیان امامى, پرداخته است; به عبارت دیگر نوفلى در دوران حکومت معتصم خلیفه عباسى (حکومت از ۲۶۸ـ۲۷۷ ق) و امامت امام هادى [علیه السلام] (شهادت ۲۵۴ ق) زنده بوده و با عنوان یک عالم فعالیت مى کرده است.۴۷ مهم تر آنکه مؤیّد این دیدگاه, دو عبارت صریح در کتاب أمالى محدّث و متکلم پرکار شیعى ابوجعفر طوسى (م ۴۶۰ ق) است, مبنى بر اینکه نوفلى در سال هاى ۲۴۵ـ۲۵۰ ق زنده بوده و به عنوان یک عالم فعالیت مى کرده است.۴۸ بااین حال, چندین شاهد دیگر از اطلاعات مربوط به تاریخ وفات نوفلى که [در ادامه] در بحثمان از منابع مختلف مورد استفاده طبرى و ابوالفرج در کنار مطالبى از نوفلى ارائه خواهد شد, وجود دارد.

نوفلى, شاگردانش و ابوالفرج
پروفسور مانفِرد فلایشهمر در بررسى نقد منبعى کتاب الأغانى, تبیین بیشترى از زندگانى نوفلى و تحقیقات او ارائه کرده است. فلایشهمر راجع به اثر عالمانه نوفلى ادعا مى کند احتمالاً ابوالفرج ـ همچون مسعودى ـ از کتاب الأخبار نوفلى ـ که در واقع در منابع دوره هاى میانه به آن بیش از همه با عنوان (کتاب فى الأخبار نوفلى) یا به طور خلاصه (کتابه) یاد مى شده است ـ استفاده کرده است.۴۹ باتوجه به فعالیت هاى آموزشى نوفلى, به نظر مى رسد در کتاب الأغانى پدر او محمدبن سلیمان مهم ترین معلم و پرتکرارترین منبع اطلاعات او بوده است (این دیدگاه با کتاب مقاتل و نیز تاریخ طبرى قابل تأیید است).
بارها در کتاب الأغانى به عالمان زیر در زمره شاگردان نوفلى اشاره شده است که نخستین ایشان پراهمیت ترین آنهاست:
۱. ابوالعباس احمدبن عبیداللّه بن محمد بن عمار ثقفى (م حدود ۳۱۴ ق), مشهور به الکاتب که ظاهراً اشاره اى به مقام او به عنوان منشى چند تن از وزراى خلافت عباسى است. ابن عمار شیعى و مؤلف برخى آثار اخبار شامل کتابى مفقود با عنوان کتاب مقاتل الطالبیین بوده است; از این گذشته ابن عمار شاگرد مورخ و مؤلّف برجسته شیعى, عمر بن شَبّه نُمیرى (م ۲۶۳ ق) بود که ابن عمار از کتاب وى بسیار در آثار خویش استفاده کرد.۵۰
۲. احمدبن عبدالعزیز جَوهرى که در آغاز سده چهارم هجرى مى زیست. او نیز یکى از شاگردان عمر بن شبه است که از آثار ابن شَبه فراوان استفاده کرد.۵۱
۳. ابوعلى حبیب (بن أوس) بن نصر مُهلَّبى (م پس از ۳۰۷ ق) نیز یکى دیگر از شاگردان عمر بن شبه است که به بهره گیرى از کتب استاد خویش نیز شناخته مى شد.۵۲
۴. عیسى بن حسین ورّاق, زنده در آغاز سده چهارم هجرى. او شاگرد زبیر بن بکار قرشى (م ۲۵۶ ق), نسب شناس برجسته عرب و مورخ و مؤلّف چندین اثر اخبار, بود.۵۳
این چهار شاگرد نوفلى, خود بر پایه شایستگى خویش عالم شدند و مجلس تدریس تشکیل دادند. بعدها ابوالفرج یکى از شاگردان ایشان گشت و اطلاعاتى از ایشان دریافت کرد که در تألیف کتاب مقاتل و الأغانى از آنها بهره جست.
به مجردِ بررسى دقیق تر این اطلاعات و اخبار, این حقیقت برجسته مى شود که براساس کتاب الأغانى, این چهار عالم اوایل قرن چهارم هجرى به طور مرتب به نام نوفلى به عنوان منبع اطلاعات و اخبار خویش در کنار دو مورخ و مؤلّف مسلمانِ کاملاً برجسته میانه سده سوم هجرى, یعنى عمربن شبّه و زبیربن بکار اشاره دارند. این یافته آشکار مى سازد که نوفلى ـ با اثر خود که رواج بسیارى در طول حیاتش و اندکى پس از آن داشته است ـ عالمى مشهورتر از آنچه امروزه انگاشته مى شود, بوده است.

نقل قول هایى از نوفلى در کتاب مقاتل الطالبیین
در اینجا لازم است به کتاب مقاتل و مطالبى که ابوالفرج به نقل از نوفلى در این کتاب آورده, توجه شود. چنان که در کتاب الأغانى دیده مى شود, نوفلى در این کتاب یکى از راویان قابل اعتماد و متقدّم و پرتکرار ابوالفرج است که نزدیک به بیست مرتبه از او نقل قول شده است;۵۴ همچنین [با بررسى اسناد این نقل قول ها] مى توان دریافت که ابوالفرج از طریق سه تن از استادان خود, با مطالب نوفلى آشنا شده بود.۵۵
۱. ابن عمار ثَقَفى که ابوالفرج به نام او در اتّصال به نوفلى نزدیک به سیزده مرتبه اشاره دارد.۵۶
۲. عیسى بن حسین ورّاق که ابوالفرج به نام او سه مرتبه اشاره دارد.
۳. محمدبن على [بن حمزه] علوى (م ۲۸۷ ق), مورّخ و مؤلّفى از شهر بغداد که او نیز به تألیف کتاب مقاتل الطالبیین مشهور است. این کتاب را برادرزاده محمدبن على علوى [یعنى على بن حسین بن على بن حمزه علوى] به ابوالفرج داده بود.۵۷ ابوالفرج در متن کتاب مقاتل الطالبیین تنها یک مرتبه به نام محمدبن على علوى اشاره مى کند.۵۸
چنان که در کتاب الأغانى مشاهده مى شود, ضوابط نقل, تأیید مى نمایند که ابوالفرج نقل قول هاى نوفلى را از اسناد و مدارک صحیح استنساخ کرده است; براى مثال, ابوالفرج بارها به برخى از این نقل قول هاى مستقیم از نوفلى با عبارت (قال) یا (ذَکر) اشاره دارد;۵۹ افزون بر این, نقل قول هاى کمى طولانى از نوفلى (روایه النوفلى) یا (حدیث النوفلى) خوانده شده است;۶۰ همچنین ابوالفرج معمولاً موارد اختلاف نوفلى با سایرین ـ ظاهراً منابع مکتوب ـ را مشخص کرده است; گرچه همیشه موارد اختلافى را مشخص نمى سازد;۶۱ به هرحال ابوالفرج برخلاف طبرى, بیش از آنکه به نقل مستقیم اخبار منقول از نوفلى در گزارش خود از وقایع بپردازد, به نقل به معناى آنها تمایل دارد.

متن اخبار نوفلى در کتاب مقاتل الطالبیین
[درباره کتاب مقاتل الطالبیین این پرسش وجود دارد که] منابع دیگرى که ابوالفرج از آنها در کنار مجموعه اخبار نوفلى بهره برده, کدام است؟ براساس معرفى اى که خود ابوالفرج از (منابع قدیمى تر) ارائه داده است, [به نظر مى رسد] او در کنار اثر نوفلى از منابع زیر نیز استفاده کرده است:
۱. چندین نسخه اصلاح شده (یا نسخه ها)۶۲ از آثار عمربن شَبّه (م ۲۶۳ ق);۶۳
۲. کتاب [من قُتل مِن الطالبیین] احمدبن حارث خرّاز (م ۲۵۸ ق), مورخ و عالمى درس خوانده در کوفه;۶۴
۳. کتاب مقاتل الطالبیین محمدبن على علوى (م ۲۸۷ ق), مولفى شیعى از بغداد۶۵ (پیشتر از او سخن گفته شد);
۴. اثر نامشخص على بن ابراهیم علوى (م اوایل قرن چهارم هجرى), مورّخ و مؤلّف برجسته دیگر از شهر کوفه.۶۶
سه عالم اخیر, از شاگردان نصر بن مُزاحم مِنقَری۶۷ (م ۲۱۲ ق) و على بن محمد مدائنى (م حدود ۲۳۵ ق), هردو از مؤرخان و مؤلفان مشهور و معاصر نوفلى هستند که از تألیفات این دو درباره علویان و تاریخ شیعه فراوان در کتاب هاى خود بهره برده اند.۶۸

موضوعات اخبار نوفلى در کتاب مقاتل الطالبیین
تنها تعداد اندکى از اخبار نوفلى در کتاب مقاتل مربوط به عصر بنى امیه است. یکى از این اخبار مطلبى درباره مادری۶۹ است که آشکارا براى شهادت چهارتن از فرزندان خود سوگوارى کرد. فرزندان او برادران ناتنى [امام حسین], نوه پیامبر بوده, در حمایت از او در نبرد کربلا در سال ۶۱ ق در دوران خلافت یزیدبن معاویه۷۰ (حکومت ۶۱ـ۶۴ ق) به شهادت رسیدند (مَقاتل, ص ۸۵).
نمونه دیگرى از این اخبار ـ که نوفلى آن را از طریق پدرش از عمویش عیسى روایت کرده ـ از گزارش اصلى درباره مرگ یحیى بن یزید, نوه بزرگ حسین بن على بن ابى طالب که در دوران خلافت هشام بن عبدالملک (حکومت ۱۰۵ـ۱۲۴ ق) و ولیدبن یزید بن عبدالملک (حکومت ۱۲۴ـ۱۲۵ ق) مى زیست, منحرف شده است. این خبر اقدام برخى پارسایان شیعى را گزارش مى دهد که با [پرداخت] هزینه هنگفتی۷۱ زنجیرهاى آهنى به کار رفته براى دربند کشیدن یحیى بن زید, به هنگام زندان بودن را خریدند. این شیعیان زنجیرها را از آهنگرى که یحیى بن زید را از آنها رها ساخت, خریدارى کردند, و سپس همو قطعه جواهراتى از آن ساخت که آن شیعیان در انگشترهاى خود به عنوان دعا و تعویذ قرار دادند. (مقاتل, ص ۱۵۵).
گذشته از این, در میانِ این اخبار, گزارشى درباره برخى زنادقه وجود دارد که جزء افراد وفادار عبداللّه بن معاویه, نوه بزرگ جعفربن ابى طالب درآمده بودند که در دوران خلافت ولیدبن یزید بن عبدالملک (ولید دوم, مقاتل, ص ۱۶۲) مى زیست. پس از این گزارش, خبرى از عیسى بن سلیمان عموى نوفلى درباره شخصیت عبداللّه بن معاویه نقل شده است. او عبداللّه بن معاویه را فردى بى رحم و قسى ترین مخلوقات خداوند (أقسى خلق اللّه قلباً) توصیف مى نماید. او همچنین نقل مى کند که یک مرتبه در خانه عبداللّه بن معاویه در شهر اصفهان با او در یک اتاق نشسته بود, آن گاه عبداللّه بن معاویه بر غلام جوانى بسیار خشمناک شد تا آنجا که دستور داد غلام را از پنجره اتاق به بیرون پرتاب کنند. زمانى که غلام دست خود را به نرده پنجره گرفت, عبداللّه فرمان داد تا دست او را قطع نمایند و غلام [فریادى برآورد و به پایین افتاد و] از دنیا رفت. باوجود بى رحمى فراوان گفته شده است که عبداللّه بن معاویه فردى بذله گو و شاعر بوده است (مَقاتل, ص ۱۶۳). نوفلى با استناد به طریق پدر و استادان پدر خود (عن أبیه و مشایخه) نقل مى کند که عبداللّه بن معاویه تلاش هایى براى جلب حمایت مردم کوفه براى قیام در برابر خلیفه اموى یزید (سوم) بن ولید (اول) بن عبدالملک (حکومت ۱۲۵ ق) صورت داد (مَقاتل, ص ۱۶۳).
با این حال, بیشتر اخبار ارائه شده از طریق نوفلى در کتاب مَقاتل, به وقایع شیعى در دوران حکومت عباسیان تا زمان خلافت هارون الرشید (حکومت ۱۶۷ـ۱۹۰ ق) ارتباط دارد. در بیشتر موارد, ابوالفرج در (اسناد گروهى) اعتراف مى کند که مطلب نوفلى در میان منابع مکتوب مختلفى ـ غالباً با اخبار متناقض ـ بوده است که وى از آنها در نگارش اثر خود با ترکیب و تلفیق روایات بهره برده است.۷۲ در اینجا نمونه هاى دیگرى براى توضیح بیشتر تفاوت مطالب و نیز اَشکال نقل قول هاى ابوالفرج از نوفلى ذکر مى شود.
براى مثال, نوفلى در بخش مربوط به ابراهیم بن عبداللّه, نوه بزرگ [امام] حسن بن على بن ابى طالب که در دوران خلافت منصور (حکومت ۱۲۶ـ۱۵۶ ق) درگذشت, از پدر خود داستان مفضّل ضَبّى (م حدود ۱۶۸ ق), نحوى مکتب کوفه و عالم زیدى مذهب را نقل مى کند.۷۳ گفته شده است که مفضّل از ابراهیم بن عبداللّه درخواست کرد برخى کتب شعر عربى خود را براى مطالعه به او عاریه دهد, و پس از شهادت ابراهیم مدعى شد که برخى اشعار این کتاب را خود سروده است (مَقاتل, ص۳۳۸).
نوفلى در بخش مربوط به عیسى بن زید, نوه [امام] حسین بن على بن ابى طالب, از پدر خود روایت مى کند که عیسى بن زید و برادرش حسین به عنوان جنگ آورانِ بزرگِ آشنا به فنون و مهارت هاى جنگیدن مشهور بودند و از این رو خلیفه ابوجعفر منصور به هنگام شنیدن خبر آنکه آنها تصمیم به نبرد علیه او دارند, اظهار شگفتى کرد (مَقاتل, ص ۴۰۶). این خبر نیز نقل شده است که عیسى بن زید پیش از مرگ خود در دوران خلافت مهدى (حکومت ۱۵۶ـ۱۶۶ ق) براى مدتى [از دست خلیفه وقت] گریزان بود و مخفیانه زندگى مى کرد. پس از مرگ عیسى بن زید, برخى پیروان او از دو پسر او مراقبت کرده, آن دو را از حکام و جاسوسان پنهان داشتند (مَقاتل, ص ۴۱۹).
تصویر ابوالفرج از وقایع سال ۱۶۹ ق مربوط به واقعه فخ ّ, منطقه اى نزدیک مکه, نیز مبتنى بر منابع مکتوب مختلفى است. ابوالفرج اظهار مى دارد یکى از مدارکى که وى از آن بهره برده, مطلبى گردآمده توسط نوفلى (به احتمال بسیار از پدرش) را بیان مى دارد و او خود آن مطلب را با سایر منابع براى تولیدِ گزارش خویش درباره حسین بن على بن حسن, معروف به صاحب فخ ّ درآمیخته است.۷۴ گزارش ابوالفرج به ویژه دورنمایى از وضعیت شیعیان در مدینه ارائه مى دهد که گفته شده است حاکم و والى آن سعى در کنترل سفرهاى خاندان پیامبر, یعنى علویان داشت.۷۵ براساس اخبار رسیده, والى حکومت با ایشان رفتارى تحقیرآمیز داشته, حتى برخى از آنها را مجازات مى کرد, منابع غیرشیعى دلیل مجازات و تنبیه ایشان را چنین بازگو مى کنند که سه تن از افراد این خاندان در حال مستى دیده شدند, اما ابوالفرج خود مى گوید که این تهمتى بود که والى مدینه براى توجیه آزار خود منتشر ساخته بود. ۷۶ این وضعیت منجر به قیام و کشتار نزدیک به هزار تن از علویان و طرفداران متعصب آنها در فخ ّ شد۷۷ (مَقاتل, ص ۴۴۲). این وقایع در دوران خلافت موسى الهادى (حکومت ۱۶۶ـ۱۶۷ ق) روى داد که به دلیل ایجاد شکاف میان عبّاسیان و علویان از طریق قتل عام فخ ّ شهرت یافت.۷۸
پس از این, ابوالفرج خبر نوفلى درباره یحیى بن عبداللّه, نوه بزرگ [امام] حسن بن على بن ابى طالب را نقل کرده است که از مرگ در واقعه فخ ّ گریخت و آهنگ منطقه دیلم نمود. خلیفه جدید, هارون الرشید (حکومت ۱۶۷ـ۱۹۰ ق) به گروهى از سربازان خود دستور تعقیب او را داد (مَقاتل, ص ۴۶۵). برخلاف سایر منابع, نوفلى ادعا مى کند یحیى بن عبداللّه بر اثر گرسنگى در زندان جان نباخت, بلکه به دستور خلیفه هارون الرشید او را خفه یا مسموم نمودند (مَقاتل, ص ۴۸۲).
گزارش نوفلى از ادریس بن عبداللّه (ادریس اول), نوه بزرگ [امام] حسن بن على بن ابى طالب و بنیانگذار خاندان ادریسى در مغرب نیز چنان که ابوالفرج تصریح کرده, با سایر منابع متفاوت است; علاوه بر این, تأکید شده است نوفلى مدعى است ادریس توسط فردى که به دستور وزیر هارون الرشید به مغرب روانه شد, مسموم شد (مَقاتل, ص ۴۸۹).
عبداللّه بن حسن, نوه بزرگ حسین بن على بن ابى طالب, پس از نبرد فخ ّ زنده ماند, اما بعدها در خانه اى دستگیر شد. در مخالفت با سایر منابع, نوفلى گزارش مى دهد یکى از مقامات رسمى هارون الرشید این علوى را با شمشیر به قتل رساند; افزون بر این, در این مورد نوفلى ـ با استناد به منابع پدر خود ـ بر این نکته اصرار دارد که قتل وى به دستور خلیفه نبوده است. در عوض گفته شده است آن مقام رسمیِ خلیفه بر پایه نظر خود عمل کرده است و بعدها نیز به همین سبب مجازات شد (مَقاتل, ص ۴۹۳).
نوفلى به عنوان یکى از چند منبع روایت ابوالفرج درباره [امام] موسى بن جعفر, نواده [امام] حسین بن على بن ابى طالب, خبرى درباره واقعه اى نقل مى کند که در آن خلیفه هارون الرشید, موسى بن جعفر را در بغداد محبوس کرد و بعد [از گذشت مدت زمان بسیار] او را به شهادت رسانید و بدنش را علنى به نمایش گذارد (مَقاتل, ص ۵۰۰).
درباره قیام علویان در مکه به رهبرى محمدبن جعفر, از اعضاى تیره حسینى از خاندان پیامبر, گفته شده است که على بن موسى الرضا (شهادت در ۲۰۳ ق), هشتمین امام شیعیان اثنى عشرى, براى متقاعدساختن محمدبن جعفر به تسلیم شدن گسیل گشت. ابوالفرج روایت خود را با ارجاعى صریح به نوفلى به پایان برده است. نوفلى ـ از پدر خود ـ روایت مى کند که محمّدبن جعفر پس از محاصره طولانى تسلیم شد و بعدها به مرگ طبیعى دار فانى را وداع گفت.
نمونه آخر آنکه, ابوالفرج نیز صراحتاً براى اخبارى درباره احمدبن عیسى, عالم و از اعضاى خاندان بزرگ پیامبر, به نوفلى ـ که به سهم خود به منبع پدر خود استناد کرده ـ اشاره دارد. گفته شده است برخى افراد, اخبار نادرستى درباره احمدبن عیسى به خلیفه هارون الرشید رساندند. او نیز بعدها دستور داد احمدبن عیسى و چند تن از اعضاى این خاندان را دستگیر کرده, از حجاز به بغداد آورند. سپس چنان که نوفلى گزارش مى دهد, احمدبن عیسى و خانواده او به نگهبانان نوشیدنى [خواب آورى] دادند که موجب خواب آنها شد و خود توانستند از آنجا بگریزند. ابوالفرج این خبر را با این سخن به پایان مى رساند که [ از آن پس] احمدبن عیسى به اجبار به مدت طولانى مخفى از عبّاسیان به زندگى ادامه داد و سرانجام در دوران خلافت متوکل (حکومت ۲۳۲ـ۲۴۶ ق) به طور طبیعى از دنیا رفت (مَقاتل, ص ۶۲۰).

