فرانسویان تا اوایل قرن هفدهم قرآن را به خصوص از طریق ترجمههاى لاتینى آن مىشناختند. این ترجمهها نیز البته چندان منطبق بر متن عربى نبود و کشیشانى که بدین کار مىپرداختند، پیشاپیش بر ردّ آنچه ترجمه مىکردند کمر بسته بودند. نخستینِ آنان پىیر دو کلونى[۱]، رئیس صومعهاى در شرق فرانسه بود که او را «پىیرِ محترم»[۲] نیز مىنامیدند. وى درسال ۱۱۴۱ میلادى، ضمن سفر به اسپانیا و مشاهده وضع مسیحیان آن جا، برآن شد که قرآن را به لاتینى، زبان علمى و مذهبى آن روزگار، در آورد تا با استناد به برخى از آیات متشابه بهتر بتواند به ردّ آن برخیزد.
پس یکى از مستَعربان طلیطله را، به نام پىیر دو تولد،[۳] بدین کار گماشت. اما وى لاتینى خوب نمىدانست. پىیر دو کلونى چند تن از کشیشان مقیم اسپانیا، از جمله روبر دو کتون[۴] را به خدمت گرفت تا ترجمه پىیر دو تولد را به زبان فصیح لاتینى باز نویسى کنند. آنان نیز با لفّاظى و عبارت پردازى بسیار چنین کردند.
نخستین ترجمه قرآن به زبان لاتینى بدین گونه انجام شد. آن گاه پىیر دو کلونى، که به یارى متن لاتینى بر محتواى قرآن دست یافته بود، خود مقدمهاى بر آن نوشت و با وجود تکذیب برخى از افسانههاى کودکانهاى که متعصبانِ مسیحى از دیرباز درباره پیامبرِ اسلام و مسلمانان رواج داده بودند، در ردِّ قرآن کوشید. ولى چون خود عربى نمىدانست دچار لغزشهاى بسیار شد.[۵]
مدتى نزدیک به چهار قرن ترجمه لاتینىِ کتون ـ تولد تنها مأخذِ اصلى فرانسویان درباره مسلمانان بود. تا آن که در سال ۱۵۴۷ آندرهآ آریوابنه[۶] متن لاتینى را ــ البته همراه با ردّى کهپىیر دو کلونى بر آن نوشته بود ــ به زبان ایتالیایى درآورد. در سال ۱۶۱۶ نیز شوئیگر[۷] متن ایتالیایى را به زبان آلمانى و سپس در سال ۱۶۴۱ به زبان هلندى ترجمه کرد. این هر دو ترجمه در طول نیمه دوم قرن هفدهم بارها به چاپ رسید. تا این تاریخ تنها کشیشان و مبلغان بودند که به ترجمه قرآن، آن هم از روى متن لاتینى مىپرداختند، و طبعا اهدافى که در این کار داشتند آنان را از رعایت امانت باز مىداشت. لذا این گونه ترجمهها را «زیباى بىوفا» نامیدهاند.[۸]
وضع همچنان بود تا آن که در سال ۱۶۴۷ آندره دورىیه[۹] قرآن را مستقیما از روى متن عربى به زبان فرانسه درآورد و فرانسویان را بیش از پیش با اصول عقایدِ مسلمانان آشنا کرد. وى در سال ۱۵۸۰ در شهر مارسینیى[۱۰]، واقع در شرق فرانسه، به دنیا آمده بود. تحصیلات مقدماتى را در کشور خود به پایان برد. سپس روانه ترکیه عثمانى شد. در آن جا بود که به آموختن زبانهاى ترکى و عربى، و نیز فارسى پرداخت. آن گاه به عنوان کنسول فرانسه عازم مصر شد. ما دقیقا نمىدانیم که در چه سالى و براى چه مدتى این مأموریت به او تفویض گردید. اما مىدانیم که نخستین ترجمه فرانسوى گلستان سعدى، که در سال ۱۶۳۴ انتشار یافت،[۱۱] نیز از اوست و در این تاریخ، چنان که از مقدمه کتاب بر مىآید، وى به فرانسه بازگشته بوده است.
