Hafiz of Shiraz
خلاصه مقاله
حافظ، بزرگترین شاعر ایران و یکی از بزرگترین شاعران جهان در سال ۱۳۱۵ میلادی به دنیا آمد و در سال ۱۳۸۹ میلادی وفات یافت. بدون تردید، او تحت تاثیر «گلشن راز» شیخ محمود شبستری قرار داشته است. (شبستری در سال ۱۳۴۰ میلادی وفات یافت). این کتاب رمزگشای کامل ادبیات صوفیانه است.
در مورد اهمیت شراب و مستی در تصوف آنچه که باید مورد بحث قرار گیرد، این واقعیت است که ابوحامد غزالی، یکی از بزرگترین متفکران جهان اسلام، مستی را به عنوان «مستی عشق» در نظر میگیرد. همان طور که مارگارت اسمیت[۱] میگوید: «خداوند برای عاشقان خود، قطرهای از فنجان عشق میریزد و آنها مست عشق و از خویشتن بیگانه میشوند». بی شک شراب، یک استعاره رایج برای مسائل معنوی بوده است. در آیه ۳۶ از سورهی یوسف هم آمده است: یکی از زندانیان در خواب میبیند در حال گرفتن شراب است. در اینجا شراب در معنای خدمت به خدا و وقف خویشتن است.
این تنها زیبایی و لطافت شعر حافظ نیست که او را به یک شاعر مهم جهانی تبدیل کرده است، بلکه توجه همه جانبه او به افراد مختلف و احساسات و عواطف آنها، هم در این امر دخیل بوده است. این گونه است که شعر حافظ از زمانش فراتر میرود و در دل همه انسانها در همه زمانها و مکانها مینشیند. حافظ میکوشد ما را از زندان این دنیا برهاند و سقف این گنبد گیتی را بشکافد و در ورای آن به نور برسد. یاریرسان او در انجام این کار، نیروی عشق است.
مساله اعتقاد به تقدیر در شعر حافظ با آنچه در شعر فردوسی آمده است متفاوت است. همان طور که رشیدالدین میبدی در تفسیر قرآن می گوید: «اعتقاد به سرنوشت یا مفهوم تقدیر در تصوف با اعتقاد به تقدیر در ایران پیش از اسلام همخوانی ندارد». تصوف کاملا به اسلام، وابسته و مرتبط است. به اعتقاد صوفی، زندگی بشر هنگامی آغاز شد که خداوند از حضرت آدم سوال کرد: «الست بربکم» و آدم پاسخ داد: بله. و این نشانگر پیمان بین خداوند و انسان است. به خاطر این پیمان است که حافظ مستی را غیرقابل اجتناب میداند. جالب است بدانیم که او هم در مورد تغییرناپذیری سرنوشت، از همان قاعده فردوسی در بافتی دیگر استفاده میکند. اما در مورد عشق، حافظ عشق را از ازل، مکتوب میداند درحالی که فردوسی هیچ اشارهای به عشق نمیکند.
با وجود اینکه حافظ در اشعارش به ۶ سرزمین دیگر هم توجه دارد، اما نوع بیان او، زبان فارسی گفتاری و معمول است که در سطح بالایی مورد استفاده قرار میگیرد. البته باید توجه داشت که زبان فارسی از زمان وفات رودکی در سال ۹۴۰ میلادی، تغییر چندانی نکرده درحالی که زبان انگلیسی از زمان چاوسر[۲] (معاصر حافظ) تغییرات زیادی داشته است.