نظر ابوالفرج درباره آراى مذهبى ـ سیاسى نوفلى
قابل توجه است که ابوالفرج در اواخر کتاب مَقاتل توضیح (نقد منبعى) صریحى درباره نوفلى ارائه کرده است. ابوالفرج که خود شیعه زیدى مذهب است,۷۹ عقیده مذهبى ـ سیاسى نوفلى به امامت و تبلیغ براى آن را ـ که به نظر خود او افراطى بود ـ به شدت رد کرده است. او غیرمستقیم به خوانندگان خود اعلام خطر مى کند که تاریخ نقل شده توسط افرادى که اجازه اثرگذارى عقاید فکرى و باورهاى دینى نامعتدل شان را بر داورى علمى خود مى دهند, قابل اعتماد نیست. این سخن ابوالفرج عبارت مناسبى براى تبیین اصول اخلاقى اثر خود او و یادکرد وى به عنوان مورّخى امانتدار و قابل اعتماد است. ابوالفرج این توضیح را در آغاز بخش مختص به ابوالسرایا, از جمله شیعیانى که در سال ۲۰۰ ق آشکارا در کوفه علیه خلفاى عباسى دست به قیام زد, اما توسط حکومت شکست خورد و بعدها به دار آویخته شد, آورده است. ابوالفرج مى گوید:
۱. على بن ابى قُربَه۸۰ [عجلى] براى من نوشت که یحیى بن عبدالرحمن کاتب۸۱ به ما گفت: نصربن مزاحم منقرى (م ۲۱۲ق) آنچه را که از آن [وقایع مربوط به فرار ابوالسرایا از کوفه] دیده براى ما حدیث کرد. آنچه را که خود مشاهده نکرد, از شاهدان نقل کرد; سپس آن را براى من [نیز] نقل کرد; [البته] یحیى بن عبدالرحمن نیز بخش هایى از اخبار او (ابوالسرایا) را از کسى جز نصربن مزاحم برایم بازگو کرد.
۲. احمدبن عبیداللّه بن عمار [ثقفى] اخبار او (ابوالسرایا) را از على بن محمد بن سلیمان نوفلى به من خبر داد.
شاید, باید تنها به بخش اندکى از آن اشاره کرد و معناى موردنیاز را [ارائه نمود]; چرا که على بن محمد [نوفلى] باور به امامت داشته است; [اما] تعصب وى به باورها و مذهبش او را وادار کرده تا از آنچه روایت مى کند, طرفدارى کرده و به کسانى که از میان پیروان این فرقه اخبار او (ابوالسرایا) را گزارش مى کنند, افعال زشتى نسبت دهد.
بیشتر اخبار نوفلى ـ بلکه تمام آنها ـ مبتنى بر نقل پدرش و منحصر در اوست. در آن هنگام پدر وى در بصره زندگى مى کرد و درباره این وقایع [که شامل ابوالسرایا مى شد] تنها از طریق شنیده ها, شایعات و داستان هاى نادرست رایج میان مردم اطلاع مى یافت.
بنابراین او (محمدبن على نوفلى) در تلاش براى رسواکردن و بدنام ساختن مردم, [آنان که از ابوالسرایا حمایت مى کردند] این اخبار نادرست را بدون هیچ علم [صحیحى] در کتاب خود نگاشت.۸۲
از این رو, من [در ادامه] بر روایت کسانى که از این عمل او (نوفلى) پرهیز کرده اند [نسبت به اخبار وى درباره این وقایع] اعتماد مى کنم; بر همین اساس به روایت نصربن مزاحم [اعتماد مى کنم]. نصربن مزاحم در روایت و نقل خود قابل اعتماد بود و ظاهراً از جمله کسانى است که اخبار ابوالسرایا را از خود او (ابوالسرایا) شنیده اند (مقاتل, ص ۵۱۸).
صرف نظر از تبیین مستقیم آشفتگى سیاسى و فرقه اى موجود در آن زمان و رقابت نسبتاً مهمى که از این وقایع توسط عالمان مسلمان دوره هاى میانه ادراک شده است, لازم است سه نکته دیگر به طور خاص ذکر شود:
ییک) ابوالفرج به استفاده از دو منبع عمده براى این عبارت اقرار کرده است که آن دو منبع عبارتند از:
الف) نوشته اى از على بن [احمدبن] ابى قربه عجلى (احتمالاً کوفى) که شامل خبرى معتبر از نصربن مزاحم منقرى و اخبارى از برخى افراد قابل اعتماد دیگر ـ مانند نصربن مزاحم ـ مى شد که شاهد وقایع مربوط به ابوالسرایا بودند.
ب) خطابه ها یا نوشته هایى از استاد خود ابن عمار ثقفى در بغداد که براى ابوالفرج, اخبارى از ـ یا دسترسى به ـ کتاب نوفلى فراهم آورد.۸۳
دو) نکته قابل توجه دیگر آنکه نوفلى به سهم خود از وقایع مربوط به قیام ابوالسرایا در کوفه از طریق پدر خود آگاهى یافت. هرچند پدر او معاصر این وقایع بوده است, اما در آن زمان در بصره زندگى مى کرد. او, برخلاف نصربن مزاحم, خود شاهد هیچ کدام از این وقایع نبود و تنها بر پایه شنیده هاى خویش از آنها گزارش داده است; از این گذشته, توضیح ابوالفرج درباره نگارش اخبار مربوط به قیام ابوالسرایا در سال ۲۰۰ ق توسط نوفلى در کتاب خود, تنها این معنا و مفهوم را مى رساند که پدر نوفلى معاصر ـ و نه شاهد مستقیم ـ این وقایع بوده است. به طور قطع این عبارت زمان اطلاع نوفلى, به واسطه پدر خود, از این رخدادها را مشخص نمى نماید; همچنان که زمان جاى دادن این اطلاعات در کتاب مختصر خویش یا زمان اتمام نگارش آن را نیز تعیین نمى سازد.
سه) ابوالفرج نوفلى را بسان عالمى امامى که باورهاى خود را بر پایه تصویر ناعادلانه از وقایع مرتبط با ابوالسرایا پى ریزى کرده است, تلقى مى کرد. چنان که ماهر جرّار تأکید مى کند, اصطلاح (امامى) در این عبارت بدان معناست که نوفلى پیرو امام ششم, هفتم و هشتم ـ به ترتیب [امام] جعفر صادق (شهادت ۱۴۸ ق) و [امام] موسى کاظم (شهادت حدود ۱۸۳ ق) و [امام] على الرضا (شهادت ۲۰۳ ق) بوده است. مطلبى که در اینجا مى توان افزود, آن است که چنان که پیشتر گفته شد, از آنجا که نوفلى در اواسط سده سوم هجرى زنده بوده, از این رو مى توان نتیجه گرفت از پیروان امام نهم محمدتقى (شهادت ۲۲۰ ق) و امام دهم على الهادى (شهادت ۲۵۴ ق) نیز بوده است; از این رو چنان که جرّار گفته است, نوفلى از شیعیانى است که معتقد بودند خط امامت از نص صریح پیامبر به على بن ابى طالب آغاز شده است و هر امامى صراحتاً جانشین خود را معرفى کرده است. ۸۴ این باورها براى آن دسته از مسلمانانى که به نام (امامى) یا (شیعیان اثنى عشرى) شناخته مى شدند, عقاید اصلى و محورى گردید. بدینسان با استفاده از عبارات مادلونگ, پیدایش امامیه مرکّب از عقاید بنیادى مذهب شیعه و گرایش هاى سیاسى بوده است. در مقابل, مذهب زیدیه ابوالفرج در اصول و عقاید شیعى خود میانه رو و متفاوت با عقاید دینى اهل سنت بود; اما به لحاظ سیاسى, گروهى جنگ طلب بود.۸۵

نوفلى و طبرى
با [ارائه] تصویر آشکارترى از استفاده ابوالفرج از مطالب نوفلى و دیدگاه مذهبى ـ سیاسى او, حال باید به موضوع طبرى بازگشت و توجه خود را به [نحوه] استفاده او از اخبار نوفلى معطوف داشت.
طبرى در تاریخ خود در حدود چهل مرتبه به کتاب نوفلى, به مراتب بیشتر از استفاده ابوالفرج از نوفلى, استناد کرده است.۸۶
بیشتر عبارت هاى طولانى که طبرى از نوفلى نقل مى کند, اخبارى است که پدر نوفلى مستقیماً شاهد آنها بوده و نوفلى از او روایت کرده است. این اخبار درباره وقایعى است که در دوران خلفاى عباسى منصور و مهدى اتفاق افتاده یا مربوط به آن زمان بوده است.