از سوى دیگر، تقریظهایى که در پایان چاپ اوّل ترجمه قرآن[۱۲] به سال ۱۶۴۷، و در آغازبرخى از چاپهاى دیگر درج شده حاکى از آن است که دورى یه در سال ۱۶۳۰ به عنوان مترجم زبانهاى شرقى در دربار فرانسه خدمت مىکرده است. یک سال بعد، لویى سیزدهم تصمیم مىگیرد براى ادامه مذاکراتى که پاسیفیک دو پروونس و گابرى یل دوپارى[۱۳] در سال ۱۶۲۷ با شاه عباس اوّل انجام داده بودند، او را به دربار ایران اعزام دارد. ولى دورىیه نمىتواند از ترکیه فراتر رود؛ زیرا سلطان مراد، خلیفه عثمانى، که از نزدیکىِ ایران و فرانسه بیمناک شده بود، او را به فرانسه باز مىگرداند تا درباره بهبود روابط ترکیه و فرانسه با لویى سیزدهم مذاکره کند. فرمانى هم صادر مىکند و طى آن به کارگزاران خود در مسیر دورىیه دستورِ اکید مىدهد که همه جا مقدمش را گرامى دارند و نیازهایش را برآورند.[۱۴] دورى یه با چنین سابقه و بضاعتى در حدود سال ۱۶۴۰ به ترجمه قرآن همّت گماشت، و اینک نخستین بار بود که کتاب دینى مسلمانان مستقیما از روى متن عربى به یکى از زبانهاى زنده اروپایى که همه مردم بدان سخن مىگفتند و نه تنها به زبان مرده لاتینى که فقط کشیشان آن را مىدانستند، ترجمه مىشد. مترجِم آن هم، برخلاف آنچه تا آن تاریخ متداول بود، مردى اهل سیاست بود نه کشیشى متعصب.
با این همه، دورىیه نیز نتوانسته و نمىتوانسته است خود را به کلى از قید اوهامِ پیشین برهاند. از این رو، در مقدمه کوتاهى که بر ترجمه خود افزوده، پیامبر اسلام را تکذیب و مسلمانان را تحقیر کرده است. اما باید توجه داشت که نیمه اوّل قرن هفدهم دوره اوج گیرىِ احساساتِ مذهبىِ کاتولیکها بود. دورهاى بود که فرانسه جنگهاى مذهبىِ خونینى را پشتِ سر گذاشته و پروتستانها را محدود کرده و اینک در پىِ آن بود که مبانى آیینِ کاتولیک را استوار کند. بنا بر این، اگر هم دورىیه نخواسته بوده باشد به تعصبات مذهبى دامن زند، ناگزیر بوده است به محافظه کارىهایى تن در دهد و شاید مقدمه کوتاهش گونهاى پروانه چاپ و انتشار باشد.
این نکته از آن جا استنباط مىشود که وى پس از آن مقدمه بىدرنگ به شرح عقاید مذهبىِ مسلمانان مىپردازد و در این کار به هیچ روى از گفتن حقیقت دریغ نمىورزد:
«ترکان [ = مسلمانان[۱۵]] به خدایى یگانه که خالق زمین و آسمان است و به روز رستاخیز نیکوکاران را پاداش مىدهد و تبهکاران را به کیفر مىرساند، معتقد هستند. محمد[ص] و عیسى و موسى و ابراهیم[ع] را پیامبرانى بزرگ مىدانند. در روز، پنج نوبت نماز مىگزارند و به هنگام نماز، کلماتى زیبا بر زبان مىرانند. همواره «لا اله الا اللّه»[۱۶] مىگویند. زکات و صدقه مىپردازند. از ناداران دستگیرى مىکنند و به یارى بیماران و درماندگان مىشتابند. یک ماه در سال روزه مىگیرند و یک بار در عمر به زیارت کعبه مىروند… مىتوانند چهار زن اختیار کنند، ولى باید آنان را از دارایى خود نیز برخوردار کنند و از رعایت عدالت درباره آنان فرونگذارند…»
سپس دورىیه ترجمه قرآن را با سوره فاتحه آغاز مىکند و با سوره ناس به پایان مىرساند. و این کارى بوده است بزرگ، زیرا که بىسابقه بود و مترجم نمونهاى پیشِ رو نداشت تا از آن بهرهمند گردد. امروزه، پس از گذشت نزدیک به چهار صد سال، و با وجود ۲۸ ترجمه کامل[۱۷] و بیش از دویست ترجمه جزئى و ناتمام از قرآن به زبان فرانسه، و با آن همه پژوهشهایى که درباره بلاغت و محتوا و الفاظ قرآن انجام شده، ترجمه آن به هر زبانى که باشد، از جمله به زبان فرانسه، کارى است بس دشوار و شاید ناممکن. هرگاه جوّ حاکم بر جامعه فرانسه و روحیه مذهبىِ مردم آن دوره را نیز در نظر گیریم، آنگاه به اهمیت کارى که دورىیه براى نخستین بار انجام داده است، بیشتر پى خواهیم برد.