در مورد صوفی بودن حافظ، بحثهای زیادی شده است. احتمالا حافظ به نوع خاصی ازتصوف اعتقاد داشته است چرا که در اشعارش همواره تصوف دروغین را حقیر شمرده است. سالها پیش مرحوم علی اصغر حکمت، عنوان کرد که حافظ یک صوفی “اویسی” بوده است. در تصوف اویسی، «پیر» زنده نیست و یک مرشد شناخته شده هم محسوب نمیشود. صوفی اویسی به طریق خاصی از یک مرشد معنوی پیروی میکند. در تصوف اویسی، این مرشد «اویس قرنی» است. کسی که گفته میشود بسیار تحت تاثیر محمد، پیامبر اسلام، قرار داشته است. این گونه است که حافظ به نفس و دم پاک و مقدسی اشاره میکند که از یمن سرچشمه میگیرد. یعنی همان خطهای که اویس قرنی زندگی میکرده است.
دیدگاهی که در برخی اشعار حافظ ترسیم میشود به حدی زیبا و آزاد از هر نوع وابستگی است که گاه سوءظن برخی را برمی انگیزاند. به طور مثال جلال الدین شاه شجاع که در آن زمان حاکم شیراز بوده است به یکی از ابیات حافظ اعتراض میکند و آن را در تضاد با روز رستاخیز میداند. برخی طبفات مذهبی نیز که به حافظ حسادت میورزیدند، فرصت را مغتنم شمردند و مساله ارتداد حافظ را مطرح کردند. حافظ مجبور شد نزد یک مرجع بزرگ مذهبی که به طور اتفاقی از شیراز میگذشت برود. او به حافظ توصیه کرد بیت دیگری بر این شعر بیفزاید و واژگان اهانتآمیز را از قول مسیحیان بگوید. به همین علت است که اکنون برخی شرقشناسان مسیحی، دل خوشی از حافظ ندارند.
هیچ عنصر خشنی در شعر حافظ به چشم نمیخورد. این پیامی است که می تواند برای ما در این روزگار قابلتوجه باشد. آنچه در مورد شعر او اهمیت دارد و او را از دیگران متمایز میکند این است که او یک موجود زیبای فرهنگی پدید آورد و معنویت راستین را در روزگار ظلم و وحشیگری، زنده نگاه داشت. همان ظلم و توحشی که در قرون تاریک اروپا هم دیده میشد. حافظ برخلاف نغمه-سرایان غربی از نفس رهاست. عاشق و معشوق در شعر او افرادی با هویت مشخص نیستند، آنها به صورت نمادین ظاهر میشوند. به طور مثال به صورت گل و بلبل تجسم مییابند. برای او مساله عشق، فراتر از سطح ملموس و دنیوی است.
در شعر حافظ، حس زیبایی وجود دارد که کاملا خارج از حوزه فعالیت روزمره انسان است. گویی دلربایی متین و آرام مینیاتور، سرعت میگیرد و در قالب وزن شعر، رخ مینماید. شعر حافظ، تجدید خاطره با زیبایی است و به ما یادآور میشود بدون ترویج فضائل انسانی و کنار نگذاشتن امور نفسانی، این زیبایی بدست نمیآید. در شعر حافظ، ما از زمین به آسمان برده میشویم و همان طور که برخی مسافران اروپایی هم در قرن نوزدهم اذعان داشتهاند در ایران، آسمان و زمین بسیار بهم نزدیکند. نقش شعر به عنوان پالایشگر فرهنگی در روزگار تنزل فرهنگ، در شعر حافظ به اوج خود میرسد.
باید تاکید کرد حافظ وارث یک سنت بزرگ شعری است. بسیاری از مجازهای شعر او (به طور مثال ترک شیرازی)، از شعر پیشینیان به شعر او راه یافتند. به یاد داشته باشیم «سعدی» هم غزلی دارد که در آن از ترک شیرازی نام میبرد. میتوان گفت شاعران همواره موضوعاتی که توسط شاعران پیش از خود ارائه شده، بازگو میکنند. به طور مثال، سعدی در شعر خود به ظلم و ستم ترکان اشاره کرده است و از شعر حافظ هم چنین استنباط میشود که ترک شیرازی میتواند ظالمتر از ترکان آسیای میانه (که اجداد ترک شیرازی بودند) بوده باشد. این ترکان در شهرهای بزرگی مثل سمرقند و بخارا، تحت حکومت تیمور، زندگی می کردند.