موضوعات اخبار نوفلى در تاریخ طبرى
براى مثال یکى از گزارش هاى نوفلى در تاریخ طبرى, مربوط به مرگ عبداللّه بن على بن عباس, عموى منصور خلیفه عباسى, در سال ۱۴۷ ق است. سابقه تاریخى نشان مى دهد در آغاز سال ۱۳۷ ق عبداللّه بن على بن عباس در مبارزه با ارتش نظامى منصور تلاش فراوانى کرده است. منصور قیام وى را سرکوب کرد, توجه وطرفدارى از عبداللّه بن على کم شد و از آن پس وى همواره تحت نظر خلیفه بود. در تصویرسازى وى از این اتفاقات, طبرى اظهار مى دارد دیدگاه ها درباره سبب و چگونگى مرگ عبداللّه متفاوت و کم و بیش تابع گزارش على بن محمد نوفلى از پدر خود است. بر پایه یک گزارش, عبداللّه در سن ۵۲ سالگى در زندان وفات کرد. طبرى این مطلب را تنها در یک جمله متذکر مى شود; از سوى دیگر, براساس متن مبسوطتر نوفلى, عبداللّه به طرز شگفت آورى از دنیا رفته است. مسلماً آنچه نوفلى در این باره نقل مى کند, کاملاً عجیب و غریب به نظر مى رسد; در عین حال, چنانچه کسى روش هاى شکنجه و اعدام عباسیان را ـ که تا حدود بسیارى غیرعادى بوده ـ به یاد آورد, آن گاه کل ّ مطلب کمتر غیرواقعى به نظر خواهد آمد. چنین گفته شده است که عبداللّه به خانه اى ساخته شده از نمک برده شد. پس از محبوس شدن در این خانه, [با جارى ساختن آب در اطراف آن] پیِ ساختمان در آب قرار گرفت, (بنابراین نمک حل شد و منجر به فروریختن بنا شد و عبداللّه زیر آن مدفون گردید) (تاریخ طبرى, ج ۳, ص ۳۳۰; History, xxix, p. 15 ).
اخبار دیگر نقل شده توسط نوفلى با بیمارى وخیم منصور خلیفه عبّاسى و مراسم تشییع و تدفین وى ارتباط دارد. براى این اخبار, نوفلى مجدداً به پدر خویش, محمدبن سلیمان تکیه کرده است که شاهد این اتفاقات بوده و تمام جزئیات مربوط به مشکلات گوارشى منصور و تلاش هاى پزشکان مختلف براى کمک به خلیفه با توصیه او به کم خورى و استفاده از هضم کننده ها را نقل کرده است; اما این بیمارى عود کرد و تشدید یافت, تا آنکه خلیفه در سال ۱۵۸ ق درگذشت (تاریخ طبرى, ج ۳, ص ۳۸۷ـ۳۸۸;  History xxix, p. 89, 91).
به طور کلى پدر نوفلى که به خانواده اى از قبیله قریش تعلق دارد, ظاهراً ارتباطى نزدیک با برخى عباسیان به ویژه منصور خلیفه عباسى داشته است. این نظر با این مطلب که گفته شده پدر نوفلى, محمدبن سلیمان نیز اندک نظراتى در معمارى عمارت خلیفه ارائه کرده است, تأیید مى شود. این جزئیات, بخشى از خبرى هستند که محمدبن سلیمان پس از نخستین ملاقات خود با منصور در سال ۱۵۸ ق ارائه کرده بود. قابل توجه آنکه در اینجا گفته شده است محمدبن سلیمان براى پرسش از آثار برخى داروها که خلیفه در آن زمستان استفاده مى کرد, به دیدار او رفت (تاریخ طبرى, ج ۳, ص ۴۱۵;History, xxix, p. 118-119). به احتمال فراوان, چنین به نظر مى رسد که طبرى توجه و مصلحت خاصى ـ شاید انگیزه دینى ـ در [بیان مطالب مربوط به] دارو داشته است. [از این رو] دلیل اشتمال این قبیل اخبار از نوفلى در کتاب تاریخ طبرى آشکار است. ۸۷
نوفلى همچنین به نقل از پدر خود درباره عمل زیرکانه و هوشمندانه خلیفه در اجازه دادن به عمّال قدیمیِ حکومت براى کناره گیرى از منصب خود, تنها پس از اهداى مقدار مشخصى پول یا اشیاى گرانبها به خزانه دارى مظالم بغداد, گزارش مى دهد. منصور این هدایا را به مهدى فرزند خود اختصاص داد. او به مهدى تعلیم داد تا آنها را پس از مرگ خلیفه به صاحبان پیشین بازگرداند تا از رهگذر آن براى فرزند و جانشین خود وفادارى و حمایت رؤسا و متولّیان مهم پیشین را تأمین نماید.۸۸
افزون بر این, نوفلى از پدر خود داستان فردى را نقل مى کند که در دوران اسدبن عبداللّه قسرى (حکومت ۱۱۷ـ ۱۲۰ ق در خراسان) والى حکومت بنى امیه, به شدّت از اندیشه هاى انحرافى شامل حلول مسیح در على بن ابى طالب و سپس سایر امامان سخن مى گفت و دیدگاه الوهیّت امام را تبلیغ مى کرد. گفته شده است این فرد مردم را به فرقه راوندیه فرامى خواند. اگرچه والى آن منطقه, وى و بسیارى از پیروان او را مصلوب نمود, اما گفته شده است دیدگاه ها و آداب اجتماعى بى شرمانه ایشان در میان پیروان فرقه راوندیه تا روزگار خود نوفلى ادامه یافت۸۹ (تاریخ طبرى, ج ۳, ص ۴۱۸ـ۴۱۹;History, xxix, p. 122).
خبر طولانى دیگر, مربوط به هادى خلیفه عباسى (حکومت ۱۶۸ـ۱۶۹ ق) است. بار دیگر نوفلى به خبر مستقیم پدر خود در توصیف خاص وقایع پیش و همزمان با بیعتى که براى مهدى به عنوان خلیفه, پس از مرگ پدرش منصور خلیفه عباسى در راه مکه, گرفته شد, استناد کرده است (تاریخ طبرى, ج ۳, ص ۴۵۱ـ۴۵۵; History, xxix, p. 161-165).
از آنجا که نوفلى یکى از مهم ترین منابع طبرى است, چند صفحه اى که به خوبى با ترکیبات روایات [متعدد] تهیه شده است, با رشد و افول وزیر یعقوب بن داوود در دوران خلیفه مهدى (حکومت ۱۵۸ـ۱۶۸ ق) ارتباط دارد. نوفلى از پدر خود درباره برخورد محتاطانه یعقوب بن یحیى با علویان و مذاکراتى که وى میان ایشان و خلیفه برگزار مى نمود, تا زمان تنزّل محبوبیت وى به واسطه دسیسه هایى که متوجه او مى ساختند, گزارش مى دهد. در نتیجه, مهدى خلیفه عباسى دستور داد افراد یعقوب از مناصب حکومتى در شرق و غرب عزل شده, خانواده او دستگیر و زندانى شوند. یعقوب نیز به زندان افکنده شد و تا زمان آزادى به دست خلیفه هارون الرشید در همان جا باقى ماند۹۰ (تاریخ طبرى, ج ۳, ص ۵۰۶ـ۵۱۷; History, xxix, p. 224-234).
نکته مهم این داستان آن است که گفته شده زمانى که یعقوب بن داوود به عنوان وزیر انتخاب و عهده دار امور خلافت شد, (به سوى [پیروان مذهب] زیدیه فرستاد [و] این افراد را از هر سو[ى ممالک حکومتى] نزد وى آوردند [… او] نیز مسئولیت امور خلافت در شرق و غرب و تمام امور مهم و کارهاى فوق العاده را به ایشان سپرد و [از این رو] تمام دنیا در دستان [یعقوب بن داوود] بود).۹۱ یادآورى آنچه ابوالفرج به عنوان (تعصب و جهت گیرى) نوفلى به هنگام گزارش درباره برخى وقایع شیعیان قلمداد مى نمود, چنان که ماهر جرار به درستى بدان اشاره کرده است,۹۲ نیاز به توجه ویژه در استناد به اخبار نوفلى که مستعدّ تمایلات [شخصى اوست] در تحقیقات تاریخى دارد.
قابل توجه است که به هرحال بیش از دو ویژگى براى خبر مزبور نوفلى که براى تبیین پیچیدگى روایات اولیه اسلامى به کار مى روند, وجود دارد. یکى از این خصوصیات, تبیین دقیق سیاست هاى آن زمان را بازگو مى کند; براى نمونه براساس گزارش ها, خانواده اى از منشیانِ حکومت که در خدمت برخى از والیان خراسان بودند, اطلاعات سرّى را از مناصب دستگاه خلافت به برخى علویان, با اعلام خطر درباره نقشه هاى حکام علیه آنها مى رساندند. گفته شده است زمانى که نسل بعدى این خانواده (به عنوان مردان علم و فرهنگ ـ عالمان تاریخ عرب و میراث فکرى آنها ـ ظاهر شدند, دریافتند که شأن و مقامى نزد بنى العباس ندارند و [از این رو] هیچ اشتیاقى به امور خود نداشتند… [در عوض] آنها باور زیدیه را پذیرفتند و به خاندان حسین [بن على] نزدیک شدند).۹۳ اشارات ضمنى این توصیف نامطلوب راجع به عباسیان بدیهى است. شاید از همین روست که پاراگراف بعدى خبر نوفلى تصویر را ملایم و تلطیف کرده است. در اینجا این نکته تأکید مى شود که یکى از شخصیت هاى سیاسى آن زمان, اسحاق بن فضل بن عبدالرحمان۹۴ ـ که از نسل علویان و عبّاسیان بود ـ (باور داشت خلافت باید به صالحان و پرهیزکاران بنى هاشم داده شود… که پس از پیامبر, امامت نباید در اختیار فردى جز بنوهاشم باشد و در زمان حاضر نیز نباید در دست کسى جز ایشان باشد).۹۵
ویژگى دوم خبر نوفلى, مشخصه پراهمیتى است که از گستره فراوان بینش هاى ادبى و فرهنگى گزارش مى دهد, که از جمله آنها اطلاعات روانشناختى درباره خلفاست که در اخبار تاریخى نوفلى آشکارا و صریح یافت مى شود. برخى نمونه هاى این قبیل گزارش هاى نوفلى, حکایاتى از پدرش درباره شخصیت مهدى خلیفه عباسى و نیز اخبار دیگرى است که شامل اشعارى به همراه جزئیاتى درباره سرایندگان و مطالب دیگر مى شود; با این حال, در اینجا تنها مى توان به طور خلاصه به این قبیل اخبار اشاره کرد.۹۶
با مرور این طیف نقل قول ها از نوفلى, مى توان این نکته را برجسته ساخت که اخبار نوفلى در کتاب تاریخ طبرى ـ همچون اخبار وى در کتاب مَقاتل ـ طولانى و نسبتاً خوب ساخت یافته ترکیبى از اطلاعات است. چندین مورد از این نقل قول ها متجاوز از یک صفحه چاپى است. طبرى به هیچ شکلى اشاره نکرده است که استادى جز نوفلى یا واسطه اى که این اخبار را به او گزارش کند, وجود داشته است. طبرى همیشه از نوفلى به طور مستقیم نقل قول مى کند.۹۷ او بارها این نقل قول ها را با عبارت هایى چون (وذَکَر النوفلى) یا (قال) مشخص ساخته است. او به ندرت از نوفلى با عباراتى همچون (وذُکر عن النوفلى) یا (فقال بعضُهم ما ذکر النوفلى) نقل قول مى کند.
باتوجه به ماهیت اخبار نوفلى در کتاب تاریخ طبرى, پیشتر توجه دادیم که تقریباً تمام این اخبار, گزارش هایى هستند که مستقیماً پدر نوفلى شاهد آنها بوده است ـ که درباره کتاب مَقاتل نیز صدق مى کند ـ با این همه, اینکه على بن محمد نوفلى ـ و نه پدر او محمد ـ مؤلف کتابى بوده است که طبرى از آن [در اثر خود] بهره برده, از عبارات خود نوفلى مانند (سمعتُ أبى یقول) معلوم مى شود, که ظاهراً از سوى طبرى چنین بیان شده است: (و ذَکر علی… أن ّ أباه حدّثه); افزون بر این, شاهدى وجود دارد مبنى بر اینکه نوفلى در موارد اندکى در کتاب خود به راویان دیگرى جز پدرش نیز تکیه کرده است; در واقع در موارد اندکى, او بدون هیچ گونه ارجاع به راویان قدیمى تر, مطلبى را نقل کرده است.

مفاد اخبار نوفلى در تاریخ طبرى
اسناد به هم پیوسته, حاکى از منابعى هستند که طبرى همسو با مطالب نوفلى به کار برده است. این اسناد به طور خاص بیان مى دارند طبرى همچون ابوالفرج, آن عبارات دیگر را از نوشته هاى معاصران مشهور نوفلى مانند عمربن شَبّه۹۸ (م ۲۶۳ق), ابن کلبی۹۹ (م ۲۰۴ ق), زبیر بن بکّار۱۰۰ (م ۲۵۶ ق), واقدی۱۰۱ (م ۲۰۷ ق), هیثم بن عَدی۱۰۲ (م ۲۰۶ ق) و اسحاق موصلی۱۰۳ (م ۲۳۵ ق) نیز استنساخ کرده است.
این شاهد, آشکارا بیان مى کند طبرى همچون ابوالفرج به نوفلى بسان عالمى نگریسته است که در کنار شهرت, از اعتبار کافى براى مطرح شدن به عنوان یک مورخ مسلمان اولیه, برخوردار بوده است; از این رو شگفت آور نیست که برخى عالمان مسلمان پسین در دوره هاى میانه مانند ابوعبید بَکرى (م ۴۷۸ ق) پیش گفته, احتمالاً جغرافیدان معروف مغرب و اندلس,۱۰۴ به همراه ابن أبار۱۰۵ (م ۶۵۸ ق) و ابن عذارى مراکشی۱۰۶ (م حدود ۶۹۵ ق) نوفلى را از جمله مؤرخان خوانده اند; گذشته از این براى مثال ابن عذارى مراکشى (م حدود ۶۹۵ ق) مستقیماً از نوفلى (بدون ارائه سلسله سند) نقل قول کرده و به اخبار او درباره ادریس اول (حکومت ۱۷۵ـ۱۷۹ ق), مؤسس سلسله ادریسى در مغرب و شهر فَز, اعتماد کرده است.۱۰۷ این اخبار که در منابع دوره هاى میانه از عالم غرب اسلامى وجود دارد, برخى اخبار ارائه شده از نوفلى در کتاب مقاتل را تکمیل مى نماید; آنجا که نوفلى درباره وقایع مربوط به نبرد فَخ گزارش مى دهد. چنان که در ابتدا اشاره شد, ادریس در جبهه عموزاده خود و رهبر علویان, یعنى حسین بن على بن حسن تا زمان شهادت وى به نبرد پرداخت. ادریس از کشتار جان سالم به در برد و براى مدت زمانى در مصر مخفى شد و سرانجام به سرزمین مغرب گریخت.