چاپ اوّل کتاب در قطع رحلى و در ۴+۶۴۸+۱۰ صفحه منتشر شد. موفقیت آن چندان بود که دو سال بعد، در ۱۶۴۹، دوباره به چاپ رسید و در همان سال به زبان انگلیسى و سپس به زبانهاى هلندى و آلمانى و روسى درآمد[۱۸] و در سراسر قرن هفدهم، و نیز تا اواخر قرن هجدهم، یعنى تا سال ۱۷۸۳ که کلود ساوارى به ترجمه جدیدى از قرآن پرداخت،[۱۹] بارها وبارها تجدید چاپ شد[۲۰] و فقط پس از انتشار ترجمه بیبراشتاین کازیمیرسکى در ۱۸۴۰،[۲۱] رفته رفته، رونقِ خود را از دست داد.
راز این موفقیت نخست در نیاز روز نهفته بود. کشیشان فرانسوى مسائل مذهبى را در انحصار خود درآورده بودند و مؤمنان را از این که بر اصول ادیان دیگر آگاه گردند، برحذر مىداشتند. اما مردم، پس از نهضت «رستاخیز» (رنسانس) و پس از گشوده شدن راههاى دریایى و عزیمت گروهى از جهانگردان به کشورهاى دوردست و سپس بازگشتشان به کشور خود که اغلب با دستاوردهاى علمى ارزشمندى همراه بود، تشنه دانستن بودند. اینک
ترجمه دورىیه راه را براى آنان هموار مىکرد و چشم اندازى نوین از مجموع معتقدات مسلمانان به روى آنان مىگشود.
راز دیگر موفقیت دورىیه در صداقت و امانت او در بازگرداندن متن عربى به زبان فرانسه آن روزگار ــ که البته از لحاظ املایى و انشایى با فرانسه امروز اختلاف بسیار داشت ــ نهفته است. دورىیه، پس از آن که در مقدمه کوتاه خود و فقط در یک جمله پیامبر اسلام را تکذیب مىکند، دیگر در سراسر ترجمه بدین مسأله باز نمىگردد. در همان مقدمه هم در وصف پیامبر چنین مىافزاید:
«[محمد(ص)] با صلابت بسیار در برابر کسانى که بتها را مىپرستیدند و در برابر ساکنان مکه و قبیله قریش که با او مخالفت مىورزیدند، قیام کرد. کتاب خود را قرآن و نیز «فرقان» نامید، که یکى به معنى مجموعهاى از دستورهاى دینى است و دیگرى به معناى جدا کننده خوبى از بدى…»
ممکن است امروز یک مسلمانِ معتقد از خواندن برخى از عبارات این مقدمه (فقط در یک صفحه و نیم) روى در هم کشد، ولى باید توجه داشته باشیم که در آن دوره بازرسانِ سازمانِ تفتیش عقاید مذهبى، مسلمانان و یهودیان را به اتهام کفر، و گاه همکیشان خود را به اتهام الحاد در تلّهاى آتش مىسوزاندند و خاکسترشان را بر باد مىدادند تا هیچ اثرى از آنان برجاى نماند؛[۲۲] و البته اموالشان را نیز تصاحب مىکردند. در چنین دورهاى صِرْفِ ترجمه
قرآن به زبان همه مردم، آن هم نه به قصد ردّ آن (برخلاف آنچه در میان کشیشان معمول بود) خود شجاعت و شهامت و نیز، در قیاس با معلومات آن روزگار، دانش بسیار مىطلبید و نمىتوان آثار مذهبى آن دوره را با معیارهاى امروزین سنجید.
اما منابع دورىیه چه بود؟ او خود نه در آغاز کتاب و نه در انجام آن سخنى از منابع موردِ استفادهاش به میان نیاورده است. با این همه، در حواشى صفحات که به شیوه متداول در قرون گذشته در دو طرف متن اصلى نوشته شده، و گاه در آغاز ترجمه برخى از سورهها، توضیحاتى آمده است که خواننده را در جست و جوهاى خود به نتایج خوبى راه مىنماید. مثلاً بسیارى از مطالب به «Ketabel tenoir» ارجاع داده شده است. امروزه چنین عبارتى
«کتابِل تنوار» خوانده مىشود، ولى ظاهرا ــ و با توجه به اینکه در هر حال یک فرد فرانسوى زبان نمىتواند کلمات عربى را همچون اعراب تلفظ کند ــ مراد دورىیه از عبارت مذکور کتاب التنویر المقباس من تفسیر ابن عباس، تدوین مجدالدین محمد بن یعقوب فیروزآبادى (متوفى ۸۱۷ق) بوده است. در برخى جاهاى دیگر، از جمله در حاشیه صفحه ۷۴، کلمه «le Bédaoi» آمده که امروزه «لو بدا اوا» تلفظ مىشود. در اینجا هم مراد دورىیه از این کلمه
عبداللّه بن عمر بیضاوى (متوفى ۶۸۱ ق؟)، صاحب تفسیر معروف انوارالتنزیل واسرارالتأویل بوده است. اما تفسیرى که بیش از بقیه مورد استفاده او واقع شده، الدرّ المنثور فى التفسیر بالمأثور، تألیف جلال الدین عبدالرحمان سیوطى است که دورىیه تنها با عنوان «Gelaldin» (= جلالْ دین = جلال الدین» از او نام مىبرد.
