date سه شنبه ۱۳۹۹/۰۸/۱۳ views 1591
اشتراک گذاری در Telegram Whatsapp Twitter Linkedin mail Facebook

book

نوع اثر مقاله

موضوع مطالعات اسلامی

نویسندهکِوین فان بلادل

ترجمه-تلخیصمحمدعلی طباطبایی

سال نشر 2007

صفحات 223-246

ریسمان‌های آسمانی و اعتبار نبوی در قرآن و محیط فرهنگی‌اش در دوران باستان متأخر

Heavenly Cords and Prophetic Authority in the Quran and Its Late Antique Context

معرفی کامل

چکیده:

«اسباب» پنج بار در قرآن ذکر شده است. مفسران مسلمان و محققان غربی این کلمه را به «راه ها»، «وسایل»، و «ارتباطات» تفسیر کرده‌اند. بااین حال معنی این کلمه چیزی بسیار خاص تر از اینها و به مثابۀ بخشی از کیهان شناسی توراتی – قرآنی است. «اسباب» ریسمان هایی آسمانی هستند که از بالای سقف آسمان به سمت زمین کشیده شده‌اند. این مفهوم از ریسمان های آسمانی آن قدر که در نظر ما عجیب می نماید، در فضای دوران باستان غریب نبوده است. چون انواع مختلفی از ریسمان های آسمانی در کیهان شناسی های آسیای غربی قرون ششم و هفتم میلادی حضور داشته است. بنا بر قرآن، یک شخص درستکار، و تنها با اعتباری خدایی، می تواند به وسیلۀ این ریسمان ها به آسمان فرا رود و به بالای گنبد آسمان برسد، جایی که اقامت گاه خداست. ریسمان های آسمانی یکی از عناصر کیهان شناسی قرآنی در منظومۀ اعتقادی خاصی هستند که پیامبران حقیقی به وسیلۀ آنها می توانستند به آسمان عروج کنند و با نشانه های الهی بازگردند.

گزارشی از متن مقاله

در آغاز مقاله، نویسنده با استناد به اعتقادات مصریان باستان، مزدائیان، سنت های فلسفی یونانی و لاتینی، یهودی و مسیحی، مانوی، مندایی و اوپانیشادها به این اعتقاد باستانی مشترک اشاره می کند که افرادی برگزیده لیاقت آن را می یافته‌اند که سفری آسمانی به نزد خدا داشته باشند. از نگاه او اعتقاد مسلمانان دربارۀ معراج پیامبر در چنین زمینه ای عجیب نمی نماید. از نظر او معنی کلمۀ «اسباب» را باید با توجه به این زمینه و نیز با توجه به کیهان شناسی خاص آن دوره که ارتباط خاصی با وثاقت نبوی داشته است، فهمید.

او سپس گزارشی از دو دیدگاه کیهان شناختی رایج در جهان باستان متاخر (نگاه باستانی یا توراتی، و نگاه بطلمیوسی) ارائه می کند که نشان می دهد مردم در آن دوره جهان را چگونه می دیده‌اند. در زمان نزدیک به ظهور اسلام عالمان مسیحی به شدت درگیر منازعه دربارۀ این مسئله بودند که کدام یک از این دو مدل کیهان شناختی درست تر است و اینکه کدام باید در تفسیر کتاب مقدس ملاک قرار گیرد. در اینجا نویسنده نمونه هایی از این دیدگاه های متفاوت عالمان مسیحی (مثل جان فیلوفونوس، تئودور موپسوئستیایی، کسماس ایندیکپلوستس) در آن دوره را ذکر می کند. از نظر او قرآن با اینکه تنها چند دهه پس از این منازعات پدیدار شده است، نشانه ای از این منازعات در خود ندارد، اما مشابهت هایی با برخی از نگاه های کسماس را می توان در آن دید که بیشتر به مدل باستانی نزدیک است تا مدل بطلمیوسی.

