در مقالهای که با عنوان «آسیبشناسی پژوهش یوری روبین دربارۀ بنیاسرائیل» در مجلۀ «قرآنپژوهی خاورشناسان» (شماره ۱۵، پاییز و زمستان ۱۳۹۲) به چاپ رسیده است، مدخلی که «اوری روبین» دربارۀ «بنیاسرائیل» در دائرهالمعارف قرآن نوشته، معرفی و نقد شده است. به نظر میرسد این مقاله در جایگاهی نیست که بخواهیم دربارۀ آن وقتی صرف کنیم یا سخنی بگوییم؛ اما ازآنجاکه نگاشتن چنین مقالاتی به روندی ثابت در مجلات این چنینی تبدیل شده است، تذکر چند نکته، هم در باب اصل کار، و هم دربارۀ نقدهای مطرحشده در آن، ضروری به نظر میرسد.
نکتۀ نخست دربارۀ رویکردی است که اخیرا نسبت به مقالات دائرهالمعارف قرآن در پیش گرفته شده است. این کتاب هرچند به جای خود مهم و درخور توجه است، چیزی بیش از مجموعه مدخلهای عمومی نگاشتهشده برای مخاطبان عام نیست. عمدۀ مدخلهای این دائرهالمعارف چیزی بیش از توصیف ندارند و بهندرت در آنها میتوان اثری از حرفهای تازه یا تحلیلهای نو یا نظریات جدید یافت (البته حق هم همین است و از دائرهالمعارف انتظاری جز این نمیرود که تنها به توصیف یافتههای پیشین بپردازد و نظریۀ نویی درنیفکند). همین است که اکثر مدخلهای این دائرهالمعارف مشحون از ارجاع به خود آیات قرآن یا احادیث تفسیری یا دیدگاههای مفسران مسلمان است. در این مدخلها نمیتوان سراغ نظریات مهم قرآنپژوهان غربی در باب موضوعات اسلامی را یافت و ازاینرو است که ارزش معرفی و نقد ندارند و نگارش این گونه معرفی و نقدها کمکی به پیشرفت علم محسوب نمیشود. اگر واقعا قرار است کاری علمی صورت بگیرد، باید یک کتاب یا مقالۀ علمی که نظریۀ نویی درافکنده معرفی و به روش علمی نقد شود و البته واضح است که اگر آن نقد به زبان علمی روز باشد، البته اثر و بازتاب بیشتری خواهد داشت و واقعا میتوان آن را گامی در جهت پیشرفت علم محسوب کرد.
نکتۀ دوم اینکه به نظر میرسد نقد کارهای غربیان در کشور ما تبدیل به یک مد علمی شده است و هرکس با هر توان علمی و از هر زمینۀ تحقیقاتی سرکی هم به این وادی میکشد و بیآنکه در کنکاش در آثار غربیان خاک کتابخانه خورده باشد، مدخلی در دائرهالمعارفی میجوید و با مطالعهای سرسری به نقد آن میپردازد؛ آن هم چه نقدی! آیا حداقل انتظار از کسانی که در این وادی قلم میزنند این نیست که به زبان متن اصلی (مثلا در اینجا انگلیسی) کاملا مسلط باشند و پس از آن در موضوعی که برای نقد انتخاب کردهاند کاملا متخصص و صاحبنظر باشند و گذشته از اینها تمام آثار کسی را که میخواهند نقدش کنند، خوانده باشند تا از تمام چهارچوبها و مبانی فکری او آگاهی داشته باشند؟
اکنون با این مقدمات بسیار گذرا و سریع نگاهی به مقالۀ فوقالذکر میافکنم.
دربارۀ میزان شناخت نویسندگان از اوری روبین همین بس که «زیستشناختی» که برای او نوشتهاند بیش از دو پاراگراف نیست که آن هم شامل اطلاعاتی است که با کمترین جستجو دربارۀ روبین به دست میآید و به هیچ عنوان خبر از آشنایی عمیق نویسندگان از روبین، مخصوصا از راه مطالعۀ آثارش، نمیدهد.