گاه نیز دورى یه در وجه تسمیه سورهها از «Ekteri» یاد کرده و مثلاً در مورد سوره «زخرف» چنین آورده است:
«خواننده! بدان و آگاه باش که اکترى (Ekteri) این سوره را «سوره الذهب» (Le chapitre de lor) نامیده است.»
اما اکترى کیست و نام کتابش چیست؟ به احتمال زیاد، این کلمه نیز تحریفى از «عکبرى» (ابوالبقاء عبداللّه بن حسین بن عبد اللّه العکبرى، متوفى در ۶۱۶ ق)، صاحب کتاب التبیان فى ایضاح القرآن است که نسخه خطى آن در کتابخانه ملى پاریس نگهدارى مىشود[۲۳] و مانند نسخه خطى گلستان سعدى (مأخذ دورىیه براى ترجمه گلستان) مُهرِ «کتابخانه سلطنتى» بر چند جاى آن نقش بسته است.[۲۴]
عنوان دیگرى که تحلیل آن سخت دشوار مىنماید، نام کتابى است که در صفحه ۲۶۷ آمده است. بدین قرار:
(Voy Tesfiir anf Giavhoir)
(تسفیر أنف جىیاوهوار را ببینید)
ظاهرا کلمه «تسفیر» صورت تحریف شده «تفسیر» است، همچنان که «أنْف»، «ألْف» است و «جىیاوهوار»، «جواهر». بنا بر این، نام کتاب باید «تفسیر الف جواهر» بوده باشد. آن گاه تنها مشکلى که باقى مىماند ترکیب نحوىِ عبارت است؛ زیرا معدود «ألْف» معمولاً جمع بسته نمىشود و در عربى فصیح «الف جوهره» مىگویند نه «الف جواهر» (مانند آیه شریفه «لیله القدر خیرٌ من الف شهر»، و یا الف لیل ولیله، الف خرافه، الف النهار و جز آن). اما ارجاع دیگرى که در صفحه ۴۱۲ آمده است مسأله را روشن مىکند. در آن جا دورىیه توضیح مىدهد که کتاب مذکور «شرح قرآن» به زبان ترکى بوده است.
چنین است منابع دورىیه، بدان گونه که از لا به لاى ارجاعات و حواشى کتابش بر مىآید. غرابتِ رسم الخطِ عناوینى که مورد استفادهاش واقع شده معلولِ عوامل متعددى است: غلطهاى چاپى که هنوز هم ناشر و مؤلف و مترجم از آن رهایى نیافتهاند؛ إِشکال در تلفظ کلمات عربى براى فرانسویان آن دوره؛ دشوارىِ خواندنِ نسخههاى خطى براى دورىیه و خواندن دستخط او براى کارگران چاپخانه.
در عصرى که فن چاپ مراحل ابتدایى خود را مىپیمود[۲۵] و کتاب و کتابخوانى هنوز همگانى نشده بود، کوشش دورىیه در استفاده از منابع مذکور ستایش انگیز است، و نیز نشان مىدهد که وى به این نکته که ترجمهاش برآراء و فتاوى علماى اسلامى استوار باشد، اهمیت بسیار مىداده است. و شاید علّت حذف این ارجاعات در برخى از چاپهاى اواخر قرن هفدهم و نیمه اول قرن هجدهم آن باشد که کتاب وى به عنوان اثرى مستند و معتبر شهرت
یافته بوده و دیگر ناشران افزودن منابع را بر چاپهاى جدید لازم نمىدانستهاند.
با این همه، ترجمه دورىیه نیز، مانند هر کار دیگرى که براى نخستین بار انجام مىشود، داراى ضعفهایى است. این ضعفها را مىتوان به دو دسته تقسیم کرد: فنى و محتوایى.