نتیجه
گونه گونى مطالب برگفته از آثار طبرى و ابوالفرج درباره نوفلى, ممکن است در ابتدا همچون معمایى پیچیده به نظر آید. به هرحال ترکیب مناسب این مطالب, تصویر آشکار و منطقى اى از فعالیت هاى عالمانه و آراى مذهبى ـ سیاسى نوفلى ارائه مى کند; در عین حال, این مطالب به توسعه آگاهى ما از روش هاى کارى و پژوهشى طبرى و ابوالفرج, به طور خاص شامل استفاده ایشان از منابع تاریخى اولیه مانند تألیف نوفلى, یارى مى رساند. در اینجا یافته هاى این پژوهش و مطالب موجود در سیاق تحقیق پیشین, به طور خلاصه بیان مى گردد:
۱. طبرى در تاریخ خود اخبار تاریخى گردآمده توسط على بن محمد نوفلى را در موارد بسیارى نقل کرده است. طبرى به وضوح بیان مى دارد او غالباً این عبارات طولانى را مستقیماً ـ یعنى بدون منبع واسطه ـ از یک یا چند سندِ مربوط به نوفلى یا خود, استنساخ کرده است; با این حال طبرى به این مطلب اشاره اى ندارد که آیا او این عبارات را از نسخه اى استنساخ شده از نسخه اصلى کتاب نوفلى (یعنى نوشته اى که به طور قطع توسط خود نوفلى تصحیح و منتشر شده) اخذ کرده یا از یکى از یادداشت هاى خود برگرفته است. پژوهش پیشین نشان مى داد طبرى بارها به افرادى اشاره دارد که با آنها ارتباط شخصى اندکى داشته است; به جز آنکه بعدها او از منبعى بهره جسته است که توسط همان اشخاص در شکل مکتوب خود (منتشرشده) براى او نقل شده و او نیز از آن نقل قول کرده است; در حالى که تمام اوقات وانمود مى نمود بر نقل شفاهى تکیه کرده است.۱۰۸
افزون بر این, مى دانیم که در موارد دیگر ([طبرى] به هنگام نقل اخبار باقیمانده از یک خانان خاص به عنوان نقل هاى موروثى, بر آثار مکتوب ـ اما احتمالاً منتشرنشده ـ استناد کرده است… ); نیز آنکه (طبرى همچون دیگر شاگردان و عالمان, دست نوشته هاى خود را نگهداشته و گهگاه مراجعاتى به آنها داشته است);۱۰۹ بنابراین مى توان پنداشت که طبرى نقل قول هاى مورد بحث را از نسخه خطى اى اخذ کرده است که در کتابخانه شخصى خود نگهدارى مى کرد; در واقع حتى این نسخه خطى نیز مى توانست نسخه اى از کتاب [فى الأخبار] (یا کتاب الأخبار) نوفلى بوده باشد که در آن زمان مشهور بوده و در منابع دوره هاى میانه به صراحت به آن اشاره شده است. طبرى مى توانست نسخه اى از این کتاب را زمانى که در مراکز مختلف آموزش عراق به مطالعه و تحقیق اشتغال داشت, خریدارى کرده باشد; با این حال, این احتمال فراوان نیز وجود دارد که او شخصاً نوفلى را ملاقات کرده, نزد او به تحصیل پرداخته باشد و به تبع آن, نسخه اى از مجموعه اخبار تاریخ نوفلى را براى خود فراهم آورده باشد. احتمالاً این اتفاق مى بایست در حدود سال ۲۴۱ ق زمانى که طبرى ـ در آن هنگام هنوز هفده سال نداشت ـ به مدت یکسال در بغداد اقامت کرد یا زمانى که بعدها به مدت حدود دو سال تحصیلات خود را در دو شهر بزرگ جنوب بغداد, یعنى بصره و کوفه گذراند, اتفاق افتاده باشد; افزون بر این, در اینجا بیان این مطلب پراهمیت است که عالمانى که طبرى بدون تردید در این مسافرت ها در کلاس هاى درس ایشان شرکت جسته است (بیشتر کسانى که دست کم در سن هفتاد سالگى بودند) همگى به یک نسل و یا نسل مشابه یکدیگر تعلق داشتند. زمان وفات این افراد میان ۲۴۶ و ۲۵۶ ق بوده است.۱۱۰
۲. این آگاهى ها, به همراه اطلاعات تفصیلى که در این مقاله درباره تحقیق نوفلى ارائه شده است, پرتو تازه اى بر مسئله زمان وفات نوفلى مطرح مى سازند. باید سه نکته در این باره گفته آید:
الف) نقل قول هاى مستقیم طبرى از نوفلى, این احتمال را مى دهد که وى با نوفلى ملاقات کرده و نوفلى در اواخر دهه پنجاه یا طى دهه شصت سده سوم هجرى زنده بوده است. شاهد دیگرى به شدت این دیدگاه را تأیید مى نماید.
ب) اخبار شرح حالى موجود درباره برخى شاگردان مستقیم نوفلى, گواه آن است که این عالمان هنوز زنده بوده و در آغاز سده چهار هجرى به تدریس اشتغال داشته اند. در میان این افراد, نام کسانى چون ابن عمار ثقفى, ابوعلى مُهَلّبى, جواهرى و عیسى بن حسین ورّاق دیده مى شود. دو نفر اخیر در آغاز سده چهارم هجرى هنوز زنده بوده اند; هرچند تاریخ دقیق وفات ایشان معلوم نیست; افزون بر این گفته شد که طبرى متعلق به همان نسل و طبقه عالمان مزبور است که بى تردید شاگردان نوفلى بوده اند. در نهایت, چنانچه این دیدگاه که در سخن منسوب به پیامبر(ص) ارائه شده و توسط ابن خلدون (م ۸۰۸ ق) مورخ و جامعه شناس بزرگ مطرح شده است که طول عمر مسلمانانِ دوره هاى میانه بین شصت تا هفتاد سال یا بیشتر دانسته شده, پذیرفته شود,۱۱۱ پنداشت این مطلب منطقى است که نوفلى با شاگردان مزبور خود, شامل عمر بن شَبّه (م ۲۶۳ ق) و زبیر بن بَکّار (م ۲۵۶ ق) که در اواخر دهه دوم یا سوم زندگى شان در جلسات درس وى شرکت مى کردند, در اواسط قرن سوم هجرى زنده بوده و به تدریس اشتغال داشته اند. ایشان بارها از آنها در کنار نوفلى در آثار خود به عنوان منابع مستقیم اخبار خویش نقل قول کردند.
ج) دلیل و گواه مشابهى از مفهوم گسترده تر عبارت هایى برآمده است که طبرى و ابوالفرج به نوفلى اشاره داشته اند; براى نمونه در کتاب مَقاتل, نام نوفلى پس از اسامى کسانى چون عمربن شَبّه, احمدبن حارث خرّاز و محمدبن على علوى یافت مى شود. در تاریخ طبرى, همین یادکرد پس از نام عمر بن شَبّه, زبیربن بَکّار و اسحاق موصلى و دیگران, شامل مورخانى کمى بزرگ تر همچون واقدى, هیثم بن عدى و ابن کلبى آمده است. این حقایق, به همراه اخبار أمالى شیخ طوسى, مبنى بر آنکه نوفلى در سال ۲۵۰ ق به فعالیت اشتغال داشته و عبارت صریح ابوالفرج که نصربن مُزاحم مِنقرى معاصر پدر نوفلى بوده ـ و پدر نوفلى نیز خود شاهد وقایع سال ۲۰۰ ق بوده است ـ بیان مى کند که على بن محمد نوفلى در نیمه دوّم قرن سوم هجرى, احتمالاً حدود ۲۵۶ ق, دار فانى را وداع گفته است.۱۱۲
۳. این حقیقت به اندازه خود بازگو مى کند که مطالب نوفلى بارها منبع اطلاعاتى طبرى بوده است; عالمى که امانت علمى و قابل اعتمادبودن او نسبت به تحقیقات به طور کلى تأیید شده است. افزون بر این, استفاده طبرى از مطالب نوفلى نمایان مى سازد که او در نوفلى مقبولیت علمى و منبعیت اطلاعاتى معتبرى مشاهده کرده است که وى را در کنار دیگر مورخان برجسته اولیه مسلمان, شایسته نقل قول نموده است.
علاوه بر این, ابوالفرج در همه جا و به طور مستقیم براى کتاب هاى خود, بر مطالب مکتوب گونه گون تکیه کرده است; از جمله این اسناد, چندین کتاب ـ به طور خاص ـ مرتبط با تاریخ شیعى است که شامل نقل قول هاى طولانى از نوفلى است. براى کتاب مَقاتل, این منابعِ ویژه پراهمیت, نسخه اى از اثر (احتمالاً نسخه اى از خطابه و مجلس درس) مربوط به مَقاتل الطالبیین ابن عمار ثقفى بوده است. چنانچه پیشتر گفته شد, ابن عمّار یکى از مهم ترین استادان شیعى ابوالفرج در بغداد بوده است و ابوالفرج ـ همچون طبرى ـ عالم اواخر سده سوم و اوایل قرن چهارم هجرى بوده است که ظاهراً شخصاً نوفلى را مى شناخته و نزد او به تحصیل پرداخته است. شرایط و ضوابط نقل (چنانچه در کتاب مَقاتل ابوالفرج ثبت شده است) صراحتاً تصدیق مى کنند که ابن عمّار ـ همچون طبرى ـ اخبارى را مستقیماً از اثر نوفلى استنساخ کرده است. ابن عمار این استنساخ را به طور مرتب همچنان که از دیگر منابع مکتوب نیز استنساخ کرده, انجام داده است.
۴. نقل قول هاى مکرر و طولانى از اثر تألیفى نوفلى در آثار طبرى, ابن عمار, ابوالفرج و دیگر عالمان مسلمان دوره هاى میانه (هم عالمان شیعه و هم عالمان اهل سنت و هم از غرب و هم شرق عالم اسلامى) دلیل روشن ادعایى است که نوفلى را منبعى براى تاریخ خاندان علوى مى داند. مطالب نوفلى از سوى این عالمان, منبعى مشروع و درست و مکمل سایر منابع تاریخى متعلق به سده سوم هجرى قلمداد مى گردید. اثر نوفلى مخصوصاً در این باب کارآمد بود; چرا که این اثر, چنانچه طبرى و ابوالفرج بارها بیان کرده اند, دیدگاه هایى ارائه مى کرد که گونه دیگر یا متفاوت از دیگر منابع بود; با این حال, در حالى که ظاهراً طبرى مستقیماً نسخه اى از سندى که مجموعه اى از درس ها و سخنرانى ها را ارائه مى نمود و یا رساله اى درباره تاریخ اسلامى از نوفلى را داشته است, ابوالفرج که اندکى جوان تر از طبرى است, این اخبار را از طریق واسطه هایى فرا گرفته است, به ویژه از طریق سه تن از شاگردان نوفلى که جلساتى درباره تاریخ شیعه داشته اند و ابوالفرج نیز در این جلسات شرکت جسته, از نوشته هاى ایشان در این موضوع بهره برده است. از این گذشته, بررسى ما این نکته را نیز تأکید مى کند که در واقع ابوالفرج چندان از تاریخ طبرى در نگارش اولیه کتاب مَقاتل استفاده نکرده است.
۵. بار دیگر یادآور مى شود نوفلى از خانواده اى متعلق به خاندان پیامبر بوده است; از این رو شگفت آور نیست که تاریخ علویان و شیعیان موضوع کانونى اثر نوفلى بوده باشد. شواهد و دلایل موجود در برخى منابع, مبنى بر اینکه نوفلى از یک سو مخالف باورهاى افراطى فرقه راوندیه و از سوى دیگر حامى و علاقه مند امامت بوده است, اطلاعاتى از شخصیت نوفلى و آراى مذهبى ـ سیاسى وى را بر دانسته هایمان مى افزاید.۱۱۳ همچنین توصیف ابوالفرج از نوفلى, در این نوشتار او را مورخى متعصّب نشان داده است, اما چنانچه پروزروروف به درستى مى گوید, این توصیف ابوالفرج, دیدگاهى را بیان مى دارد که کاملاً منفک از ذهن گرایى خود نبوده و نیازمند فهم و درک این روش است.۱۱۴ به هرحال, این تعصّب نوفلى به مذهب شیعه امامى, دلیل کافى براى عدم نقل قول ابوالفرج, عالمِ شیعى زیدى مذهب, از او جز در موارد ضرورت در کتاب, حاوى تاریخ شیعه اولیه است. تا حدودى, همین مطلب موجب شد ابوالفرج اخبار و حکایات نوفلى را که در جاى دیگر یافت نمى شد و یا براى تقابل و توازن منابع دیگر کارآمد به نظر مى رسید, ارائه نماید.۱۱۵
در پایان, باید این مطلب را بار دیگر بازگو کرد که نوفلى اصولاً اخبار مستقیم را از پدر و عموى خود نقل مى کند. این اخبار مربوط به وقایع سده دوم و اوایل قرن سوم هجرى, توسط نوفلى ویرایش و ثبت شده بود; از این رو از میان فرایند طولانى نقل, با مراحل مختلف تغییرات ویرایشى نگذشته است; بنابراین انتظار مى رود این اخبار داراى درجه نسبتاً بالایى از اطلاعات موثق و معتبر و در حقیقت دقت و صحت تاریخى باشند.۱۱۶
این آگاهى ها منجر مى شود على بن محمد نوفلى را بازگوکننده درست دوران گذار پویا از سده دوم تا قرن سوم در پیشرفت تاریخ نگارى اسلامى قلمداد کرد. از یک سو, پیشگامى نوفلى در ارتباط با گردآورى, مرتب سازى و انتشار اخبار اولیه, به خوبى دیده مى شود, ضمن آنکه این نکته نیز گفته شد که پیشینه اخبارى که نوفلى بازگو کرده است, از تاریخ علویان و وقایعى از زمان ظهور عباسیان و دهه نخست مهم حکومت ایشان گزارش مى دهد که بیشتر اخبار نقل شده, در خانواده خود نوفلى رایج بوده است و از سوى دیگر, گردآورى و نقل از حافظه هاى شخصى که اخبارِ مستقیماً مشاهده شده و دیگر اطلاعات مبهم یا همراه با قراین را در خود حفظ کرده اند, تنها موضوعات مهم براى نوفلى نبوده اند, بلکه ظاهراً او با تهیه روایت تقریباً بزرگ ترى براى این تکه هاى انفرادى اطلاعات تاریخى, در نوشتار خود پا را از آن فراتر گذارده است;۱۱۷ از این رو گردآورى اخبار توسط نوفلى را باید در بستر کوشش وسیع تحقیقات مسلمانان در جهت قاعده مندسازى آگاهى ها, اسناد مکتوب و تولید اطلاعات جدید تاریخى در سده دوم و به ویژه قرن سوم هجرى به نظاره نشست; آگاهى هایى که به روشنفکران مسلمان براى رسیدگى به موضوعاتى چون مشروعیت قدرت سیاسى و تنظیم و تصدیقِ ظهور, به طور مشخص, هویت اسلامى براى مدنیت و جامعه در زمانى هاى اولیه عباسیان, یارى مى رساند.۱۱۸
امروزه اصل کتاب [فى الأخبار] نوفلى باقى نمانده است. همین نکته, شاخصه شایع بسیارى از نوشته هاى دیگر سده دوم ـ و سوم ـ هجرى عالمان مسلمان است; با این همه, نقل قول هاى بسیارى از تاریخ گمشده او در آثار بعدى به همراه اطلاعات تحلیلى ارائه شده در تحقیق ما, آشکارا اثبات مى کند نوفلى در اشتیاق به تاریخ و تحقیق و استعداد نقل (و نگارش) وقایع به شکل روایت با سایر عالمان مسلمان اولیه سهیم بوده است. این خصوصیات عقلانى و روشنفکرانه مورّخان اولیه مسلمان دوره هاى میانه, تا حدود نسبتاً زیادى با خلاقیت و اشتیاق به پژوهش (براى نمونه چنانچه در علاقه تاریخ معاصر نوفلى واضح است) درآمیخته بود که موجب تسریع پیشرفت تاریخ نگارى اسلامى در طول نیمه دوم سده دوم و نیمه اول قرن سوم هجرى شده بود; افزون بر این, فعالیت هاى گردآورى و مرتب سازى قاعده مند اخبار گزین شده در نگاشته هاى ویراسته و منتشره, اینک دربر دارنده مهر مؤلف مشخصى است که منجر به تنظیم اشکال و انواع جدید نوشتار به عربى مى شود; از این رو بستر مناسبى براى غالب تألیفات عربى سنّتى مفصّل از سده سوم تا قرن پنجم هجرى, شامل آثار طبرى و ابوالفرج اصفهانى فراهم مى آورد.