سپس نویسنده به معنی کلمۀ «سبب» (ج: اسباب) در قرآن می پردازد. از نظر او سبب به معنی ریسمان، در تمام مواردی که در قرآن آمده به معنی ریسمانی است که به وسیلۀ آن می توان بر فراز بام آسمان راه یافت. استدلال او بیش از هر چیز مبتنی بر تفسیری است که او از داستان ذی القرنین در قرآن دارد و آن را مرتبط با افسانۀ اسکندر می داند. او یافته هایش دربارۀ این داستان را در دو مقالۀ دیگر به تفصیل آورده است. این افسانه متنی مکاشفه گونه است که به سریانی در حدود ۶۳۰ میلادی با حمایت هراکلیوس و پس از پیروزی او بر ایرانیان نوشته شده است. در این افسانه هراکلیوس در قالب اسکندر بزرگ نمایش داده می شود که یک مسیحی متقی و امپراطور جهان است که می تواند مرزهای عالم را درنوردد و به شرقی ترین، غربی ترین، شمالی ترین و جنوبی ترین نقاط آن سفر کند. از آن جهت که این جهان محصور شده با اقیانوس و آسمانی گنبدی شکل است، بیشتر شبیه به مدل کیهان شناختی تورات است. از نظر نویسنده بخشی از این افسانه متاثر از حکایت گیلگمش است که در آن هم قهرمان داستان از مغرب خورشید به مشرق آن راه پیدا می کند. چون محل غروب خورشید در آب های متعفن است اسکندر نمی تواند از آنها بگذرد، در عوض وارد کانالی می شود که خورشید هنگام غروب از آن عبور می کند. این کانال «پنجرۀ آسمان ها» در متن سریانی نامیده می شود. از نظر نویسنده داستان ذی القرنین در قرآن بازگویی همین داستان سریانی است و «اسبابی» که ذی القرنین برای رسیدن از مغرب به مشرق طی می کند، همان مسیر آسمانی است که اسکندر در آن داستان طی کرده است. او سپس می کوشد شواهدی برای این تفسیر خود، از تفسیر طبری و کتاب فتوح مصر ابن عبدالحکم بیابد.

بر این اساس نویسنده همین مفهوم را توسعه می دهد و استدلال می کند که این مفهوم از سبب در همۀ موارد کاربرد این واژه در قرآن صادق است. بنابراین آنجا که فرعون می گوید: «ابن لی صرحا لعلی ابلغ الاسباب، اسباب السموت فأطلع إلی اله موسی» (۴۰: ۳۷-۳۸) منظورش رسیدن به ریسمان های آسمان، یا مسیرهایی آسمانی است که او را بر فراز بام آسمان می برد. این همان «اسبابی» است که ذو القرنین از آنها بهره برد. البته ذو القرنین از برگزیدگان بود و در این کار موفق شد و فرعون چون از دشمنان خدا بود در این کار ناکام ماند؛ چراکه دستیابی به این اسباب تنها برای برگزیدگان میسر بوده است. چنان که این مفهوم از کاربرد دیگر این کلمه در قرآن «أم لهم ملک السموت والارض وما بینهما فلیرتقوا فی الاسباب» بر می آید. از نظر او حتی مفسران مسلمان هم به این مفهوم ره یافته بودند.

دو آیۀ دیگری که این کلمه در آنها به کار رفته پیچیده تر هستند. یکی آیۀ ۱۵ سورۀ ۲۲: «من کان یظن أن لن ینصره الله فی الدنیا والاخرۀ فلیمدد بسبب إلی السماء ثم لیقطع فلینظر هل یذهبن کیده ما یغیظ». از نظر نویسنده تفسیرهایی که مفسران مسلمان بر این آیه ارائه کرده اند، قانع کننده به نظر نمی رسد. بنابراین پیشنهاد می کند برای رفع ابهام از این آیه «فلیَقطَع» را «فلیُقطَع» بخوانیم تا آیه چنین معنی دهد: «اگر کسی از مشرکان بکوشد تا به وسیلۀ اسباب به آسمان ها دست یابد، آن راه ها بر او بسته خواهد شد و نقشۀ او ناکام خواهد ماند، درست همان طور که نقشۀ فرعون هم برای رسیدن به اسباب آسمان ناکام ماند».

