date پنج شنبه ۱۳۹۹/۰۸/۱۵ views 1225
اشتراک گذاری در Telegram Whatsapp Twitter Linkedin mail Facebook

book

نوع اثر مقاله

موضوع داستان

نویسندهعفیف عبدالفتّاح طبّاره

ترجمه-تلخیصعباس جلالى

سرگذشت پیامبران و هدف از نقل آنها در قرآن

معرفی کامل

از مهم ترین علل و اسباب روانى که قرآن کریم در زمینه بحث و مناقشه با مخالفین خود و مژده به رضوان الهى، پرهیز از گناه و معصیت و در تشریح پایه و اساس رسالت اسلام و اهداف آن و آرامش قلب پیامبر و یاران وى و دلالت بر حقانیّت نبوت آن حضرت مطرح کرده، همان سرگذشت پیامبران است.
آن‏گاه که حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) این سرگذشت‏هاى جالب از پیامبران پیش از خود را با این بیان و شرح مستدل مى ‏آورد -در حالى که وى پیامبرى بود که خواندن و نوشتن نمى ‏دانست و نزد دانشمندان یهود و نصارا و دیگران درس نخوانده بود- با این کار، بزرگ‏ترین دلیل را بر وحى الهى که آورده، ارائه مى ‏داد. برخى از آیات در مقدمات و یا در پایان بعضى از سرگذشت‏ها به این هدف اشاره دارد. خداى سبحان خطاب به رسول خویش حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) مى ‏فرماید:
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ القَصَصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذا القُرْآنَ وَإِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الغافِلِینَ»؛(۱)
ما بهترین سرگذشت‏ها را با وحى قرآن برایت بازگو نمودیم، هرچند پیش از آن توجه نداشتى.
«تِلْکَ مِنْ أَنباءِ الغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَلا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ»؛(۲)
آن سرگذشت از اخبار غیبى است که ما آن را به تو وحى کردیم، تو و پیروانت قبلاً از آن آگاهى نداشتید.
چنان که هدف از یادآورى سرگذشت پیامبران، بیان این معناست که تمام دین [به طور کامل‏] از زمان نوح(علیه السلام) تا دوران رسول اکرم((صلی الله علیه و آله و سلم) از نزد خداى متعال است و تمام کسانى که به فرستادگان الهى ایمان آورده ‏اند، یک امت بوده و خداى یکتا، پروردگار همه آنهاست.
بنابراین، میان ادیان آسمانى، یهودى، مسیحى و اسلام جدایى نیست، بلکه همه آنها از یک سرچشمه سیراب مى‏ گردند و هر پیامبر رسالتى را آورد که متمّم و مکمّل رسالتِ پیامبر قبل از خود است. خداى متعال حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را مورد خطاب قرار داده و مى ‏فرماید:
«شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصّى‏ بِهِ نُوحاً وَالَّذِى أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَمُوسى‏ وَعِیسى‏ أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ»؛(۳)
از امور دین آنچه را به نوح سفارش و آنچه را به تو وحى کرده‏ ایم و آنچه را به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش کرده ‏بودیم، براى شما نیز مقرّر داشتیم که دین را به‏ پاداشته و در آن تفرقه ایجاد نکنید.

شیوه قرآن در بیان سرگذشت‏ هاى آن

آن‏گاه که قرآن به بیان سرگذشت پیامبران و دیگران مى ‏پردازد، ملاحظه مى‏ کنیم که «مواد سرگذشت‏ها را از حوادث تاریخ و وقایع آن برمى‏ گیرد، ولى آن را به گونه ‏اى مؤدبانه ارائه داده و به نحوى عاطفى جلوه مى‏ دهد؛ مفاهیم را تشریح و اهداف را تثبیت مى ‏کند و به واسطه آنها آن چنان تأثیر دلپذیرى در جان‏ها دارد که عاطفه و وجدان را برمى‏ انگیزاند»(۴)، و آن را از حیطه تاریخى بیرون و وارد عرصه دینى مى ‏کند.
بنابراین، با توجه به هدفى که قرآن دارد، «صحیح نیست که عنوان شود [چرا قرآن‏] همه زوایاى سرگذشت را بیان نکرده و یا وقوع آن را پیوسته و به طور مرتب و منظم، بیان نداشته و یا این‏که درک سرگذشت قرآنى براى کسانى که از منبع دیگرى بر آن آگاهى نداشته باشند، بس دشوار است؛ زیرا، قرآن براى تحقق اهدافِ تهذیب و پند و اندرز خود، فرازهایى را از داستان برمى‏ گیرد و گاهى داستان را به طور مفصل بیان مى ‏کند، که از آغاز تا انجام، اجزاى آن مرتبط به یکدیگر و پیوسته و هماهنگ است. آن‏گونه که در سوره یوسف(علیه السلام) ملاحظه مى ‏کنیم. بیشتر اوقات بخشى از داستان را به این دلیل برمى ‏گیرد که هدفش محقق شود و گاهى قرآن به جهت معروف بودنِ داستان، تنها بدان اشاره ‏اى گذرا داشته و بدین وسیله از بیان آن به نحو طولانى اجتناب ورزیده است.
ملاحظه مى ‏کنید که فرد سخنور، آن‏گاه که به داستانى از داستان‏ها استشهاد مى ‏کند، آیا بر تمام داستان از آغاز تا انجام متکى است؟ و یا فرازى از آن را در سخن خود آورده و گاه بدان اشاره‏ اى گذرا دارد، بى آن‏که در چنین وضعیتى نقص و عیبى در سخن و یا اعتراضى بر سخنور وارد آید».(۵)