مترجم: حمید باقری


پى نوشتها:
۱. این نوشتار ترجمه مقاله زیر است که مؤلّف محترم, آن را به مناسبت شصت و پنجمین سال تولد پروفسور وَداد قاضى (استاد دانشگاه شیکاگو), ۲۳ نوامبر ۲۰۰۸ م, به وى اهدا کرده است.

Gunther, Sebastian, صAl-newfaliصs Lost History: The Issue Of A Ninth-Century Shiصite Source Used By Al-Tabari And Abu L-faraj Al-isfahani, British Journal of Middle Eastern Studies, (2009), 36: 2, 241-266.

شایسته توجه است که برخى نکات تکمیلى و یا تصحیحى توسط مترجم در پاورقى افزوده شده است که این موارد با علامت [*(م)] مشخص شده است.
۲. پروفسور سباستین گونتر صاحب کرسى مطالعات عربى و اسلامى در دانشگاه گوتینگِن (Guttingen) آلمان است. وى از جمله همکاران ویراستار مجموعه تاریخ و تمدن اسلامى (Islamic History and Civilization Series; Brill Academic Publishers) و از اعضاى کمیته Religion Compass (انتشارات Blackwell) است. مطالعات او بیش از همه در موضوعاتى چون تاریخ فکرى دوره کهن اسلامى, به ویژه قرآن, اندیشه دینى و فلسفى و نیز آثار ادبى عربى تمرکز یافته است (م).
۳. دانشجوى دکترى تخصصى علوم قرآن و حدیث دانشگاه تهران. از همکار ارجمندم جناب آقاى سیّدعلى آقایى که از سر لطف متن نهایى ترجمه ام را مطالعه و نکات ارزشمندى را یادآورى کرد, سپاسگزارم.
۴. در واقع این نوشتار نسخه بسط یافته مقاله ارائه شده در سال ۱۹۹۵ م براى انتشار در خلاصه مقالات کنفرانس (طبرى: مورّخ و اثر او): ((Al-Tabari The Historian and His Work است که توسط پروفسور هیو کندى (Hugh Kennedy) در دانشگاه سن اَندروز (St. Andrews) کشور اسکاتلند برگزار شد. مقاله اصلى, بررسى موردى در چهارچوب مقاله اى بزرگ تر درباره بررسى دانش طبرى تلقى گردید و [از این رو] نوشتار حاضر را باید در این بافت مورد توجه قرار داد; اما به دلیل عدم انتشار مجموعه مقالات این کنفرانس, تصمیم گرفتم نتایج پژوهش خود را در جاى دیگر انتشار دهم. و این بدان معناست که به روزرسانى تمام ارجاعات و منابع برحسب چاپ جدید آنها امکان ناپذیر است. به هرحال فرصت را غنیمت شمرده; از پروفسور هیو کندى به خاطر تشکیل نشست پراهمیّت و خردمندانه راجع به طبرى در سال ۱۹۹۵ م تشکر مى نمایم.
تمام ترجمه هاى موجود در این مقاله از خود نویسنده بوده است; به جز در نقل از تاریخ طبرى, ج ۲۹ که از پروفسور هیو کندى اخذ شده است:
Al-Mansur and al-Mahdi (A.D 763-786/A.H. 146/169), vol.xxix, translated and annotated by Hugh Kennedy (New York: State University Press, 1990).
۵. براى این معناى اولیه و اساسى که تألیف و تولید مجموعه ها براى تاریخ نگارى اسلامى در دوره هاى میانه را دربردارد و نیز براى بررسى پرفایده تر تحقیقات غربیات در قرن نوزدهم و سده حاضر در این موضوع ر. ک به:

Kurt Franz, Kompilation in arabischen Chroniken: Die Uberlieferung vom Aufstand der Zang zwischen Geschichtlichkeit und Intertextualitat vom 9. bis ins 15. Jahrhundert (Berlin: Walter de Gruyter, 2004), pp.3-22; and my article, Sebastian Gunther, Assessing the Sources of Classical Arabic Compilations: The Issue of Categories and Methodologiesص, British Journal of Middle Eastern Studies, 32 (1) (2005), pp. 75-99.

مطالعات بعدى نیز از بررسى سهم اجزاى شفاهى و مکتوب در نقل یک متن در دوره هاى اولیه اسلام و معانى مختلف اصطلاحات مورداستفاده عالمان مسلمان در این موضوع سخن گفته اند. براى مناقشه کلى مرتبط با این موضوع که مسلمانان چه زمان نگارش اطلاعات تاریخى را آغاز کردند و چه هنگام اولین کتاب ها درباره تاریخ اسلامى به رشته تحریر درآمدند, ر. ک به:

Amikan Elad, ”The Beginnings of Historical Writing by the Arabs: The Earliest Syrian Writers on the Arab Conquestes, Jerusalem Studies in Arabic and Islam, 28 (2003), pp. 56-152.
۶. Claude Cahen, ”History and Historians: From the beginnings to the time of Al-Tabari, Religion, Learning and Sciences in the Abbasid Period: The Cambridge History of Arabic Literature (Cambridge University . Press, 1990), pp. 188-233.

براى این پرسش غامض که چرا تنها تعداد اندکى از آثار سده سوم در دوره هاى بعدى باقى ماندند, شامل بحث از شرایط مناسب در این روزگار وخیم راى گسترش نگارش تاریخى در اسلام در دوره هاى میانه, ر. ک به:

Chase F. Robinson, Islamic Historiography (Cambridge: Cambridge University Press, 2003), pp. 30-32.

براى [اطلاع از] اهمیّت اثر طبرى و نسل هاى بعدى مورّخان مسلمان, ر. ک به:

R. Stephen Humphreys, Islamic History: A Framework for Inquiry (Princeton, NJ: Princeton University Press, 1991) p. 72; Tarif Khalidi; Arabic Historical Thought in the Classical Period (Cambridge: Cambridge University Press, 1994), pp. 73-82 (Tabari, the imam of Hadtih historiographyص); Fred M. Donner, Narratives of Islamic Origins: The Beginning of Islamic Historical Writing (Princton, NJ: Darwin Press, 1998), p. 292; and Tarif Khalidi, A World Historian and His Vision: al-Tabari, the Qurصn and Historyص, Al-Abhath (Beirut) 55 (2007-2008), pp. 41-52, stimulating discussion al-Tabari’s intellectual biography.

از پروفسور خالدى که نسخه اى عالى از مقاله اش را در اختیارم نهاد, سپاسگزارم.
۷. على بن حسین بن محمدبن احمدبن هیثم [بن عبدالرحمن ابن مروان بن عبداللّه بن مروان معروف به حمار, آخرین خلیفه از خلفاى بنى امیه در شام] اموى اصفهانى مؤلّفى مشهور و مورّخى با علایق جامعه شناختى و موسیقى شناس و شاعر بود. وى به سبب کتاب بزرگ خود, یعنى کتاب الأغانى, یکى از مهم ترین آثار ادبیات کهن عربى, از شهرت بیشترى برخوردار است. او در سال ۲۸۴ ق/۸۹۷ م در عراق و احتمالاً در شهر بغداد دیده به جهان گشود. بر طبق نقل ها, گمان شده است در سال ۳۵۶ ق ۹۶۷ م در همان جا دار فانى را وداع گفته است, اما تحقیقات جدید نشان مى دهد وفات او باید در اوایل ۳۶۰ ق بوده باشد. هرچند ابوالفرج از نوادگان مستقیم آخرین خلیفه اموى, مروان بن محمد است, اما خود از شیعیان زیدى مذهب بوده است. در این باره ر. ک به:

Sebastian Gunther, صAbu l-Faraj al-Isfahani; El3 – Encyclopeadia of Islam, 3Rd Ed, Everett Rowson et al . eds) (Leiden: Brill, forthcoming), pp. 51-55.

۸. کتاب مقاتل ابوالفرج به کشته شدن (مقاتل) بیش از دویست تن از اولاد پیامبر از نسل عموى آن حضرت ابوطالب (از این رو طالبیین خوانده شدند), یعنى از زمان جعفربن ابى طالب (او که همچون برادر برجسته تر خود على بن ابى طالب از جمله مسلمانان اولیه بود) تا هفتادمین فرد از این خاندان که در دوران حکومت مقتدر خلیفه عباسى (۳۴۳ـ۳۶۷ ق) دار فانى را وداع گفت, اختصاص یافته است. ابوالفرج صراحتاً در مقدمه کتاب اظهار کرده است که او این تذکره شهدا را به افرادى از خاندان ابى طالب (طالبیین) اختصاص داده است که دستگیر و مسموم شدند یا از ترس حکومت گریخته و در اختفا از دنیا رفته یا (به دلایل سیاسى) به زندان افتاده اند و تا هنگام مرگ در آنجا نگه داشته شده اند. تا آن زمان, تنها داستان هایى از طالبیین را شامل مى شد که آداب و رفتارهایى ستودنى مأخوذ از راه مشروع زندگى و ایمان از خود نشان داده اند, و هرگز از آن طریق یا راه اجدادشان جدا نشده و منجر به هیچ گونه آشوب و آسیب به جامعه نشده اند. ر. ک به: مقاتل, چاپ صقر, ص ۴ـ۵.

and Gunther, Sebastian,ص… nor have I Learned it from any book of Theirs. Abu l-Faraj al-Isfahani: A Medieval Arabic Author at Workص, in R. Brunner et al. (eds) Islamstudien ohne Ende. Festschrift fur den Islamwissen schaftler Werner Ende (Wurzburg: Ergon, 2002), pp. 139-153.

۹. براى بحث درباره اطلاعات ارائه شده در منابع راجع به تحصیل ابوالفرج نزد طبرى, ر. ک به:

Franz Rosenthal (1989), General introduction and From the creation to the flood, vol. i, translatedand nnotated by Franz Rosenthal, Al-Tabari, History, i, p. 35 (introduction).
۱۰. Al-Tabari, History, i, p. 133.

۱۱. ابوالفرج, مقاتل الطالبیین; تحقیق سیداحمد صقر; قاهره: عیسى البابى الحلبى, ۱۳۶۸ ق, ۱۹۴۹ م, ص ۷۲۱;

Sebastian Gunther, Quellenuntersuchungen zu den Maqatil al-Talibiyyin des Abu l-Farag al-Isfahani (gest. 365/967) (Hildesheim: Olms, 1991).

۱۲. ابوالفرج در الأغانى به استاد خود طبرى ۸۹ مرتبه اشاره دارد. ابوالفرج در این تمایل خود, در کتاب الأغانى به ۲۱ استاد اشاره کرده است. چنان که بررسى فلایشهَمِر نشان مى دهد, در واقع غالب این عبارات از تاریخ طبرى اخذ شده است; بیشتر از آن بخش هایى که طبرى بر شرح حال پیامبر توسط ابن اسحاق تکیه کرده است. این نقل قول ها در کتاب الأغانى تنها اندکى با تاریخ طبرى چاپ لیدن تفاوت دارد. ر. ک به:

Manfred Fleischhammer, Die Quellen des Kitab al-Agani (Wiesbaden: Harrassowitz, 2004), Quellen, p. 58 (no. 119) and pp. 126-127 (no. 68).

۱۳. ابوعبداللّه محمد بن حمید رازى یکى از استادان برجسته طبرى در رى بود. طبرى نزد او که در هفتاد سالگى عمر خود بود, در حدود سال ۲۳۶ ق درس خواند. ویراستاران عمومى ترجمه انگلیسى تاریخ طبرى توجه داده اند که (این مطلب حائز توجه است که آموزشى که طبرى از ابن حُمید دریافت کرد, آثار تاریخى ابن اسحاق را تعمیم بخشید… ), و آنکه این مطالعات و بررسى هاى اثر ابن اسحاق زمینه را براى تاریخ طبرى فراهم آورده است; از این رو شگفت آور نیست که ابن حُمید یکى از منابع پرتکرار طبرى است. ر. ک به: طبرى; تاریخ; ج ۱, ص ۱۷ـ۱۸.
۱۴. محمدبن فُلیح به سبب نقل کتاب المغازى ابن عقبه شهرت یافته است. ر. ک به:

GAS – see Fuat Sezgin Geschichte des Arabischen Schrifttums, vol. i: Qurصanwissenschaft, Hadit, Geschichte, Figh, Dogmatik, Mystik Bis ca. 430 H (Leiden: Brill, 1967), p. 287.

۱۵. ابومحمد موسى بن عقبهبن ابى عیاش عالمى با علایق تاریخى بود. او در مدینه زندگى کرد و یکى از شاگردان زُهرى بود. ر. ک به:
GAS (1967), i, pp. 286-287.
۱۶. ابوبکر محمدبن مسلم بن عبیداللّه بن شِهاب زُهرى یکى از عالما پرکار سنّت نبوى و یکى از مهم ترین مورخان اولیه مسلمان است. او مؤلف چندین کتاب است. ر. ک به:
GAS (1967), i, pp. 280-283.
۱۷. وى سومین فرزند ابوطالب و نخستین فرد از خاندان طالبیّین است که در [دوران] حکومت مسلمانان کشته شد (أول قتیل فى الإسلام). ر. ک به: ابوالفرج, مقاتل, ص ۶.
۱۸. اصطلاح (دخل بعضُها (یعنى بعض الأحادیث) فى بعض) به طور مرتب توسط ابوالفرج براى نشان دادن ـ و توجیه کردن ـ ترکیب اخبار رخدادها توسط خود, استفاده شده است.
۱۹. ر. ک به:

Quellenuntersuchungen (1991) and the article (2002), … nor have I learned it from any book of theirsص, pp . 139-153.

۲۰. احمدبن عیسى بن ابى موسى عِجلى کوفى عطار در نیمه نخست سده چهارم قمرى در قید حیات بوده است. چنانچه ابوالفرج خود گفته است, او نزد عجلى در کوفه به تحصیل پرداخته است. ر. ک به:

QU (1991) pp, 123-124 and Fleischhammer (2004), Quellen, p. 35 (no. 32). Furthermore, see GAS (1967) i, p. 309; and Ursula Sezgin, Abu Mihnaf: Ein Beitrag zur Historiographie der umaiyadischen Zeit (Leiden: Brill, 1971) pp. 60-61.

