date دوشنبه ۱۴۰۲/۰۶/۱۳ views 422
اشتراک گذاری در Telegram Whatsapp Twitter Linkedin mail Facebook

تاریخ‌گذاری روایت «توابین» و حضور در کربلا

مقاله‌ای از تورستن هیلن

The Date of the Story of the Tawwābūn

معرفی کامل

مرکز و کتابخانه مطالعات اسلامی به زبان‌های اروپایی: از میان مطالعات فراوانی که درباره ظهور و تکامل اولیه تشیع انجام شده است، تعداد انگشت‌شماری به طور جدی به تحلیل داستان توابین پرداخته‌اند. برخی محققان صراحتا یا ضمنا اظهار داشته‌اند که این داستان قدمت دارد و بنابراین برای درک ظهور تشیع مهم است. اما هیچ مطالعه موشکافانه‌ای درباره تاریخ داستان انجام نشده است.

در مقاله «تاریخ روایت توابین» تورستن هیلن (دانشیار علوم دینی در دانشگاه دالارنا سوئد) بخشی از داستان توابین – یعنی زیارت مزار حسین بن علی – را که طبری مورخ نقل کرده است، تجزیه و تحلیل می‌کند و معتقد است که حداقل این بخش از متن به اواخر قرن اول هجری/اوایل قرن هشتم میلادی بازمی‌گردد. در کنار دیگر نشانه‌های قدمت، این سرنخ تاییدکننده مدعای مقاله است.

پیشینه این داستان، شهادت حسین بن علی در کربلا در سال ۶۱ هجری/۶۸۰ میلادی است. گروهی از شیعیان کوفه که به حمایت از حسین بر نخاسته بودند، پس از مرگ وی احساس گناه عمیقی کردند. آنها گرد هم آمدند و سلیمان بن صرد را به رهبری خود برگزیدند. پس از همفکری درباره قصور خود، تصمیم گرفتند در برابر سپاه اموی به پا خیزند تا انتقام حسین را بگیرند یا در این راه کشته شوند.

در ادامه مقاله، نویسنده به بررسی تفصیلی بخش مربوط به حضور توابین بر سر مزار حسین می‌پردازد و با تجزیه و تحلیل ساختار و محتوای آن نشان می‌دهد که حداقل این بخش، اگر نه تمام متن، به اواخر قرن اول هجری باز می‌گردد و می‌تواند بینشی نسبت به تکامل اولیه اندیشه شیعی ارائه دهد.

 

مطالعات قبلی

یولیوس ولهاوزن در اثر کلاسیک خود با عنوان «مخالفان سیاسی-مذهبی در اسلام اولیه»، بخش کوتاهی را به این جنبش اختصاص داده است. او معتقد است که احساس گناه، نه الزام به انتقام‌گیری از حسین، انگیزه اصلی توابین بوده است. ولهاوزن می‌پذیرد که ابومخنف واقعاً وقایع تاریخی را نقل می‌کند و سخنرانی‌ها و نامه‌های ذکر شده در متن، روایت‌ هستند و نه برخاسته از تخیل نویسنده.

مونتگومری وات در مطالعه‌ای عمومی درباره ظهور تشیع استدلال می‌کند که اکثر توابین متعلق به قبایلی بودند که ریشه در جنوب عربستان داشتند. به اعتقاد او، احساس وفاداری شیعیان نسبت به علویان ریشه در ایدئولوژی پادشاهی جنوب عربستان داشت که بر اساس آن پادشاه دارای کیفیات فراطبیعی بود. ژان کالمار در خلاصه داستان توابین، استدلال وات را تکرار می‌کند، اما موضع خود را در قبال آن مشخص نمی‌کند. درک او از این گروه این است که در مقابل برخی جنبش‌های شیعی دیگر، در برابر امویان خطر سیاسی محسوب نمی‌شدند.

همانند خلاصه‌ای که ولهاوزن از داستان توابین عرضه می‌کند، آنچه سید حسین محمد جعفری ارائه می‌کند نیز چندان کیفیت تحلیلی ندارد. این نویسنده استدلال می‌کند که جنبش توابین کاملاً عربی بوده است (در مقابل جنبش‌های شیعی بعدی که در آن موالی غیرعرب نقش برجسته‌ای ایفا کردند)، و در مخالفت با نظر وات، اظهار می‌دارد که تعداد قابل توجهی از توابین واقعاً از قبایل شمالی بودند. او همچنین معتقد است که این جنبش ماهیتی دینی به جای سیاسی داشت.