شیوه داستان پیامبران (علیهم السلام)

پدیده روشنى که در شیوه قرآن نسبت به بیان سرگذشت‏ها و غیر آن، جلب توجه مى ‏کند، این است که در دل‏ ها و روح ‏ها و روان ها‏ تأثیر مى ‏کند و این ویژگى از تأثیر بلاغت و شیوایى آن است که به زیبایى الفاظ و دل ‏انگیزى نظم و ترتیب و مفاهیم بالا و ارزنده آن برمى‏ گردد. «شما الفاظى بى ‏پیرایه ‏تر و پرمعناتر و دلنشین‏ تر از الفاظ قرآن نیافته و هیچ نظم و ترتیبى زیباتر از ترکیب و پیوستگى و نظم و ترتیب مطالب آن سراغ نخواهید داشت. مفاهیم قرآن که عقل و خردها به برترى آنها گواهى مى ‏دهند، بر هیچ خردمندى پوشیده نیست و وصف و اوصاف آن در بالاترین درجه فضیلت است».(۶)
باقلانى مى‏ گوید: «شیوه قرآن ویژه خود آن بوده و در این شیوه مانندى ندارد، چنان‏که این شیوه بیرون ازچارچوب شیوه‏ هاى معمول و رایج است».(۷)
در لغت عرب، هیچ گونه اثرى که بتواند در بلاغتِ قرآن با آن برابرى کند وجود نداشته و هرگز یافت نخواهد شد، به گونه ‏اى که با وجود این مقدار از حجم و در برداشتن موضوعاتِ گوناگونى، چون اوامر و نواهى و وعده ‏هاى کیفر و پاداش و بیان سرگذشت‏ها(۸) توانسته هم‏چنان زیبایى شیوه خود را حفظ کند.
از جمله چیزهایى که اختصاص به شیوه قرآن دارد، هماهنگى نغمه و نوایى است که از ارتباط کلمات به گونه‏ اى خاص [هنگام قرائت‏] پدید مى ‏آید و از مجموعه بخش‏هاى صوتى، نغمه‏اى مشخص و موزون تشکیل مى ‏یابد، چنان که از فاصله ‏ها و پیوستگى و یا تغییر و تبدیل آن در نظم و ترتیبى مشخص، این آهنگ به وجود مى‏آید. بنابراین، کلمه ‏اى که آیه قرآن با آن پایان مى ‏پذیرد، کلید موزون بودن قرآن و آهنگ نظم و ترتیب آن است.
این بلاغتِ قرآن بوده که دربردارنده مفاهیم هدایت است. این مفاهیم در آغاز اسلام اندیشه اعراب را مسخّر خود ساخت و به عنوان برجسته ‏ترین محرّک آنها براى هدایت، تلقى مى ‏شود. نویسندگان و شاعران هر عصر و زمانى گواهى داده ‏اند که بلاغتِ قرآن، برترین بلاغت و برابرى با آن، غیر ممکن و محال است.

راز تکرار سرگذشت انبیا(علیهم السلام)