۲۱. ابومخنف یکى از مورّخان و مؤلّفان مهم شیعى در شهر کوفه بوده است. ر. ک به:

U. Sezginصs (1971) monograf on Abu Mihnaf; GAS (1967), i, pp.308-309; and QU (1991), pp. 181-184.

۲۲. شاهدان عینى و گزارشگران وقایع در دهه ۶۰ـ۷۰ ق و راوى ثقه ابومخنف ر. ک به:

U. Sezgin (1971), Abu Mihnaf, p. 56 Passim, and p. 217.

۲۳. ابوجعفر محمدبن حسین بن حفص بن عمر خَثعَمى اُشنانى, یکى از استادان ابوالفرج از کوفه بوده است که بعدها در بغداد سکنى گزید. ر.ک به:

QU (1991), pp. 197-198; Fleischhammer (2004), Quellen, p. 61 (no. 124)ص and GAS (1967), i,p. 317.

۲۴. خَیشى, عالمى بغدادى و یکى از استادان ابوالفرج در کتاب مقاتل است. به او در کتاب الأغانى اشاره اى نشده است. ر. ک به:

QU (1991), p. 125.

۲۵. ابوبکر احمد [بن محمدبن عبدالعزیز] بن جَعد وَشّاء همشاگردى خَیشى بوده است. ر. ک به:

QU (1991), p. 126; and Fleischhammer (2004), Quellen, pp. 35 (no. 33) 80, 100.

۲۶. ابوهاشم محمدبن یزیدبن محمد بن کثیر رِفاعى عِجلى عالمى علاقه مند به تاریخ بوده است که در بغداد زندگى کرد و در نهایت در همان جا دارفانى را وداع گفت. ر. ک به: QU (1991), p. 195.
۲۷. چنان که در ادامه این مقاله نشان خواهیم داد, طبرى به هیچ شکل نشان نداده است که از اخبار نوفلى از طریق منبعى واسطه بهره جسته و بخشى از اخبارى که از نوفلى نقل کرده است, هیچ اسناد متصلى به آنها ندارد; از این رو به سادگى با مقایسه اسناد ارائه شده توسط ابوالفرج در کتاب مَقاتل با اسناد مطالبى که تاریخ طبرى از نوفلى نقل کرده است, یافتن این مطلب که آیا ابوالفرج در کتاب مَقاتل از تاریخ طبرى بدون اعتراف به آن استفاده کرده, ممکن نیست; چرا که در کتاب تاریخ طبرى هیچ گونه اسنادى [به نوفلى] وجود ندارد; گذشته از این اندک ارجاعاتِ صریح ابوالفرج در مقاتل به طبرى, شواهد متنیِ ناکافى را براى مقایسه اجمالى میان نقل قول هاى ابوالفرج در کتاب مقاتل با همان عبارات در خود تاریخ طبرى تشکیل مى دهد.
۲۸. براى نمونه, ر. ک به:

Biancamaria Scarica Amoretti, Von der staatenlosen Gesellschaft zum islamischen Staat: Die ersten drei Jahrhunderte der Higraص, in Annemarie Schimmel (ed.) Der Islam III (Stuttgart: Kohlhammer, 1990), pp. 103-122; and Tilman Nagel, Das Kalifat der Abbasidenص, in Ulrich Haarmann (ed.) Geschichte der arabischen Welt (Munchen: Beck, 1987), pp. 100-165.

۲۹. تنوخى (۱۹۷۸ م); الفرج بعد الشدّه; ج ۲, ص ۱۷۵ و ج ۴, ص ۱۱۶. نیز ر. ک به: همان, ج ۱, ص ۳۱۱ و ج ۴, ص ۱۱۳.
۳۰. ابوالفرج على بن حسین اصفهانى; کتاب الأغانى; ج ۲۴, ج ۱۴, قاهره: دار الکتب المصریه والهیئه المصریه العامه لتألیف والنشر, ۱۳۴۵ـ۱۳۹۴ ق/۱۹۲۷ـ۱۹۷۴ م, ص ۱۷۰;
Fleischhhammer (2004), Quellen, p. 82.
براى نسب نامه طایفه نوفل, ر. ک به: ابومحمد على بن أحمد بن سعد بن حزم أندلسى; جَمهره أنساب العرب; تحقیق عبدالسلام محمد هارون; قاهره: ارالمعاریف, ۱۹۶۲, ص ۱۴ (اولاد عبدمناف بن قصى).

esp. Pellat, Charles, Al-Nawfali, EI2 – Encyclopaedia of Islam, 2nd ed, 13 vols. H.A.R Gibb et al. (eds ) (Leiden: Brill, 2009), pp. 1045-1046; Watt, Nawfel, EI 2, vii, p. 1045; and id. (1971), Hashim ibn Abd Manaf, EI 2, iii, p. 260. Furthermore, see Rosenthal, Franz, A History of Muslim Historiography (Leiden: Brill 1952), p. 427; GAS (1967), i, p. 312; Fleischhammer (2004), Quellen, p. 32, 38; and QU (1991), pp. 151-152.

(تاریخ وفات نوفلى در اینجا نیازمند اصلاح است).
ییک جستجوى آنلاین در پایگاه داده هاى الورّاق, نتیجه مسلم سابق را مبنى بر اینکه تا به امروز هیچ اطلاعاتى از زندگى و مطالعات نوفلى در منابع دوره هاى میانه موجود نزد ما باقى نمانده است, تأیید مى کند.
۳۱. هنگامى که رهبر طایفه هاشم, ابوطالب, از متوقف ساختن تبلیغ پیامبر یا برداشتن حمایت طایفه از او سر باز زد, طایفه نوفل به بیشتر طوایف قریش در تحریم اقتصادى طایفه هاشم پیوست. رئیس طایفه نوفل, مُطعم بن عدى, در زمره اندک افرادى بود که به پایان تحریم اقتصادى طایفه هاشم کمک کرد; همچنین گفته شده است که او پس از وفات ابوطالب و جانشینى ابولهب که از ادامه حمایت از پیامبر در برابر سایر طوایف قریش سر باز زد, حمایت طایفه اى را به محمد اعطا کرد. ر. ک به:
W. Montgomery Watt, Nawfel, Banu, El 2, vii, p. 1045-1046.
۳۲. طبرى گهگاه او را (على بن محمد هاشمى) مى خواند (او در این موارد نیز از پدر خود محمدبن سلیمان گزارش کرده است). ر. ک به: طبرى; تاریخ; ج ۳, ص ۴۱۵; (History, xxix, pp. 118).
تنها در تاریخ طبرى (ج ۳, ص ۵۶۳ و History, xxx, pp. 32) پس از نقل قول هاى مورد بحث در تحقیق حاضر, طبرى آورده است: (وذکر على بن محمدبن سلیمان بن عبداللّه بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب قال حدّثنى یوسف البَرم مولى آل الحسین… ). همچنین ر. ک به:
History, xxx, pp. 32-33.
[گفتنى است مؤلف مقاله, در عبارت توصیفى درباره یوسف البرم, به اشتباه او را از موالیان (آل الحسین) خوانده است, حال آنکه عبارت صحیح چنین است: (قال حدّثنى یوسف البرم مولى آل الحسن). (م)]
۳۳. براى عیسى [بن سلیمان نوفلى], ر. ک به: مَقاتل, ص ۱۵۵. براى تمییز میان معناى (اخبار) و (آثار) خالدى مى گوید: (اصل و اساس تاریخ نگارى مبتنى بر (اخبار) بود, حال آنکه اساس حدیث [یعنى روایات پیامبر] بر (آثار) بنا شده بود. (اخبار) وقایع محض و ساده تاریخى است. از سوى دیگر (آثار), نشانه ها و الگوهاى سیره اخلاقى محمد و نیاکان پرهیزکار اوست. تعیین اعتبار (آثار) نسبت به (اخبار) از ضرورت دینى بیشترى برخوردار است; از این رو, (آثار) نیازمند تهذیب بوده و پیش از آنکه توسط مسلمانان مورد استفاده قرار گیرد, یکنواخت گشت; اما (اخبار) در مواردى که هریک از نقل هاى یک واقعه محتمل (جایز) است مى تواند در شکل متعارض خود باقى بمانند. در این معنا, اختلاف اخبار تاریخى تا حدودى مشابه اختلاف قرائات بود: مسلمان مى تواند از میان موارد ارائه شده [یکى را] انتخاب نماید. ر. ک به:
Khalidi (2007-2008) A World Historian, pp. 41-52.
۳۴. گفته شده است مهدى خلیفه عباسى, تنها خلیفه اى بوده است که به هنگام دیدار از شهر بصره از میان (سِکه قریش) عبور نمود [(سِکّه) در زبان عربى به معناى کوچه فراخى است که در اطراف آن درختان نخل صف کشیده اند. ر. ک به: ابن منظور; لسان العرب; ج ۱۰, ص ۴۴۱ (م)]. حاکمان, هنگامى که به شهر بصره مى رسیدند, هیچ گاه از این محله عبور نمى کردند. پذیرفته شده بود که انجام چنین کارى شوم و بدفال بوده است; به گونه اى که بیشتر حاکمان پس از گذر از این محله مناصب خود را بعد از گذشت اندک زمانى از دست مى دادند. ر. ک به: طبرى, تاریخ, ج ۳, ص ۵۴۳; History, xxix. p. 263 .
۳۵. براى (مظالم) ر. ک به:

al-Tabari, History, xxix, p. 119 (no. 377); Otto Spies, Klassisches Islamisches Rechtص, in B. Spuler (ed .) Handbuch der Orientalistik (Leiden: Brill, 1964), p. 236; and J.S Nielsen, Mazalimص, in EI 2 vi, pp. 933-935.

۳۶. فان اس نیز این مطلب را درباره خود نوفلى بیان کرده است و على بن محمد نوفلى را (منشى دربار با تمایلات شیعى) قملداد کرده است. ر. ک به:

Josef van Ess, Theologie und Gesellschaft im 2. und 3. Jahrhundert Hidschra: Eine Geschichte des religiosen Denkens im Fruben Islam, 6 vols. (Berlin: de Gruyter, 1991-1997), ii, p. 474.

به هرحال ظاهراً سخن فان اس مبنى بر آنکه على بن محمد بن سلیمان مورخ, نوه عبداللّه بن حارث بن نوفل بوده است (ر. ک به: (Theologie, ii, p. 159 (1992) and iv (1997), ii, p.750) اشاره به فرد دیگرى با نام مشابه, اما از تبارى متفاوت باشد. ر. ک به: طبرى; تاریخ; ج ۳, ص ۵۶۳; History, xxx, p. 32 (و پاورقى ۲۹ در مقاله حاضر).
۳۷. قابل توجه آنکه, مسعودى نام على بن محمد بن سلیمان نوفلى را در فهرست بلند مورخان و مؤلفان بسیار مشهور مسلمانان متقدم آورده است. این فهرست با نام وهب بن مُنبه, ابومخنف, واقدى و کلبى آغاز شده است و با هیثم بن عدى, جاحظ و عمر بن شَبّه ادامه مى یابد, نام نوفلى موردنظر ما بلافاصله ذکر مى شود, سپس نام زبیر بن بکار, رِیاشى و دیگر عالمان بسیار مشهور مسلمان دوره هاى میانه آمده است. ر. ک به:

Ali ibn al-Husayn a;-Masudi, Muruj al-dhahab: Les Prairies d’or. Texte et traduction parC. Barbier de Mynard et Pavet de Courteille (Paris: Impr. Impe’riale, 1861-1877), pp. 10-11.

همچنین ر. ک به: مروج الذهب; ج ۵, صص ۴, ۴۱, ۱۷۸, ۱۷۷, ۱۸۳ـ۱۸۵, ۱۸۷ـ۱۸۸ و ج ۶, ص ۳۶. به جز ج ۵, ص ۴ (آنجا که آمده است (در کتاب الأخبار ابوالحسن على بن محمدبن سلیمان نوفلى یافتم; وجدتُ فى کتاب الاخبار لأبى الحسن على بن محمد بن سلیمان نوفلى) در همه مواردِ دیگر, مسعودى از عبارتى همچون (کتاب على بن محمدبن سلیمان النوفلى) یا (حدّثه النوفلى فى کتابه فى الأخبار) و مشابه آنها استفاده کرده است که به سادگى نشان از آن دارد که نوفلى به سبب تألیف کتابى درباره (یا شامل) اخبار تاریخى شهرت داشته است; به دیگر سخن, به هیچ روى روشن نیست که این ارجاعات, در واقع, نام و عنوان کتاب را نمایان مى سازد. همچنین ر. ک به: GAS (1967), i, p. 312.
۳۸. براى کتاب الأغانى ر. ک به:

Fleischhammer (2004), Quellen, p. 82 (no. 25) and pp. 32, 37-38.

۳۹. ابوعبیداللّه محمدبن عمران مرزوبانى; المُوَشّح فى مآخذ العلماء على الشعراء; قاهره: المطبعه السلفیه, ۱۳۴۳ ق/۱۹۲۴ـ۱۸۲۵ م, صص ۲۱۴, ۲۴۷ و ۲۵۲.
۴۰. منتخبى از کتاب المصابیح ابوالعباس احمدبن ابراهیم حسنى طالبى به انضمام کتاب دیگرى به نام کتاب أخبار فخ ّ وأخبار یحیى بن عبداللّه [وأخبار أخیه ادریس بن عبداللّه] نگاشته احمدبن سهل رازى (متوفاى ربع اول سده چهارم هجرى) چاپ شده است.

The Battle of Fakhkh, its Aflermath, and the Spread of the Zeydite Movement in Yemen, North Africa and Northwest Iran, by ahmad ibn Sahl al-Razi, Maher Jarrar (ed.) Beirut: Dar al-Gharb al-Islami, 1995.