گرنوت روتر در تک‌نگاری خود درباره فتنه دوم، بخش‌هایی را به بحث اجمالی درباره جنبش توابین اختصاص داده است. در یکی از این بخش‌ها، او فرضیه‌ای مطرح می‌کند که تمایل توابین «به نابودی خویشتن»، که «در واقع غیرعربی و غیراسلامی است» باید ناشی از یک ذهنیت بنیادین در این گروه باشد که عوامل برانگیزاننده آن امروزه قابل بازیابی نیست. روتر معتقد است که وقتی درباره توابین می‌خوانیم، ماجرای خودزنان مسیحی در قرون وسطی برای ما تداعی می‌شود. او فکر می‌کند شاید طاعونی که در عراق شیوع پیدا کرده بود علت حرکت آنها بوده است. با این حال، او محتاطانه بیان می‌کند که هیچ راهی برای اثبات این موضوع وجود ندارد.

در بخش دیگری، روتر توالی زمانی ذکر شده در متن الطبری را تحلیل می‌کند. او معتقد است تاریخ نبرد عین‌الورده، یعنی جمادی‌الاولی ۶۵ هجری/ ژانویه ۶۸۵ میلادی اشتباه است. بدین ترتیب، ابومخنف در ابتدا با ذکر این تاریخ و سپس چند سطر بعدتر با اشاره به اینکه نبرد در زمان حکومت عبدالملک که در آوریل همان سال آغاز شد، رخ داده است، سخن خود را نقض می‌کند.

مایکل فیشبین در پایان‌نامه خود درباره المختار بن ابی عبید، بخشی را به مقایسه دو جنبش توابین و شورش مختار اختصاص داده است. اگرچه فیشبین از تمایز بین دین و سیاست در اسلام اولیه اجتناب می‌ورزد، اظهار می‌دارد که اگرچه اعضای جنبش توابین عمدتاً در پی رستگاری شخصی خود بودند، شورش مختار عمدتاً سیاسی بود.

هاینتس هالم، بحث کوتاه اما مهمی را درباره اخلاقیات و معنای داستان ارائه می‌دهد. به اعتقاد او، این داستان علی‌رغم قدمتش تمامی عناصر اساسی را که امروزه مشخصه دین شیعه است در بر دارد. به نظر هالم، مفاهیم «گناه»، «توبه» و «مجازات» که در متن یافت می‌شود، عناصر تشکیل‌دهنده اسلام شیعی و هسته پرهیزکاری آن است.

در نهایت، ماریا ماسی داکیک نیز تحلیل کوتاهی از داستان توابین در کتاب خود درباره تکامل مفهوم ولایت شیعی ارائه کرده است. او استدلال می‌کند که توابین ارج نهادن به علی را که پیش از این تکامل یافته بود، تداوم بخشیدند و همچنین گفتمان ولایت و عداوت را به عنوان چارچوبی برای تعیین و ابراز وفاداری‌های مذهبی اجتماعی به کار گرفتند.

همه این تحقیقات، تا حدودی قدمت داستان توابین را بدیهی فرض می‌گیرند. حتی مطالعاتی که به صورت انتقادی‌تری به متن نگاه می‌کنند (عمدتاً روتر و هاوتینگ)، ظاهرا پذیرفته‌اند که داستان دست‌کم تصویر کلی از گفتار، اعمال و جدال‌های عاطفی توابین را نشان می‌دهد، اگرچه در جزئیات ممکن است با واقعیت تاریخی متفاوت باشد.

 

تألیف و ویژگی‌های اساسی ماجرای توابین

به نظر می‌رسد همه روایت‌های موجود از توابین به کتاب لوط بن یحیی الازدی مشهور به ابومخنف (درگذشته ۱۵۷ق/ ۷۷۴م) با عنوان کتاب سلیمان بن صرد و عین الورده بازمی‌گردد. این کتاب منبع اصلی تمامی آثار مهم بعدی در این زمینه است. متنی از کتاب ابومخنف در دست نیست. به نظر می‌رسد هشام بن کلبی (درگذشته ۲۰۴ق/ ۸۱۹م) آن را به طور کامل نقل کرده است و الطبری (درگذشته ۳۱۰ق/ ۹۲۳م) نیز همه متن ابن کلبی را منتقل کرده است.