اما از میان دهها مقاله، مدخل و کتابی که روبین نگاشته، نویسندگان مشخصات هشت مورد را ذکر کرده و عناوین آنها را هم، اغلب نادرست، ترجمه کردهاند که همین از میزان تسلط آنها بر زبان و نیز دقتشان در ترجمه خبر میدهد. برای مثال «The eye of the beholder» را «نگاه بیننده» ترجمه کردهاند، درحالیکه ترجمۀ تحتاللفظی آن «چشم ناظر» و ترجمۀ آزاد آن «دیدۀ مجنون» است؛ زیرا این عنوان تلمیحی به ضربالمثلی انگلیسی، یعنی: Beauty is in the eye of the beholder، است که معادل آن در پارسی چنین است: اگر بر دیدۀ مجنون نشینی/ به غیر از خوبی لیلی نبینی. منظور روبین از انتخاب این عنوان آن است که میخواهد پیامبر اسلام را از نگاه خود مسلمانان بررسی کند.
نمونۀ دیگر از ترجمۀ نادقیق در عنوان این مقاله است: «بوزینهها و خوکها و تشبیه به آنها در اسلام». این ترجمهای از این عبارت است: «Apes, Pigs and the Islamic identity». به نظر میرسد اگر بخواهیم آن را دقیق ترجمه کنیم باید چنین چیزی بگوییم: «بوزینهها، خوکها و هویت اسلامی».
و جالبترین نمونه از این دست این است: «انبیاء و خلفاء؛ اساس قدرت بنیامیه». این برگردان عبارتی است که ترجمۀ درستش چنین است: «انبیاء و خلفا. بنیانهای توراتی (یا تورانجیلی) مشروعیت بنیامیه» (Prophets and Caliphs. The biblical foundations of the Umayyad authority). اکنون ببینید این کجا و آن کجا!
بخش بعدی مقاله، مرور مدخل «بنیاسرائیل» است که خوشبختانه خوب و کماشکال نوشته شده است، جز اینکه چینش تیترها کمی از چینش اصلی مدخل انحراف دارد. به ویژه تیتر ب) خروج از مصر که باید باشد: بنیاسرائیل در قرآن به عنوان امتی برگزیده.
اما عمدۀ سخن در بخش پایانی مقاله، یعنی قسمت نقد آن است. ازآنجاکه مدخل «بنیاسرائیل» عمدتا توصیف بنیاسرائیل از نگاه عهدین، قرآن و سنت اسلامی است و روبین در آن سخن چندانی از جانب خود نگفته، طبیعتا نویسندگان کار خود را در نقد این مدخل بسیار دشوار دیدهاند. اما گویا باید حتما چیزی هم در نقد آن مینوشتهاند؛ شاید ازاینروست که به جای «نقد»، رو به «ایرادهای بنیاسرائیلی» آوردهاند. در ادامه مرور سریعی بر این نقدها دارم:
نقد اول) بنیاسرائیل، قوم موسی
نخستین نقد نویسندگان بر نوشتۀ روبین این است که او گفته: «هنگامی که بنیاسرائیل گناه پرستشِ گوسالۀ طلایی را مرتکب شدند، خداوند آنان را طرد نمود و آنان را قوم موسی نامید که موسی و نه خداوند از مصر نجاتشان داده است».
ناقدان آنگاه این دیدگاه را مغایر با دیدگاه قرآنی توصیف کرده و با استناد به آیات مختلف قرآن درصدد اثبات این نکته برآمدهاند که از نگاه قرآن پیامبران خود کارهای نبوده و هرکار کردهاند در واقع فعل خداوند بوده است.
اما این نقدِ ناقدان از اساس نابجاست. زیرا آنچه در بالا نقل شده، نه نظر روبین است و نه برداشت او از آیات قرآن؛ بلکه بخشی از گزارش روبین از نگاه تورات به بنیاسرائیل است! چنانکه بلافاصله، دقیقا بلافاصله، پس از این گفتار سخنش را به باب خروج ۳۲: ۷ مستند میکند. اگر نویسندگان نمیدانند که «خروج» یکی از کتابهای تورات، و نه قرآن، است، دیگر حتما این را میدانستهاند که روبین این سخنان را ذیل تیتر «پسزمینۀ توراتی» میگوید؛ چنانکه در بخش مرور مقاله هم گزارشی از این بخش آوردهاند که نشان میدهد آن را خوانده و فهمیدهاند که در حال گزارش چه چیزی است! مگر اینکه نویسندگان، مرور و نقد مقاله را بین خودشان تقسیم کرده باشند که آنگاه باید به حال این ناقد خبیر که هنوز نمیداند «خروج» از اسفار تورات، و نه از سور قرآن است، گریست.