براى تحقیقى تحلیلى از منابع کتاب رازى: ر. ک به:

M. Jarrar (1993), Some Light on an Early Zaydite Manuscript, Asiatische Studien, 47, pp. 279-297.

براى عبارت هاى نقل شده از ابوالحسن نوفلى موجود در کتاب المصابیح, ر. ک به: رازى (۱۹۹۵ م); اخبار فخ ّ; صص ۲۸۷ (نوفلى در اینجا از محمدبن عباد بشرى روایت مى کند), ۲۸۹ (از پدر خود نقل مى کند), ۲۹۰, ۲۹۶, ۲۹۸ (از پدر خود و یک استاد شیعى روایت مى کند), ۳۰۰ (از یعقوب بن اسرائیل, مولى منصور و طلحى نقل مى کند) ۳۰۶ (از پدر خود روایت مى کند), ۳۰۷ (از احمد بن سلیمان نقل مى کند), ۳۱۳ (از زید بن موسى روایت مى کند), ۳۱۶ (از پدر خود و دیگران نقل مى کند).
این نقل قول ها بخشى از گزارش ابوالعباس حسنى درباره مهاجرت [ابوعبداللّه] حسین بن على بن حسن بن حسن بن حسن على بن ابى طالب فخى از مدینه و مرگ او نزدیک شهر مکه در سال ۱۶۹ ق/۷۸۶ م در نبرد فخ ّ علیه الهادى خلیفه عباسى است. براى نسب نامه عبداللّه بن حسین بن على فخّى, ر. ک به: ابوالفرج, مقاتل; ص ۴۳۱ـ۴۳۲.
۴۱. همچنین ر. ک به: پاورقى هاى ۹۱ـ۹۵.
۴۲. GAS (1997), i, p. 312.
ابن کلبى, مورخ و عالمى بااستعداد چندگانه بود. چنان که عطاءاللّه گفته است اثر عمده او تا حدّ بسیارى در آثار شاگردان مستقیم و غیرمستقیم او: محمدبن حبیب, ابن دُرید, طبرى, ابوالفرج اصفهانى و بسیارى دیگر که مقدار زیادى از ابن کلبى بدون نگرانى بسیار از صحت و غالباً با ابهام بسیار ارجاعات به اثر استاد خویش اقتباس کرده بودند, درج شده است. نک:

W. Atallah, Al-Kalbi, EI 2, iv, p. 494.
۴۳. Prozorov, Stanislav Mikhailovich, Arabskaya Istoricheskaya Literatura v Irake, Irane i Srednej Azii v VII-seredine X veka: hiitskaya istoriografia [Arabic Historical Writing in Iraq, Iran and Centra Asia in the 7th to the mid-loth centuries: Shiصite Historiography] (Moscow: Nauka, 1980), p. 181; Donner, Narrativesm . p. 306.

همچنین ر. ک به: پاورقى شماره ۹۷ در همین مقاله.
۴۴. ابوالفرج; مقاتل; ص ۵۱۸.
۴۵. [عبارت موردنظر چنین است: (حُدّثتُ أن ّ المعتصم أمر أن یبنى حبس فى بستان موسی… ) تنوخى; الفرج; ج ۱, ص ۱۳۸. (م)]

۴۶. Robert Gleave, Between Hadith and Figh: The ”Canonical” Imam Collections of Akhbar, Islamic Law and Society, 8(3) (2001), pp. 350-382.

۴۷. تنوخى; الفرج; ج ۱, ص ۱۷۵ـ۱۷۶. براى شرح نوفلى درباره تیمم, نقل شده در مجموعه حدیثى فقهى شیعى محمدبن یعقوب کلینى (م ۳۲۸/۳۲۹ ق), ر. ک به:

Gleave, ‘Between Harith and Figh, p. 358.

این نکته نیز قابل توجه است که پدر على نوفلى, محمدبن سلیمان, در کتاب أختیار معرفه الرجال المعروف به رجال الکَشّى [منتخب و مختصر] توسط ابوجعفر محمدبن حسن بن على طوسى, تحقیق حسن مصطفوى (مشهد: چاپخانه دانشگاه, ۱۳۴۸ ش/۱۹۶۹ م) ص ۲۵۸ـ۲۶۳ یاد شده است. به طور مشابه, به نام محمد بن سلیمان در کتاب رجالى ابوعلى محمدبن اسماعیل حائرى مازندرانى (م ۱۲۱۶ ق), منتهى المقال فى أحوال الرجال, (۷ ج, بیروت: مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث, ۱۴۱۹ ق/۱۹۹۸ م), ج ۶, ص ۶۴ اشاره شده است. مدخلى کوتاه براى على بن محمد نوفلى در کتاب جامع رجالى امامى محمدبن على اردبیلى (م حدود ۱۱۰ ق), جامع الرواه, (۲ ج [قم: منشورات مکتبه آیهاللّه العظمى مرعشى نجفى, ۱۴۰۳ ق/۱۹۸۳ م]), ج ۱, ص ۵۹۸ یافت مى شود. این مدخل شامل اطلاعات شرح حالى درباره نوفلى نمى شود; به هرحال, این مدخل اسناد و مراجع در کتب روایى چهارگانه امامى که نام نوفلى به عنوان راوى آمده را فهرست کرده است. در نهایت, از على بن محمد نوفلى و پدرش اخبارى تاریخى در کتاب بصائر الدرجات فى فضائل آل محمد (۲ ج, تحقیق: محمدحسین معلم, بیروت: دار جواد الائمه, ۲۰۰۷ م), جلد اول, صفحه هاى ۱۰۴ و ۴۱۳ نقل شده است. در تحقیق بعدى درباره نوفلى, براى احیا و بازسازى تمام اثر مکتوب نوفلى, نیز لازم است دائرهالمعارف علوم دینى چند جلدى بحارالانوار عالمِ اثرگذار شیعى امامى محمدباقر مجلسى (م ۱۱۱۰ ق) و دیگر مجموعه هاى شیعى از دوره هاى متأخر که در آنها مى توان نقل قول هایى از نوفلى یافت, بررسى شوند.
۴۸. طوسى; امالى; (۱۴۱۴ق/۱۹۹۳ م), صص ۴۶۳ و ۵۷۴.

۴۹. Fleischhammer (2004), Quellen, p. 82.

براى پرسش هایى همچون اینکه آیا ارجاعات پراکنده به کتاب الأخبار نوفلى حقیقتاً حاکى از نام و عنوان کتاب است یا نه, ر. ک به: پاورقى شماره ۳۴.

۵۰. Fleischhammer (2004), Quellen, pp. 37-38 (no. 42); Qu (1991), pp. 133-135, 151.
۵۱. Fleischhammer (2004), Quellen, pp. 32-33 (no. 22); Qu (1991), p.117.
۵۲. Fleischhammer (2004), Quellen, p. 44 (no. 67); QU (1991), p. 163.

[گفتنى است خطیب بغدادى نام وى را (أبو أحمد حبیب بن نصربن زیاد المهلبى) آورده است. تاریخ بغداد, چاپ عبدالقادر عطا, ۱۴۱۷ ق, ج ۸, ص ۲۴۷. (م)]

۵۳. Fleischhammer (2004), Quellen, pp. 52-53 (no. 99), Qu (1991) pp. 229-230.

۵۴. ابوالفرج; مقاتل; صص ۸۵, ۱۵۵, ۱۶۲, ۱۶۳, ۱۶۵, ۳۳۸, ۴۱۹, ۴۰۶, ۴۴۲, ۴۸۲, ۴۸۹, ۴۹۳, ۵۰۰, ۵۱۸, ۵۱۹, ۵۴۱, ۶۲۰.
۵۵. QU (1991), pp. 151-152.
[باید به فهرست فوق, نام على بن محمد بن حمزه را نیز افزود که خبرى را از نوفلى به سند خود از امام صادق علیه السلام درباره ام ّالبنین(علیها السلام) نقل مى کند. ر. ک به: مقاتل, چاپ احمد صقر, ۱۴۰۷ ق/۱۹۸۷ م, ص ۹۰. (م)].
۵۶. در کتاب مقاتل نزدیک به پنجاه مرتبه از ابن عمار یاد شده است. قابل توجه آنکه, گفته شده است ابن عمار نیز اثرى با نام کتاب مقاتل الطالبیین تألیف کرده است که امروزه مفقود است. در برخى منابع دوره هاى میانه, از این کتاب به صورت (مبیضّه) یا (نسخه صحیح) (یا پیش نویس نهایى) مجموعه اخبار تاریخى درباره علویان (کتاب [المبیضه] فى أخبار آل أبى طالب) یاد شده است; براى مثال ر. ک به: تنوخى; الفرج; ج ۲, ص ۱۷۵ که صراحتاً گفته است کتاب المبیضه ابن عمار در مجلس برگزارشده در شهر بصهره در ماه محرم سال ۳۴۵ ق مورد استفاده قرار گرفت. به هرحال ابوالفرج در کتاب مقاتل, صراحتاً به نام اثر مکتوب ابن عمار اشاره اى نکرده است. او همچنین به دسترسى خود به نسخه نهایى و منتشرشده استاد و همکار اندکى جوان تر خویش نیز اشاره اى نکرده است. بنابراین مى توان چنین پنداشت که ابوالفرج به خطابه هاى ابن عمار ثقفى توجه داشته و کتاب مقاتل را پیش از آنکه ابن عمار اثر خود را در همان موضوع تکمیل و منتشر نماید, نگاشته است. ر. ک به:
QU (1991), pp. 133-135; and Prozorov (1989), Arabskaya, pp. 34, 180.
۵۷. [عبارت ابوالفرج چنین است: (وأخرج الى کتاب عمّه محمدبن على بن حمزه فکتبته عنه). مقاتل, چاپ احمد صقر, ۱۴۰۷ ق/۱۹۸۷ م, ص ۳۲. (م)]
۵۸. ابوعبداللّه محمدبن على بن حمزه علوى. ر. ک به:
QU (1991), pp. 190-191.
[البته نام محمدبن على بن حمزه علوى در کتاب مقاتل, چاپ احمد صقر, ۱۴۰۷ ق, بیش از یک بار در صفحات ۸۲, ۱۵۴, ۱۷۳ ـ ۱۷۴, ۴۴۰ـ۴۴۱, ۴۵۴, ۴۶۱, ۴۹۶ و ۵۴۷ ذکر شده است که در هیچ کدام از موارد فوق, محمدبن على علوى از نوفلى روایت نکرده است. (م)]
۵۹. براى این ضوابط تخصصى مورد استفاده در نقد منابع, به مقاله من با عنوان و آدرس زیر مراجعه شود:

Gunther, Sebastian, صAssessing the Sources of Classical Arabic Commpilations: The Issue of Categories and  Methodologiesص, British Journal of Middle Eastern Studies, May 2005, 32: 1, 75-98.

۶۰. این شواهد نشان مى دهند ممکن است ابوالفرج این نقل قول هاى ذکرشده را از آثار استاد خود رونویسى کرده باشد; چنان که همین شواهد ممکن است بر این مطلب اشاره نمایند که ابوالفرج خود آنها را در زمان تحصیل فراهم آورده است.
۶۱. براى نمونه ر. ک به: ابوالفرج; مقاتل; صص ۴۲۳ و ۴۸۹.
۶۲. اصطلاح (نسخه اصطلاح شده) به معناى متن مکتوبى است که توسط یک عالم به عنوان نتیجه اصلاحات کم و بیش انتقادى بر روى کتاب عالمى قدیمى تر تهیه شده است و گاه با نام خود او انتشار مى یابد. این عمل در عرف علمى مسلمانان متقدّم امر غریبى نبوده است.
۶۳. Qu (1991), pp. 220-225.
۶۴. QU (1991), p. 118.
۶۵. QU (1991), pp. 190-191.
۶۶. على بن ابراهیم علوى غالباً به منابع خود از طبقه نوفلى با عبارت (کتب لى فلان) اشاره مى کند. ر. ک به: QU (1991), pp. 141-144.
۶۷. QU (1991), pp. 212-214.
۶۸. QU (1991), pp. 147-148
[در اینجا ذکر دو نکته ضرورى است: نخست آنکه, افزون بر موارد فوق, عالمى عامى مذهب به نام على بن محمد مدائنى (۱۳۵ـ۲۲۵ ق) صاحب کتاب مَن قُتل من الطالبیین فراوان از آن بهره برده است. شیخ طوسى نیز کتابى با عنوان کتاب مقتل الحسین بن على علیه السلام براى او نام مى برد (ر. ک به: الفهرست, چاپ جواد قیومى, ص ۱۵۹, رقم ۴۰۵). باتوجه به برخى از کاربردهاى وى (براى نمونه, صص ۶۳, ۷۶, ۱۵۵ و… ) به نظر نسخه اى از این کتاب در دسترس ابوالفرج اصفهانى بوده است. براى نقل قول هاى ابوالفرج از مدائنى ر.ک به: مقاتل, چاپ کاظم مظفر, ۱۳۸۵ ق/۱۹۶۵ م, صص ۵۱, ۵۶, ۵۷, ۵۹, ۶۱, ۶۲, ۶۳, ۶۵, ۷۲, ۷۶, ۷۸, ۷۹, ۸۲, ۸۵, ۱۱۰, ۱۱۲, ۱۱۴, ۱۳۷, ۱۵۴, ۱۵۵, ۱۶۱, ۱۶۲, ۱۷۲, ۱۷۳, ۱۷۵, ۱۸۰, ۱۸۱, ۱۸۲, ۱۸۵, ۱۸۶, ۱۹۸, ۲۰۰, ۲۳۷, ۲۴۴, ۲۵۴, ۲۶۰, ۳۰۴, ۳۰۵, ۳۰۶, ۳۳۳, ۳۵۹ و ۴۱۲. نکته دیگر آنکه نوفلى به دلیلى که روشن نیست, از برخى آثار نگاشته در عصر خود در کتاب مقاتل الطالبیین استفاده نکرده است. کتاب أخبار من قتل من آل أبى طالب اثر ابراهیم بن محمد ثقفى (م ۲۸۳ ق) صاحب کتاب الغارت, از این جمله است (ر. ک به: الفهرست, نجاشى, چاپ شبیرى, ص ۱۸) که ابوالفرج اصفهانى از آن در کتاب مقاتل الطالبیین خود استفاده نکرده است. (م)]
۶۹. [مراد حضرت ام البنین (علیها السلام) همسر امام على(علیه السلام) است. (م)]
۷۰. [هرچند مؤلف نام وى را یزیدبن مروان آورده, اما چنانچه در متن تصحیح شده, یزیدبن معاویه صحیح است. (م)]
۷۱. [در خود کتاب مقاتل, این رقم نزدیک به ۲۰ هزار درهم آمده است. (م)]
۷۲. براى مثال ر. ک به: مَقاتل, ص ۶۲۰, همچنین ر. ک به:
the section Problems in Transmissionص in Donnerصs Narratives, pp. 263-266.
۷۳. EI 2, vii, p. 305.
۷۴. حسین بن على قیام علویان را در مدینه رهبرى مى کرد که در نبرد فخ ّ در سال ۱۶۹ ق به شهادت رسید. ر. ک به:
L. Veccia Vaglieri (1979), صFakhkhص, EI 2, ii, pp. 744-745; and id. (1971), صAl-Husayn ibn Ali, sahib Fakhkhص EI 2, iii, pp. 615-617.
۷۵. این مدعاى علویان که حق ّ خلافت و جانشینى تنها از آنِ ایشان است, تهدیدى همیشگى براى سلسله عباسیان بود. در این باره ر. ک به:

the insightful article by Ira M. Lapidus (1975), صThe Separation of State and Religion in the Early Development of Islamic Societyص, International Journal of Middle East Studies 6, pp. 363-385, eps. p.368.