از امورى که در سرگذشت پیامبران جلب توجّه مى ‏کند این است که مفاهیم یک داستان در سوره ‏هاى مختلف قرآن به طور مکرّر وارد شده است. این تکرار، کلیه داستان را در بر ندارد، بلکه تکرار، در برخى از قسمت‏هاى آن است و علت آن این است که «هدف قرآن از بیان داستان‏ها، مفاهیم ادبى و هنرى است که از آنها بحث مى ‏کند و اینها امورى است که یک حادثه را در شکل‏هاى گوناگون به تصویر مى‏کشد و با عبارات متفاوتى به تناسب شرایط و موقعیت‏ها از آن سخن مى‏ گوید».(۹)
بنابراین مقصود از بیان سرگذشت‏ها، ذکر و بیان تاریخ نیست، بلکه پند و اندرز و بیم دادن ازنافرمانى خدا و مژده رضوان الهى است. و این امور به تناسب جایگاه آن متفاوت است و اختلاف از همین جا آغاز مى ‏شود؛ زیرا اختلاف در اهداف، بى‏تردید به اختلافِ در اشکال ادبى داستان مى ‏انجامد.
گاهى داستان به نحو طولانى و گاهى با کمى اختلاف به صورت فشرده و کوتاه و یا عبارات متنوع و رسا و الفاظ دلنشین عنوان مى ‏شود، تا بلاغت و تعبیر بلند هنرى آن متجلّى و روشن گردد. این تکرارِ بلیغ و رسا حاکى از این است که قرآن، وحى الهى بوده و کسى که به اسرار فصاحت زبان عربى آشنایى داشته باشد، به خوبى آن را احساس مى‏ کند.
اگر شاعر یا نویسنده مطلبى را تکرار کند، سخن وى در مرحله دوم، شیوایى نخست را ندارد، بلکه نشانه ‏هاى ضعف و ملال و از هم گسستگى در آن به چشم مى‏خورد، ولى شیوه قرآن در تمام داستان‏ها و غیر آن با وجود تکرار، در اوج فصاحت و شیوایى است.
باید اشاره کرد که تکرار داستان‏ها تأثیر به‏ سزایى بر جمعیت‏ها و آحاد افراد دارد، بنابراین اگر چیزى تکرار شود، چنان در اذهان جاى مى ‏گیرد که به واسطه آن، مورد پذیرش شخص قرار مى ‏گیرد و این حقیقتى روشن است.

تفاوت قرآن و تورات در ذکر داستان پیامبران

قرآن، داستان پیامبران و فرستادگان الهى را به سان تورات بیان نکرده است، بلکه برخى از آنها را براى ذکر داستان‏هایشان برگزیده و از بقیه صرف ‏نظر کرده است. خداى سبحان خطاب به رسول خود حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) مى ‏فرماید: «وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ».
خداى متعال آن‏گاه که برخى از این فرستادگان را برگزید، به بیان سرگذشت همگى آنها اراده نکرد، بلکه از این سرگذشت‏ها آنچه را با رسالت اسلام و موقعیّت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با امت خویش سازگارى داشت، انتخاب فرمود؛ به همین دلیل شرح و تفصیل این سرگذشت‏ها در قرآن مانند تورات نیست. ازسوى دیگر قرآن در صدد بیان تاریخ و زمان آنها نیست که در نظم و ترتیب این سرگذشت‏ها آن گونه که در تورات آمده، زمان را سبب اصلى تلقى کند، همه این امور دلیل بر تفاوت زیاد میان داستان‏هاى قرآن و تورات است. مقصود تورات بیان تاریخ است، ولى هدف قرآن عبرت، پند و اندرز، مژده، بیم، هدایت، ارشاد و تشریح اصول و مبانى دین اسلام، پاسخ به مخالفان و آرامش دل رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و یاران اوست.(۱۰)
خداى سبحان در قرآن، هدف خود را ازبیان سرگذشت پیامبران(علیهم السلام) روشن ساخته است: «لَقَدْ کانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِى الأَلبابِ» و با این گفته که «وَکُلّاً نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ وَجاءَکَ فِى هذِهِ الحَقُّ وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرى‏ لِلْمُؤْمِنِینَ»(۱۱) رسولِ خود، حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را مخاطب قرار داده است.
جمله «وَجاءَکَ فِى هذِهِ الحَقُّ» اشاره به این معنا دارد که قرآن، حوادث صحیح تاریخ را آورده تا اختلافاتى را که پیروان سایر ادیان در باره پیامبران و رسالت آنان دارند، پایان داده و در برابر تهمت‏ها و سخنان ناروایى که درباره ایشان گفته شده دفاع کند.

نویسنده: عفیف عبدالفتّاح طبّاره
مترجم: عباس جلالى

__________________________________

پی نوشت:

۱- یوسف (۱۲) آیه ۳.
۲- هود (۱۱) آیه ۴۹.
۳- شورى‏ (۴۲) آیه ۱۳.
۴- دکترمحمد احمد خلف الله، الفن القصصى فى القرآن، ص‏۱۲۲.
۵- دکتر احمد البدوى، من بلاغه القرآن.
۶- خطابى، بیان اعجاز القرآن، ص‏۲۸.
۷- اعجاز القرآن، ص‏۶۰ به بعد.
۸- همان، ص‏۶۷.
۹- دکتر محمد احمد خلف الله، الفن القصصى فى القرآن.
۱۰- دکتر محمد احمد خلف الله، الفن القصصى فى القرآن.
۱۱- هود(۱۱) آیه ۱۲۰.

منابع:

برگرفته از کتاب «مع الأنبیاء فى القرآن»

comments

لطفا نظر خود را در مورد این مطلب بنویسید

message
message
message

نظرات شما

نظری برای این مطلب ثبت نشده است