از لحاظ فنى، کتاب فاقد فهرست و شماره گذارى و ترتیب آیات است و هر یک از سورهها داستانوار و همچون حکایتى پیوسته ترجمه شده است، به گونهاى که بازیافتن آیهاى معین در مجموع ۶۴۸ صفحه کتاب و با توجه به رسم الخط آن دوره، حوصله و دقت بسیار مىخواهد.
از سوى دیگر، نامهایى که دورىیه براى سورهها برگزیده، با همه کوششى که در مراجعه به تفاسیر مذکور به کار برده، یا نامناسب است و یا مهجور، و تطبیق آنها با آنچه امروز قبولِ عام یافته همیشه آسان نیست. مثلاً سوره «ماعون» را به پیروى از آیه «أرَءَیتَ الذّى یُکَذِّب بالدّین»، سوره «دین» («La Loy»، دین، قانون شرع در متون کهن)، و سوره «هُمَزَه» را، توسّعا، سوره «شکنجه» (Persécution) نامیده و کلمه «عصر» را در سوره «والعصر» به معنى چاشتگاه گرفته و نخستین آیه از آن سوره را چنین ترجمه کرده است:
«سوگند به نماز چاشتگاه!»
همین گونه است در مورد سورههاى «کوثر» و «والعادیات» و «تکاثر» و «والضحى» و «نصر» (و بسیارى سورههاى دیگر) که به ترتیب، آنها را «Affluence»، «Les chevaux»، «Abondance»، «Soleil levé» و «Protection» نامیده است. نام این سورهها در برخى از ترجمههاى معاصر به شرح زیر است:
کوثر = Abondance (ماسون، بلاشر)؛ «Profusion» (حمید اللّه).
والعادیات = «Celles qui fracassent» (بلاشر، ماسون)؛ «Les coursiers» (صادق مازیغ).
تکاثر = «Surenchère» (حمید اللّه)؛ «Rivalité» (بلاشر، ماسون).
والضّحى = «La clarté du jour» (صادق مازیغ، ماسون)؛ «La clarté diurne» (بلاشر).
نصر = «Secours divin» (صادق مازیغ، بلاشر، ماسون، مونته).
چنان که ملاحظه مىشود، هیچ یک از این نامها با نامهایى که دورىیه برگزیده است هماهنگ نیست. البته برخى از این ناهماهنگىها را مىتوان به اختلاف واژگان متداول در قرن شانزدهم با واژگان زبان فرانسه معاصر، و یا اختلاف نامگذارى سورهها در تاریخ قرآن مربوط دانست؛ ولى برخى دیگر بدون تردید از اشتباه دورىیه در معادلیابى برخاسته است. مثلاً هنگامى که «کوثر» را به «affluence» و «تکاثر» را به «Abondance» ترجمه کرده، میان
ریشه رباعى مجرد«کوثر» و مصدر ثلاثى مزید «تکاثر» که معنى مبالغه و رقابت و مسابقه در آن نهفته فرقى نگذاشته و هر دو را در معنى «فراوانى» به کار برده است (دو کلمه affluence و abondanceدر این جا مترادف هستند).
نکته دیگر در ترجمه دورىیه عدم توجه او به وجوه و زمانهاى افعال در زبان عربى است، و این مشکلى است که حتى برخى از مترجمان معاصر نیز نتوانستهاند خود را از قید آن برهانند؛ زیرا برایشان دشوار بوده که هجده زمان مختلفِ زبان فرانسه را در معدودى زمانِ متداول در زبان عربى بگنجانند. چگونه زمان ماضى در معناى مستقبلِ مؤکّد و قطعى الوقوع به کار مىرود؟ و چگونه یک شکل واحد از زمان ماضى، هم بیانگرِ فعلى است که اثر آن
منقضى شده و هم فعلى که اثر آن همچنان ادامه دارد؟ از اینرو، گاه دورىیه در برگرداندن افعال در مىماند و تنها ظاهر لفظى آنها را در نظر مىگیرد، و این کارى است که در ترجمه سوره «المسد» کرده است:
«ابو لهب دستهاى خود را از دست داده و خداوند او را به کیفر رسانده است. داراییش او را سودمند نخواهد بود و جاودانه در آتش دوزخ خواهد سوخت. و نیز زنش که هیمه بر دوش مىکشد و گردن بندى از لیف خرما به گردن دارد.»
دورىیه توجه نداشته است که فعل «تبّت»، در نخستین آیه سوره، هر چند به صورت ماضى ساده آمده ولى در مقام نفرین به کار رفته است. این اشتباه خود موجب اشتباهاتِ دیگر شده و معناى همه سوره را تغییر داده است. مفاد سوره مبارکه چنین است:
بریده باد دستهاى ابولهب! و مرگ بر او باد!