نقد دوم) اقتباس قرآن از کتاب مقدس
نویسنده در نقد دوم این جمله را از روبین دربارۀ برگزیده بودن قوم بنیاسرائیل و رهایی آنان از مصر نقل میکند: «این مجموعه توصیفات تقریبا به طور تمام و کمال در قرآن تکرار شده است» و سپس این جمله را: «در آیات ۲۰-۲۶ سورۀ مائده، گناه بنیاسرائیل در امتناع از جنگ با ساکنانِ قدرتمندِ ارض موعود ذکر میشود. به عقوبت این کار، آنان باید چهل سال در بیابان سرگردان شوند تا هلاک گردند. این گزارش قرآن بر روایت کتاب مقدس از این وقایع استوار است».
سپس در نقد این جملات میگوید: «تأمل در مطالبی که گذشت، نشان میدهد که آقای روبین در صدد القای شبهۀ اقتباس قرآن از کتب عهدین است». مشخص نیست تأمل نویسنده در آن «مطالبی که گذشت» چگونه او را به چنین نتیجهای کشانده است. در دو جملۀ نقلشده از روبین هیچ اشارهای به اقتباس قرآن از کتاب مقدس نشده است. در جملۀ اول سخن از «تکرار مطالب» است که البته سخن حقی است. بسیاری از ماجراهای بنیاسرائیل که در تورات آمده، بعدها در قرآن هم «تکرار» شده است و کسی نمیتواند این حقیقت روشن را انکار کند. البته روشن است که این تکرار هیچ ربطی به «اقتباس» ندارد، مگر اینکه کسی در پی گرفتن ایرادهای بنیاسرائیلی باشد. در مطلب دوم هم که ترجمۀ آن با کمی سهلانگاری نقل شده است، هیچ سخنی از اقتباس نیست؛ بلکه سخن از زمینه و پیشینۀ داستان است. ترجمۀ دقیق سخن روبین چنین است: «در جایی دیگر (مائده: ۲۰-۲۶) قرآن گناه بنیاسرائیل را بازگو میکند که وقتی فرمان یافتند با ساکنان قدرتمند سرزمین موعود بجنگند، از این فرمان سرپیچی کردند. به سزای این سرپیچی باید ۴۰ سال در بیابان سرگردانی میکشیدند (تا نابود شوند). این مبتنی بر قضیۀ توراتی جاسوسان است». در اینجا سخن از این است که داستان مجمل قرآنی مبتنی بر چه قضیۀ مفصلی است و از نظر روبین مبتنی بر قضیۀ مفصلی است که در باب سیزدهم سفر اعداد (قضیۀ جاسوسان موسی به سرزمین موعود) آمده است. بههرحال ممکن است ناقدان محترم روبین نظر دیگری داشته باشند و مثلا بگویند داستان جاسوسان که در تورات آمده، داستانی ساختگی است که ربطی به این داستان قرآنی ندارد. اما حتی در این صورت هم نمیتوان کسی را که قائل به آن نظر است، متهم به این کرد که گفته است قرآن از تورات اقتباس کرده است. حداقل روبین در این مطلب چنین سخنی نگفته است. جالب است که طبرسی نیز در مجمع البیان ذیل عنوان «القصه» همان داستانهای مذکور در سفر اعداد را از قول «مفسرون» نقل میکند (مجمع، ج۳، ص۲۷۶-۲۷۷). آیا به صرف همین نقل قول باید طبرسی و «مفسرون» را متهم به این کرد که معتقد بودهاند قرآن مطالبش را از تورات اقتباس کرده است؟!
نقد سوم) عهد بنیاسرائیل
در نقد سوم ناقدان از روبین انتقاد میکنند که فهمش از کلمۀ «عهد» در آیۀ ۴۰ سورۀ بقره ناقص است؛ زیرا او عهد خدا با بنیاسرائیل را فقط شامل ایمان به تورات و رعایت احکام الهی دانسته است؛ درحالیکه افزون بر اینها باید ایمان به قرآن و احکام دیگری را هم ذکر میکرد.