۷۶. EI 2, iii, p. 616.
۷۷. وِچیا والیرى به این مسئله که ابوالفرج از برخى جزئیات اخبار مربوط به وقایع شهر مدینه پیش از واقعه فخ ّ را که نمى تواند پرتو مناسبى براى شرکت کنندگان از خاندان طالبیین در این واقعه داشته باشد, نادیده گرفته, توجه ویژه اى کرده است; براى مثال ابوالفرج به پایدارى مؤثر و اثرناپذیر آنها در مکه یا برخى اقدامات دیگر آنها که دیگر مسلمانان را پس از اطلاع از ایشان تکان مى داد, اشاره اى ندارد; هرچند این اخبار در تصویرگرى طبرى از این وقایع وجود دارد. ر. ک به:

EI 2, iii, p. 616.
۷۸. D. Sourdel صal-Hadiila l-Hakkص, EI 2, iii, p. 222.
۷۹. Gunther, Sebastian, صAbu l-Faraj al-Isfahaniص, EI 3, iii (2007), pp. 51-55.

۸۰. على [بن احمد] بن ابى قربه عجلى از عالمان اوایل سده چهارم هجرى (دهم میلادى) و از منابع خبرى ابوالفرج بود. ظاهراً نوشته اى که ابوالفرج از عجلى دریافت نمود, رونوشتى (یا منتخبى) از نسخه اصلاح شده اى بود که یحیى بن عبدالرحمن از اثر عالم برجسته, یعنى نصربن مزاحم فراهم آورده بود. ر. ک به:
QU (1991), pp. 138-139
۸۱. نویسنده و مؤلّف اخبار میانه سده سوم هجرى (و احتمالاً شیعى). نیز ر. ک به: ابوالفرج; مقاتل; ص ۵۵۶.
۸۲. [روایت ابوالفرج اصفهانى در این باره چنین است: (وأکثر حکایاته فى ذلک بل سائرها عن أبیه موقوفا علیه لا یتجاوزه, … فیسطره فى کتابه عن غیر علم, طلباً منه لما شأن القوم, وقَدَح فیهم). مقاتل, چاپ احمد صقر, ۱۴۰۷ ق, ص ۴۲۴. (م)]
۸۳. عباراتى از نوفلى که درباره طالبیین در ضمن جریان قیام ابوالسرایا گزارش مى دهند نیز توسط تنوخى نقل شده است. ر. ک به: تنوخى; الفَرَج; ج ۴, ص ۱۱۳ـ۱۱۵.
۸۴. جرّار; أخبار فخ ّ; ص ۳۳ـ۳۴.

۸۵. Wilferd Madelung, The Succession to Muhammad: A Study of the Early Caliphate (Cambridge: Cambridge University Press, 1997), Shi’a, EI 2, ix, p. 420.

۸۶. [گفتنى است آقاى جعفریان شمار گزارش هاى نوفلى در تاریخ طبرى را پانزده روایت دانسته است. رسول جعفریان; کتاب الأخبار; نشر حبیب, ۱۳۸۷ ش, ص ۴۷. (م)]
۸۷. Al-Tabari, History, i, pp. 50-51 (Introduction).
۸۸. تاریخ طبرى, ج ۳, ص ۴۱۵; History, xxix, p. 119. این داستان در تاریخ طبرى, ج ۳, ص ۵۳۴; History, xxix, p. 253 با گزارشى کوتاه راجع به ریاست مهدى بر مظالم ادامه یافته است.
۸۹. اصطلاح عربى (غلو) در اینجا, براى اشاره به دیدگاه هاى دینى استفاده شده است که نه تنها براى اهل سنت, بلکه براى شیعیان امامى نیز انزجارآمیز بوده است; براى مثال شامل باور به تجسد و حلول روح و همچنین اعمالى همچون تقسیم اموال و همسران شخصى مى شود. ر.ک به:

Amoretti, صVon der staatenlosen Gesellschaftص. p. 110 with futher references; Heinz Halm, Die Islamische Gnosis, Die Extreme schia und die Alawiten (Munchen: Artemis, 1982), pp. 23-26; and Wadad al-Qadi, صThe Development of the term Ghulatin Muslim literature with special reference to the Kaysaniyyaص, in Etan K ohlberg (ed.), Shi’ism (Burlington: Ashgate, 2003), pp. 169-193.

۹۰. طبرى; تاریخ; ج ۳, ص ۵۱۶; History, xxix, p. 233.
۹۱. همان, ص ۵۰۸; History, xxix, p.226.
۹۲. جرّار, أخبار فخ ّ, ص ۳۳ـ۳۴.
۹۳. طبرى; همان, ص ۵۰۷; History, xxix, p. 224.
۹۴. اسحاق بن فضل عموزاده مهدى بود. ر. ک به: طبرى; همان, ص ۵۰۹ (History, xxix, pp. 227 and 225 (no. 729.
۹۵. طبرى; همان, ص ۵۰۷; History, xxix, p. 225.
۹۶. همان, صص ۵۳۱, ۵۳۴, ۵۳۵, ۵۳۶, ۵۴۱, ۵۴۲ و ۵۴۳; History, xxix, pp. 250, 253, 254, 255, 256, 261, 262 and 263.
۹۷. [گفتنى است طبرى در یک مورد روایتى درباره عبداللّه بن معاویه به واسطه عمر (احتمالاً عمربن شبه) از نوفلى آورده است: (قال عمر حدثنى على بن محمد عن سلیمان بن عبداللّه النوفلى قال حدثنى أبی… ). تاریخ طبرى, ج ۵, بیروت, ۱۴۰۳ ق, ص ۶۰۳ (م)].
۹۸. مؤلّف چندین کتاب اخبار. ر. ک به: GAS (1997), i. p. 345; QU (1991), pp. 220-225.
در تاریخ طبرى, به نام کتاب به صورت (کتاب أخبار اهل البصره) عمربن شبه به طور خاص کمتر اشاره شده است. ر. ک به:
al-Tabari, History, (i, p. 53 (introduction.(
۹۹. مؤلف چندین کتاب تاریخى. ر. ک به: GAS (1967), i, pp.268-279.
۱۰۰. مؤلف اثر مشهور (کتاب نَسَب قریش). ر. ک به: GAS (1967), i, p. 317.
۱۰۱. مورّخى از شهر مدینه که بیشتر زمان فعالیت خود را در بغداد گذراند. او به عنوان یکى از بهترین عالمان تاریخ باستانى عرب و گردآورنده مقدار زیادى از اطلاعات شهرت دارد. برخى نیز این اطلاعات تاریخى را به ترتیب تاریخى منظم کرده اند. ر. ک به: GAS (1997), i, pp. 294-297.
۱۰۲. مؤلف کتابى تاریخى که وقایع آن به ترتیب رخداد, مرتب شده است. ر. ک به:

Ibn al-Nadim, Kitab al-Fihrist, annotated and edited by Gustav Fluger, 2 vols (Leipzig: Vogel, 1871), p. 100.

که همچون سایر آثار وى, نقل قول هایى از آن در آثار مکتوب پسین باقى مانده است. ر. ک به:

GAS (1967), i, p. 272; and Stefan Leder, Das Korpus al-Haitam ibn Adi (st, 207/822): Herkunft, Uberlieferung, Gestalt Fruber Texte der abbar Literatur (frankfurt a.M.: Klostermann, 1991), eps. pp. 3, 157, and chapters 6.2.1. and 6.6.See also my review (1993) of Lederصs exhaustive Study in: Bibliotheca Orientalis,  L 1/2, pp. 262-265.

۱۰۳. اسحاق بن ابراهیم موصلى از جمله منابع مهم اخبار براى تألیف کتاب الأغانى بود. ر. ک به:

GAS (1997), i, p. 371; and Fleischhammer (2004), Qullen, pp. 89-91 (no. 43).

۱۰۴. براى نقل قول هاى بکرى از نوفلى, ر. ک به:

al-Bakri, Description – Abu Ubayd ibn Abd al-Aziz al-Bakri, [Kitab al-Maghrib: Fi Dhikr bilad Ifriqya wa-l-Maghrib, wa-huwa juzص min ajzaص al-Kitab al-maصru f bi-l-Masalik wa-l-mama lik taصlif … Abi Ubaydallah ibn Abd al-Aziz al-Bakri], Description de lصAfrique Septentrionale, Translated by Mac Guckin de Slane (Paris: Librairie dصAme rique et dصOrient, Adrien-Maisonneuve, 1965), pp. 232,237, 238, 238, 244, 255.

(وذکر ابوالحسین على بن محمد بن سلیمان النوفلی ـ عن أبیه ـ عن غیره فى خروج p.118 [و در متن عربى: ] قال النوفلى وقال على p.122 (وذکر أحمد بن الحارث بن عبید الیمنى نحو روایات النوفلى) و p. 237 (إدریس إلى أرض المغرب (قال النوفلى) p.131, (قال النوفلى) p.125, (النوفلى ـ أخبرنى عیسى بن جَنون).
کرى کتاب خود درباره مغرب را در حدود ۴۶۰ ق نگاشت.

cf. Wilferd Madelung (1976), Some Notes on Non-Isma’ili Shiism in the Maghreb, in Studia Islamica, 44, pp. 87-97, esp, pp. 88-89.

بیش از این درباره زندگى و اثر بکرى دانسته نیست. ر. ک به:
El 2, i, p.155.
۱۰۵. ابن ابّار مؤرخ و ادیب مشهور اندلسى بود. ر. ک به:
GAL (1943), i, p. 416; Suppl. (1937), i, p. 580;
و زرکلى (۱۹۸۹); الأعلام; ج ۶, ص ۲۳۳. نیز: ابوعبداللّه محمدبن عبداللّه بن ابى بکر القُضاعى [البلنسى المعروف بان الابار]; الحلّه السیرا; تحقیق حسین مونس; ج ۱, قاهره: الشریکه العربیه للطباعه والنشر, ۱۹۶۳, ص ۵۳ـ۵۴ (قال ابوالحسن على بن محمد النوفلى).
۱۰۶. ابن عذارى مراکشى مؤرخى اندلسى و اصالتاً مراکشى بود. ر. ک به: Zirikli (1989), al-Aصlam, vii, p. 95.
اثر او منبعى خوب براى تاریخ شمال آفریقا و اسپانیاى تحت سلطه مسلمانان است. ر. ک به: محمدبن إدرى المراکشى; البیان المُغرب فى [اختصار] أخبار [ملوک] الأندلس والمغرب; تحقیق جدید توسط G.S. Colin و E. Le vi-Provenc, ج ۱, لیدن: بریل, ۱۹۸۴ـ ۱۹۵۱, ص ۸۳ (وکان سبب وصول إدریس إلى المغرب على ما ذکره الرقیق والنوفلى فى المجموع المفترق وغیرهما من المؤرخین).

۱۰۷. Evariste Levi-Provenc, al, Islam dصOccident. Etudes dصHistoire Meصdieصvale (Paris: G.P. Maisonneuve, 1948), 15.
۱۰۸. Al-Tabari, History, i, pp. 6 and 52 (introduction.

۱۰۹. همان.
۱۱۰. گفته شده است حنّاد بن سَرى, یکى از استادان مهم طبرى از کوفه که اخبار بسیارى براى تفسیر او فراهم آورده, در سال ۲۴۳ ق/۹۷۵ م در نود سالگى درگذشت. ر. ک به: al-Tabarim Histori, i, pp. 16,19-21.
۱۱۱. ترمذى; السنن; احمد شاکر; [حدیث] شماره ۲۳۳۱ (عمر أمتى من ستّین سنهً إلى سبعین سنهً). نیز: ابن ماجه; السنن; تحقیق عبدالباقى; [حدیث] شماره ۴۲۳۶ (عمر أمتى مابین الستّین إلى السبعین); همچنین ر. ک به:

Ibn Khaldun, The Muqaddimah: An Introduction to . History, translated and introduced by Franz Rosenthal (Princton, NJ: Princeton University Press, 2005), pp136-137.

۱۱۲. بر پایه زمان وفات او نزد سزگین, دونر کتاب الأخبار على بن محمد نوفلى را با ارائه سال ۲۰۰ ق به عنوان تاریخ ممکن براى آن, در پایان فهرست تاریخى متون اولیه مربوط به تاریخ اسلامى یاد مى کند. ر. ک به:
GAS (1967), i, p. 312; and Donner (1998), Narratives, p. 306.
در پرتو مطالبى که در این مقاله گفته شد (به ویژه تکیه نوفلى بر پدر خود براى ارائه گزارش درباره قیام ابوالسرایا در سال ۲۰۰ ق و نقل قول اخبار تاریخى توسط تنوخى از نوفلى درباره متوکل خلیفه عباسى) این زمان نیازمند تصحیح به چند دهه اندکى بعدتر است.
۱۱۳. طبرى; تاریخ; ج ۳, ص ۴۱۸ـ۴۱۹; History, xxix, p. 122. نیز: ابوالفرج; مَقاتل; ص ۶۲۰.
۱۱۴. Prozorov, Arabskaya, pp. 180-181.
۱۱۵. طبرى به سبب تلاش هاى فراوان در زندگى براى حراست خود از دشمنى ها و بهانه ها (به ویژه از سوى حنابله) شهرت داشت که شیعى بوده است. تلاش هاى همیشگى او براى بى طرف باقى ماندن و دورساختن خود از وقایعى که گزارش مى دهد, مى تواند یکى از دلایلى باشد که چرا اخبارى که او از نوفلى نقل مى کند, به چیزى که بتوان به عنوان مسئله اى اعتقادى به دست مسیر اصلى مسلمانان سنى یا شیعى قلمداد کرد, برنمى خورد.
۱۱۶. نوث فرایند طولانى نقل از متون اولیه اسلامى را مشخص مى سازد; از این رو میزان تغییر ویرایشى, به عنوان مهم ترین ملاک در ارزیابى صحت تاریخى [مطالب] که در آن وجود داشته است, تلقى شده است. ر. ک به:

Albrecht  Noth, The Early Arabic Historical Tradition. A Source-Critical Study, 2nd edn, in collaboration with Lawrence I. Conrad, translated by Michael Bonner (Princeton: Darwin Press, 1994), pp. 7 and 173 Passim.

۱۱۷. همچنین ر. ک به: Donner (1998), Narratives, p. 276.
۱۱۸. See Robinson (2003), Islamic Historiography, Ch. 2, eps. pp. 24-30.
نظر به اهمیت زندگینامه و تذکره نگارى در تحقیقات اولیه اسلامى, رابینسون تصریح مى کند (زندگینامه) درباره شاخصه هاى قابل تقلید و یا دیگر شاخصه هاى اشخاص است. در مقابل, تذکره نگارى, گردآورى و مرتب سازى آن دسته بخش هاى اطلاعات زیستنامه اى است که تعلق افراد به یک گروه را مشخص مى سازد. زندگینامه ها اشخاص را برجسته مى سازد; تذکره نگارى, افراد را اجزاى [یک گروه] مى سازد. ر. ک به: id.66.
از این رو قابل توجه آنکه نوفلى در دوره هاى میانه به عنوان منبع معتبر اخبار براى چنین تحقیقات باقیمانده مسلمانان مانند تاریخ طبرى و تذکره نویسى شهداى ابوالفرج, یعنى مَقاتل شناخته مى شد.


کلمات کلیدی سباستین گونتر
comments

لطفا نظر خود را در مورد این مطلب بنویسید

message
message
message

نظرات شما

نظری برای این مطلب ثبت نشده است