هرگز داراییش و آنچه به دست آورده او را سودمند نخواهد بود.
زود باشد که به آتشى پر لهیب در پیوندد.
و نیز همسرش، در حالى که هیزم کش دوزخ است
و طنابى از لیف خرما به گردن دارد.
البته در برابر این نقاط ضعف، نقاط قوتى نیز هست: کمتر پیش مىآید که دورىیه در بازگرداندن آیاتِ شریفه دستخوش توجیهات و تفسیرهاى متداول در میان کشیشان آن دوره شده باشد. چنان که در مورد آیات ۱۱ تا ۱۵ از سوره نور، که در رفع اتهام از عایشه، زوجه پیامبر(ص)، نازل شده، وى بدون اشاره به داستانهاى کودکانهاى که در ترجمه لاتینى و یا ترجمههاى اقتباس شده از ترجمه لاتینى آمده، در حاشیه کتاب چنین افزوده است:
«دشمنان محمد[ص] یکى از زنان او را به گناه متهم کردند.»
آیه دیگرى که در نیمه دوم قرن هفدهم، و نیز در سراسر قرن هجدهم، بحثهاى بسیار میان مسیحیان برانگیخت، آیه ۶۲ از سوره بقره است که با اندک اختلافى در سوره مائده تکرار شده است:
إنَّ الَّذینَ آمَنوا وَالَّذینَ هادوا وَالنَّصارى والصّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللّه وَالْیَومِ الآخِرِ وَعَمِلَ صالِحا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلاخَوفٌ عَلَیْهِم وَلاهُمْ یَحْزَنونَ.
آنان که ایمان آوردند (= مسلمانان) و آنان که یهودى شدند و نصرانیان و صابیان، هرکس به خدا و روز واپسین ایمان آورد و کار نیک کند، اجر همه آنان نزد پروردگارشان است. آنان را بیمى نیست و اندوهگین نخواهند شد.
براى مبلغان مسیحى که مخالفان خود را در تل آتش مىسوزاندند، بسیار شگفت آور بود که مسلمانان به موجب نص قرآن، نه تنها پیروان ادیان دیگر را در میان خود بپذیرند، بلکه آنان را در انجام دادن مراسم مذهبىشان نیز آزاد گذارند. از اینرو، در ترجمه این آیه، که امروزه ستایش بسیارى از خاورشناسان را برانگیخته است،[۲۶] به زحمت مىافتادند و آن را به شکلهاى گوناگون تعبیر و تفسیر مىکردند. دورىیه، بر عکس، آیه را تقریبا لفظ به لفظ
ترجمه کرده و براى تأیید ترجمه خود، در حاشیه کتاب، یک جا به سیوطى و جاى دیگر به بیضاوى ارجاع داده است.[۲۷] ترجمه او بعدها کنجکاوى گروهى از «آزاد اندیشان» را برانگیخت و آنان را به تحقیق درباره اسلام و مسلمانان واداشت و این عقیده را در میان آنان رواج داد که:
«مسیحى بودن، به آیین یهود گرویدن و گبر شدن در پیشگاه پروردگار یکسان است، مشروط بر این که انسان خداوند را بپرستد و عمل نیک به جا آورد و همنوعان خود را دوست بدارد».[۲۸]
در آن دوره طرفداران این طرز فکر را «Indifférent»، یعنى «یکسان نگر»، «بىتفاوت نسبت به پیروان ادیان دیگر» مىنامیدند، و البته کشیشان مسیحى، چه کاتولیک و چه پروتستان، از رواج چنین «رذیلتى» در میان معاصران خود سخت ناخرسند بودند و آن را به مسلمانان نسبت مىدادند. آدریان ریلند، با وجود آنکه خود به دفاع از مسلمانان برخاسته، در این باره چنین آورده است:
«عقیده مشترک روشنفکران امروز بر این است که پیروان همه ادیان مىتوانند رستگار شوند، مشروط بر این که خدا را بپرستند و اعمال نیک به جا آورند. گروهى مدعىاند که محمد[ص] این عقیده را در میان مسلمانان رواج داده است. این امر بسیار عجیب مىنماید. چگونه ممکن است کسى که خود را پیامبر مىداند و دین جدیدى مىآورد و با آن همه تندى و صلابت به مسیحیان و یهودیان مىتازد، خود در قرآن «یکسان نگرى» و احترام به عقاید دیگران را بستاید؟ پس چه لزومى داشت که دین جدیدى بیاورد؟ بهتر بود فقط مردم را به کارهاى خوب تشویق مىکرد.»[۲۹]
سپس ریلند به بحث درباره مفهوم حقیقى «بىتفاوتى» از دیدگاه مذهبى مىپردازد و از نویسندگان و مترجمان بسیارى که محمد(ص) و پیروانش را مسؤول رواج این طرز فکر حتى در میان مسیحیان دانستهاند، نام مىبرد.