برخلاف روایت فاجعه کربلا که طبری آن را نیز عمدتاً از ابومخنف نقل کرده است، در داستان توابین نشانه‌های اندکی از دستکاری ویرایشی طبری به چشم می‌خورد. علت این امر احتمالاً این است که داستان توابین همانند بسیاری از رویدادهای تاریخ صدر اسلام مانند قتل عثمان، نبرد صفین، نبرد جمل و فاجعه قتل حسین در کربلا، از لحاظ سیاسی یا کلامی بحث‌برانگیز نبود تا مورخان بعدی آن را برای تطبیق با دیدگاه خود درباره تاریخ و رویدادها ویرایش کنند. به همین دلیل، طبری احتمالاً متنی بسیار نزدیک به متن ابومخنف یا حتی رونوشت دقیق آن را نقل کرده است.

مسائل ایدئولوژیک عمدتاً در سخنرانی‌ها و نامه‌های نیمه اول داستان و همچنین در شرح حضور بر سر مزار حسین که تقریباً در وسط کتاب ابومخنف قرار دارد، مطرح شده است. در نیمه دوم داستان اشارات اندکی به حسین و یاران شهیدش و خاندان پیامبر آمده است. همچنین واژه‌های مشتق از ریشه «ت و ب» در نیمه اول متن بسیار بیشتر از نیمه دوم است. بنابراین، نیمه اول داستان از لحاظ بررسی تشیع اولیه جالب توجه‌تر است.

در اسانید بین ابومخنف و رویداد توابین اغلب دو راوی (گاه یک یا سه راوی) حضور دارند. تنها در یک مکان، یعنی شرح حضور بر سر مزار حسین، بیش از یک نسخه از این رویداد بخصوص ذکر شده است. سه روایت از این زیارت وجود دارد که آن را برای تحلیل مناسب می‌سازد، زیرا می‌توان روایت‌های اندک متفاوت را در این سه خبر مقایسه کرد. بنابراین، تجزیه و تحلیل دقیق آن‌ها می‌تواند ابعادی از تاریخچه ویرایش متن را آشکار سازد.

 

حضور توابین بر سر مزار حسین: تحلیل قالب و محتوا

در این بخش، متن کامل شرح بازدید از مزار آورده شده است. سه روایت با سلسله اسنادشان ذکر شده است. متن به بخش‌های شماره‌دار تقسیم شده است.

روایت اول بسیار طولانی است و بیشتر آن به توصیف حرکت توابین از اردوگاهشان در النخیله می‌پردازد. تنها چند سطر آخر، یعنی بخش‌های ۱ و ۲، به اختصار به زیارت مزار می‌پردازد. این دو بخش به نظر از دو گزارش جداگانه برگرفته شده‌ است که با کلمه «قال» از هم جدا شده‌اند.

دلایل داخلی و خارجی نشان می‌دهد در این‌جا دو گزارش قدیمی کنار هم قرار گرفته‌اند. از لحاظ داخلی، در بخش ۲ حضور بر سر مزار تکرار شده است. از لحاظ خارجی، مقایسه با روایت‌های ابن اعثم و البلاذری نشان می‌دهد که جملات مشابهی برای ارائه گزارش‌های طولانی‌تر به کار رفته است.

روایت دوم نسبتاً کوتاه است و کاملا به حضور بر سر مزار اختصاص دارد. به نظر می‌رسد این روایت یک واحد ویرایشی منسجم را شکل می‌دهد.

روایت سوم طولانی است و مانند روایت دوم به طور انحصاری به حضور بر سر مزار می‌پردازد. بخش‌های ۴ و ۵ با جملاتی شروع می‌شوند که مشابه بخش‌های ۱ و ۲ در روایت اول هستند اما ترتیبشان معکوس است. شباهت‌های آشکاری بین بخش‌های مشابه در سه روایت وجود دارد که نشان می‌دهد از یک گزارش مشترک ریشه گرفته‌اند.