از لحاظ سطوح مختلف معنایی، باید اشاره کرد که در مصرع دوم شعر ترک شیرازی، «خال گونه» را میتوان به معنای آمادگی برای معامله با بخارا و سمرقند تعبیر کرد. گفته شده حاکم شهرهای آسیای میانه به خاطر این تحقیر آشکار، آزردهخاطر شد. البته این احتمال هم هست که حافظ به پشتیبان خود «شاه شجاع» که تبارش از طرف مادر به ترکان میرسید اشاره کرده باشد.
در شعر حافظ، الگوی ثابتی مشاهده میشود که به موضوعات مهم توجه دارد. همان طور که بسیاری از صاحبنظران از همان دوره حافظ هم نوشتهاند: «شعر حافظ، رشتههایی از مرواریدهای شرقی است که بدون قاعده، کنار هم قرار گرفتهاند». شاه شجاع از حافظ انتقاد کرد که هر غزل او درباره موضوع واحدی نیست. در هر غزل، سه-چهار بیت در ستایش شراب و دو-سه بیت درباره تصوف و یکی دو بیت هم در وصف معشوق است. چنین تنوعی تنها در یک غزل ، مغایر با اصول فصاحت و بلاغت است. اما شاه شجاع اشتباه میکرد. این مرواریدهای شرقی بدون قاعده کنار هم ننشستهاند. آنها دارای یک الگو هستند. این یک الگوی اسلامی است که در عین بستگی به تکرار، به طور متناوب در ابیات میآید. من و همکارم «جان هیس استابز» ، ابیات حافظ را بررسی و نتیجه آن را در مقدمه کتابچهای منتشر کردهایم. این کتاب هم در امریکا و هم در بریتانیا به چاپ دوم رسیده است.
این الگوی اسلامی یادآور همان کشفی است که جیسون الیوت روی آن کار کرده و در کتابش با عنوان «آینههای غیب» مورد بحث و بررسی قرار داده است. در پشت این گچکاریها و معرق کاریهای دقیق در مساجد قدیمی ایران، یک سری طرحهای هندسی ماندگار وجود دارد. به نظر میرسد الگوی اسلامی که پشت صنایع ادبی و شعری وجود دارد، برگرفته از همین نمادهای هندسی است. این نمادها از اشتیاق مداوم ایرانیان و دیگر شرقیان به نظم، ناشی میشود. همچنین توجه خاص ایرانیان به گذرگاههای سرسبز، آبراهها و گلکاریهای باغها نشان میدهد که آنان از خشونت، خالی بودن و نامنظمی سنگها در بیابانهای پشت باغها روگردان بودند.
در پایان، گفته سر ویلیام جونز را یادآوری میکنم که به درستی یکی از شعرهای مشهور حافظ را «یک ترانه ایرانی» نامید. ما باید بررسی شعر حافظ را کنار بگذاریم و در نظر داشته باشیم که او علاوه بر شاعر بودن، خواننده نیز بوده است. او به گروه خنیاگران تعلق داشت و یک رند واقعی بود. ما قدردان حافظ و دیگر شاعران هستیم چرا که آنان از طریق نیروی ترانه و موسیقی، روحمان را از جسم میرهانند و با نیلبک و دهل، حس سرخوشی میآفرینند. آنان حافظان شکوه و بزرگی در یک جهان سراسر ظلمت هستند.
ترجمه و تلخیص از مینا طاهری
برای دریافت مقدمهی کتاب کلیک کنید
[۱] . Margaret Smith
[۲] . Chausser
لطفا نظر خود را در مورد این مطلب بنویسید
نظرات شما
نظری برای این مطلب ثبت نشده است
مشاهده بیشتر
اطلاعات تماس
با عضویت در خبر نامه
از آخرین مطالب ما، باخبر شوید...