بدین گونه ترجمه دورىیه، اگر چه ضعفهایى داشت و گاه تحت تأثیر پیشداورىهاى متداول در آن دوره قرار مىگرفت، برسرِ هم در شناساندن متن اصلى قرآن به معاصران خود بسیار مؤثر بود و تا سال ۱۷۳۴، پیش از انتشار ترجمه انگلیسى جرج سیل،[۳۰] یکى از مآخذ معتبر و مستند اروپایى درباره اسلام و مسلمانان به شمار مىرفت.
———————-
[۱]. پىیر دو کلونى(Pierre de Cluny) از ۱۰۹۲ تا ۱۱۵۶م مىزیست. در ۱۱۲۲م به ریاست صومعه کلونى برگزیده شد و تا پایان عمر در همین سمت باقى بود. درباره زندگى پیامبر نیز مقالاتى نوشته است.
[۲]. Pierre le Vénérable.
[۳]. پىیردوتولد Pierre de Tolède اهل طلیطله بود. آن دسته از مردم اسپانیا و اندلس را که مسلمان نشده بودند ولى عربى مىدانستند «مستعرب» (= Mozarabe) مىنامیدند. طلیطله سالها در تصرف مسلمانان بود تا آن که در ۱۰۸۵م از دست آنان خارج شد.
[۴]. درباره روبر دو کتونRobert de Ketton چنین گفته اند: «وى کششى طبیعى داشت که حتى یک متن غیر عقیدتى را چنان تحریف کند که آن را مورد نفرت همه قرار دهد(نک: EI2, I/434). ـ بنا بر این پىیر دو کلونى از دیدگاه خود مترجم بسیار شایستهاى انتخاب کرده بوده است!
[۵]. براى اطلاع بیشتر درباره ترجمه هاى لاتینى قرآن نک:
Marie-Thérèse d’Alverny, »Deux traductions latines du Coran au Mayen-Age’‘, in Archives d’histoire doctrinale et littéraire du Moyen-Age, t. 22-23, 1947-1948, pp.69-131.
[۶]. Andrea Arrivabene.
[۷]. Schweigger.
[۸]. M.-Th. d’Alverny, op.cit., p. 86.
[۹]. André du Ryer.
[۱۰]. Marsigny.
[۱۱]. Gulistan ou l’ Empire des Roses, Traité des Moeurs des Roys, composé par Musladini Saadi, prince des poètes turcs et persans, traduit en français par le sieur André du Ryer,.. Paris, 1634.
ترجمه دورى یه از گلستان کامل نیست. حکایتها نیز به یکدیگر پیوسته است. اما این نخستین کوشش در راه شناساندن ادبیات فارسى به مردم فرانسه بود. دورى یه یک فرهنگ ترکى ـ لاتینى هم نوشته بوده که به چاپ نرسیده و نسخه خطى آن در کتابخانه ملى پاریس مضبوط است. وى به سال ۱۶۶۰م درگذشت.
[۱۲]. L’Alcoran de Mahomet, Translaté d’arabe en français… Paris, 1647
[۱۳]. براى اطلاع بیشتر از مأموریت Père Pacifique de Provins و همکارش Gabriel de Paris نک: جواد حدیدى، از سعدى تا آراگون، ۱۳۷۳، صص ۲۲ و ۲۳.
[۱۴]. ترجمه این فرمان در پایان چاپ اوّل کتاب آمده است.
[۱۵]. فرانسویانِ قرون وسطا همه مسلمانان را «عرب» مىنامیدند. سپس از سال ۱۴۵۳م که ترکان عثمانى قسطنطنیه را فتح و امپراتورى بزرگى تأسیس کردند، اعراب جاى خود را به ترکان دادند. تنها از اواخرِ قرنِ هجدهم به بعد بود که فرانسویان، رفته رفته، اقوام و ملیتهاى مختلف اسلامى را از هم بازشناختند.
[۱۶]. بعدها ولتر شهادتین مسلمانان را، بدان گونه که دورىیه در آغاز ترجمه خود آورده است: «La ilha illa Allha Mehemet rassoul Allha.» بارها در مکاتبات و نوشتههاى خود به کار خواهد برد.