تجزیه و تحلیل نشان می‌دهد که این سه خبر در گزارش ابومخنف از زیارت قبر حسین بر اساس دو گزارش قدیمی‌تر الف و ب تدوین شده‌اند. بقیه روایت سوم نیز تحلیل شده است. به نظر می‌رسد بخش‌های مربوط به المثنی بن مخرمه افزوده شده ‌است. اما شواهد کافی برای تشخیص اینکه آیا بقیه بخش‌ها یک واحد بوده‌اند یا از گزارش‌های متعدد تشکیل شده‌اند، وجود ندارد. همچنین مقایسه با نسخه ابن اعثم نیز نتیجه‌ای قطعی در این باره حاصل نمی‌کند. بنابراین فرضیه این است که بخش‌های ۵ تا ۸ یک واحد را تشکیل می‌دهند.

نویسنده مقاله پس از بررسی ساختار سه روایت مربوط به حضور توابین بر سر مزار حسین، به تحلیل محتوای متن می‌پردازد.

دو نکته برجسته در این گزارش وجود دارد: اول اینکه توابین از خداوند هم برای حسین و هم برای خودشان طلب رحمت و آمرزش می‌کنند. دوم اینکه نقل شده است که توابین گریستند و برای قصور خود در یاری حسین در کربلا از خداوند طلب آمرزش کردند.

با بررسی دقیق‌تر مشخص می‌شود که دو گزارش الف و ب در این زمینه با هم تفاوت دارند. در گزارش الف، دعا برای رحمت خدا بر حسین بسیار بیشتر از دعا برای خود توابین است. اما در گزارش ب، نسبت برعکس است.

اینکه توابین از خداوند طلب آمرزش کنند که نوه پیامبر را در سخت‌ترین شرایط رها کرده‌اند، دور از انتظار نیست. اما درخواست آمرزش و رحمت برای حسین غیرمنتظره به نظر می‌رسد.

در فرهنگ‌های پیش و پس از اسلام، زیارت قبور و دعا برای آمرزش و رحمت برای درگذشتگان امری رایج بوده است. تا حدودی مسلمانان نیز این سنت‌ها را ادامه دادند. حضور توابین بر سر مزار حسین را می‌توان در راستای همین سنت دانست. اما عناصر جدیدی هم در این زیارت وجود دارد: توبه، آرزوی شهادت برای جبران گناه گذشته، و مفاهیم ولایت حسین و نیز ابراز برائت ازقاتلان او.

همچنین صفات و ویژگی‌های منسوب به امام حسین قابل توجه است. او «شهید»، «مهدی» و «صدیق» خوانده می‌شود و آنها می‌گویند که در روز قیامت شفیع مسلمانان خواهد بود. همچنین همانندانگاری زیارتگاه حسین و حجرالاسود بسیار نمادین است.

این مفاهیم و ویژگی‌ها و نیز ساختار متن، حاکی از آن است که متن مربوط به اوایل قرن دوم هجری/ هشتم میلادی است و فضای آن نشانگر درهم‌آمیختن سنت‌های قدیمی با عقاید نوظهور شیعی است.

 

تاریخ متن

تحلیل ساختار و محتوا نشان می‌دهد دو گزارش اصلی در پشت سه روایت ابومخنف از زیارت مزار حسین قرار دارد. این گزارش‌ها ابتدا به صورت شفاهی منتقل شده‌اند اما نزد راویان بر اساس محیط آنها تغییر یافته‌اند.

فرض بر این است که ابومخنف کتاب سلیمان بن صرد را در نیمه اول قرن دوم هجری/سوم قرن هشتم میلادی نوشته است. با توجه به تفاوت‌های لفظی و ساختاری سه روایت، بعید است که خود او آن‌ها را جعل کرده باشد. همچنین انگیزه‌ای برای چنین کاری نداشته است.

پس سه روایتی که او به کار برده است قاعدتا در زمان خودش موجود بوده‌اند. راویان نسل قبل از او احتمالاً روایت‌های طولانی‌تر را تدوین کرده‌اند و دو گزارش ناشناس الف و ب را از نسل قبلتری از راویان روایت کرده‌اند.

با توجه به اینکه یک نفر نمی‌توانسته این دو گزارش را جعل کند، استدلال می‌شود که الف و ب حداقل به اواخر قرن اول هجری/اوایل قرن هشتم میلادی بازمی‌گردند. البته ممکن است قدیمی‌تر هم باشند و حتی به شاهدان عینی برسند، اما راهی برای اثبات قطعی این موضوع وجود ندارد.

comments

لطفا نظر خود را در مورد این مطلب بنویسید

message
message
message

نظرات شما

نظری برای این مطلب ثبت نشده است