به نظر میرسد در اینجا نقدی به روبین وارد است؛ اما به این بیان: فرض کنیم که منظور روبین از رعایت احکام الهی، رعایت همۀ آن مواردی است که در آیات ۴۰-۴۳ سورۀ بقره آمده است (شامل ایمان به قرآن، بر پا داشتن نماز و زکات و…)؛ زیرا روبین بلافاصله پس از اشاره به رعایت احکام الهی خواننده را به این آیات ارجاع داده است. اما این پرسش باقی میماند که از کجای این آیات برمیآید که عهد خداوند با بنیاسرائیل همچنین شامل ایمان به تورات میشده است؟ هرچند آیات دیگری از قرآن بر این امر دلالت دارند، اما بههرروی گفتۀ روبین فاقد ارجاع صحیح است.
نقد چهارم) شکسته شدن الواح
این نقد، دربارۀ عدم دلالت متن قرآن بر شکسته شدن الواح موسی، بجا به نظر میرسد.
نقد پنجم) قوم برگزیده
نقد ناقدان در اینجا بر روبین این است که گفته: «قرآن میکوشد تا اثبات کند که اسلام چارچوبی برای قوم برگزیده جدید خداوند فراهم میآورد و اینکه بنیاسرائیل یعنی یهودیان و مسیحیان، دیگر قوم برگزیده نیستند؛ مطلب مذکور به صراحت در آیۀ هجدهم سورۀ مائده ذکر شده است»؛ چراکه از نظر آنها آیۀ مذکور «صراحتی بر برگزیدگی امت اسلام به جای بنیاسرائیل ندارد»، بلکه برگزیدگی امت اسلام در آیات دیگری بیان شده است.
اینکه آیۀ مذکور دلالتی بر برگزیدگی امت اسلام ندارد، حرف درستی است، اما روبین هم از آیه چنین برداشتی نکرده است. او این آیه را شاهدی بر این آورده است که قرآن یهودیان و مسیحیان را امتهای برگزیده نمیداند، که به نظر نمیرسد در این مطلب مشکلی باشد. روبین سپس، علاوه بر ارجاع به مدخل برگزیدگی، به شش آیۀ دیگر قرآن ارجاع میدهد که از نظر او در ارتباط با برگزیدگی امت اسلام هستند. به نظر میرسد آنچه قابل نقد بوده ارتباط دادن این آیات با برگزیدگی مسلمانان است، نه مطلبی که ناقدان به آن اشاره کردهاند.
نقد ششم) عذاب مسخ
دقیقا مشخص نیست نقد ناقدان در این قسمت چیست. در اینجا قسمتی از سخنان روبین در گزارش از روایاتی که دربارۀ تشبه به یهود و نصارا هشدار میدهند نقل شده و سپس در قسمت نقد وجود چنین روایاتی تأیید شده است؛ شاید نقد اصلی آنها این است که «بر فرض وجود روایاتی که مورد استناد آقای روبین بوده، صحت آنها مورد تأمل است» و اینکه «اساسا در منابع تاریخی هیچ گونه عذاب مسخ که یکی از فرق اسلامی گرفتار آن شده باشد، گزارش نشده». این سخنان هر دو درست، اما در سخن روبین هم هیچ کلامی دال بر صحت این روایات یا مسخ شدن پیروان یکی از فرقههای اسلامی در عمل به میان نیامده است. او تنها در حال گزارش این نکته است که «از مدلهای قرآنی مجازات بنیاسرائیل برای هشدار در مورد هرگونه تشبه به یهودیان و مسیحیان و… استفاده شده است» که این حرف مورد تأیید ناقدان هم هست، و اینکه «برخی روایات پیشبینی کردهاند که بدعتگزاران مانند قدریان و… به صورت میمون یا خوک مسخ خواهند شد» که البته این هم گزارش درستی است. کسی که با ادبیات غربیان در این حوزه آشنا باشد، نیک میداند که این گزارش به هیچ عنوان حاکی از اعتقاد نویسنده به صحت این روایات، یا وقوع تاریخی پیشبینیهایشان نیست.
نتیجهگیری این نوشته را به عهدۀ خود ناقدان میگذارم و این نوشته را با جملۀ پایانی خودشان در همان مقاله به پایان میبرم: «برداشت نادرست روبین از برخی آیات قرآن باعث شده تا وی اشتباهاتی در مورد پارهای از مطالب مربوط به بنیاسرائیل مرتکب گردد که همین امر از اعتبار پژوهش او میکاهد».
لطفا نظر خود را در مورد این مطلب بنویسید
نظرات شما
نظری برای این مطلب ثبت نشده است
مشاهده بیشتر
اطلاعات تماس
با عضویت در خبر نامه
از آخرین مطالب ما، باخبر شوید...