[۱۷]. محمد حمید اللّه در چاپ دهم از ترجمه خود (سال ۱۹۸۱م، صص LXXX تا LXXXIII) از ۲۴ ترجمه کامل قرآن به زبان فرانسه فهرست داده است. از آن تاریخ تا کنون ترجمههاى صادق مازیغ، شوراکى، ژاک برک و مجمع الملک فهد نیز بر این فهرست افزوده شده است. در مورد ترجمه هاى ناقص و جزئى مى توان به فهرستهاى کتابخانه ملى پاریس مراجعه کرد.
[۱۸]. مترجم انگلیسى آن Alexander Ross نام داشت. ترجمه هلندى در سال ۱۶۵۸ به کوشش Glazemarker، ترجمه آلمانى در سال ۱۶۸۸ به کوشش Lange و ترجمه روسى در سال ۱۷۱۶ به کوشش Demetrius Kantemirانجام شد.
[۱۹]. Claude Savary, Le Koran, Paris, 1783.
[۲۰]. چاپهاى متعدد آن را چنین برشمرده اند: ۱۶۴۷، ۱۶۴۹، ۱۶۵۱، ۱۶۷۱، ۱۶۷۳، ۱۶۸۵، ۱۷۱۹، ۱۷۲۳، ۱۷۳۴، ۱۷۵۵، ۱۷۷۰، ۱۷۷۵، ۱۸۸۳، ۱۸۸۵.
[۲۱]. Biberstein Kasimirski, Le Coran, Paris, 1840.
از سال ۱۸۴۰ تاکنون، ترجمه کازیمیرسکى نزدیک به سى بار تجدید چاپ شده است.
[۲۲]. اینگونه فجایع تا اواسط قرن هجدهم ادامه داشت و فقط پس از انقلاب فرانسه در ۱۷۸۹ منسوخ شد. در سال ۱۷۶۱، سازمان تفتیش عقاید مذهبى لیسبن سى و سه متهم به بد دینى، از جمله چند مسلمان و یهودى را طعمه آتش کرد نک: جواد حدیدى، اسلام از نظر ولتر، چاپ پنجم، ۱۳۷۴، صص ۱۶۲، ۱۶۳.
[۲۳]. این کتاب با عنوانهاى دیگرى مانند: املاء مامنَّ به الرحمن من وجوه الاعراب والقراآت فى جمیع القرآن، و التبیان فى اعراب القرآن، بارها به چاپ رسیده است.
[۲۴]. در مورد نسخههاىِ خطىِ بازمانده از کتابهاى عکبرى نک: برو کلمان، ۱/۲۸۲؛ همو، ذیل، ۱/۴۹۶.
[۲۵]. یکى از توافقهاى پرپاسیفیک دو پروونس، فرستاده دربار فرانسه، با شاه عباس اوّل نک: زیر نویس شماره ۱۳ این بود که دولت فرانسه چاپخانه اى در اصفهان نصب و دایر کند. ولى این توافق تحقق نیافت، زیرا اندکى بعد شاه عباس درگذشت و مذاکرات بى نتیجه ماند. ترجمه دورى یه چند سال پس از درگذشت شاه عباس(۱۰۳۸ ق / ۱۶۲۹م) منتشر شد.
[۲۶]. یکى از آنان ادوار مونته، مترجم فرانسوى قرآن است که در این باره چنین مى گوید: «آیهاى است بسیار جالب و جهان شمول که پیروان همه ادیان را به همزیستى و تساهل مذهبى فرا مىخواند.» نک:
Edouard Montet, Le Coran, Paris, 1954, P. 82.
[۲۷]. چاپ اوّل ترجمه دورى یه، صفحات ۹ و ۱۱۱.
[۲۸]. این عبارتى است که ولتر کلیات، ۱/۸۵ از قول کنت دوبنوال (Comte de Bonneval)، یکى از افسران فرانسوى که به ترکیه رفته و به دین اسلام گرویده و لقب پاشایى گرفته بوده است، نقل مى کند (نک: اسلام از نظر ولتر، ۲۲۳ ـ ۲۲۷).
[۲۹]. Reland, Adrian, La religion des Mahométans, exposée par leurs propres docteurs, La Haye, 1721, t. 2, p. 70.
اصل این کتاب لاتینى است و در سال ۱۷۰۵ منتشر شده است.
[۳۰]. Sale, George, The Koran of Mohammad, Landon, 1734.
ترجمان وحی، ش ۱
لطفا نظر خود را در مورد این مطلب بنویسید
نظرات شما
نظری برای این مطلب ثبت نشده است
مشاهده بیشتر
اطلاعات تماس
با عضویت در خبر نامه
از آخرین مطالب ما، باخبر شوید...