آیۀ دشوار بعدی آیۀ ۱۶۵ سورۀ بقره است: «إذ تبرأ الذین اتبعوا من الذین اتبعوا وتقطعت بهم الاسباب». در اینجا هم بلادل تفسیرهای ارائه شده توسط مفسران مسلمان را نمی پسندد و این تفسیر را پیشنهاد می کند: «در آن زمان می بینند که اسباب آسمان به رویشان بسته شده است و نمی توانند به آسمان (بهشت) راه پیدا کنند. همان طور که در آیۀ قبلی هم اسباب آسمان بر آنان بسته می شد».

در کلِ این آیات تنها در یک مورد (یعنی ذو القرنین) می بینیم که کسی می تواند از طریق اسباب به آسمان راه یابد. نویسنده با استناد به آیاتی از قرآن پیشنهاد می کند این بدان معناست که راه یافتن به آسمان تنها برای برگزیدگان میسر بوده است. آیۀ کلیدی در این میان از نظر او آیۀ ۳۴ سورۀ ۵۵ است که می گوید راهیابی به مرزهای آسمان جز با «سلطان» (اعتباری الهی) میسر نیست. از نظر او ذو القرنین دارای چنین سلطانی بوده است: «إنا مکنا له فی الارض وآتیناه من کل شیئ سببا». بلادل سپس به سراغ اشعار جاهلی می رود تا نشان دهد چنین تلقی ای در آن زمان واقعا رایج بوده است. او همین مفهوم را با پیگیری واژۀ «سُلّم» (نردبان) در شعر جاهلی، قرآن و تورات بررسی می کند.

بخش دیگری از مقاله به بررسی شکل آسمان از نگاه قرآن می پردازد که آیا گنبدی است یا مسطح. حاصل این بخش از مقاله که بیشتر از استنادات قرآنی، مؤید به شواهد پیشاقرآنی است، این است که تلقی مردم در عصر نزول از شکل آسمان گنبدی بوده است. با این تلقی منظور از اسباب طناب هایی است که به وسیلۀ آن می توان از خیمه یا گنبد آسمان بالا رفت و بر فراز آن رسید.

بخش بعدی مقاله به ارتباط میان مفهوم اسباب آسمانی و اعتبار نبوی می پردازد. این بخشی از چالش پیامبر با مخالفانش بوده که از آنها می خواسته برای اثبات ادعاهایشان آنها هم راهی به آسمان بیابند و شواهدی در تأیید سخنشان از آنجا بیاورند. در اینجا هم نویسنده به شواهد بسیاری از متون پیشاقرآنی، اعم از یهودی، مسیحی و زرتشتی، متوسل می شود تا رایج بودن چنین نگاهی را در فضای آن دوران نشان دهد.

بخش انتهایی مقاله پیش از نتیجه گیری شامل مطالبی بیشتر دربارۀ ماهیت اسباب است. در این قسمت هم نویسنده با یاری طلبیدن از حجم عظیمی از متون باستانی به زبان های مختلف می کوشد تبیین واضح تری از جزئیات مفهوم اسباب آسمانی ارائه دهد.

در بخش نتیجه گیری نویسنده به این پرسش می پردازد که چرا چنین برداشتی از مفهوم اسباب به تفاسیر (حتی تفاسیر متقدم) راه نیافته است. پاسخ پیشنهادی او این است که بعد از آشنایی مسلمانان با کیهان شناسی یونانی (به طور خاص بطلمیوسی) نگاه آنان با نوع نگاه قرآن به جهان متفاوت شد و ازاین رو پیشنهادهای آنها برای تفسیر این واژۀ قرآنی از کاربرد اصلی آن در زمان نزول فاصله گرفت. هرچند باز هم می توان رگه هایی از تمایل برخی مفسران نخستین به همان نگاه کهن را یافت.

ترجمه و تلخیص از: محمدعلی طباطبایی

comments

لطفا نظر خود را در مورد این مطلب بنویسید

message
message
message

نظرات شما

نظری برای این مطلب ثبت نشده است