نوع اثر مقاله
موضوع تاریخ
نویسندهیان پائولینی
ترجمه-تلخیصراحلۀ نوشاوندمهرداد عباسی
مجلهآینه پژوهش
شماره 128
سال نشر 1390
صفحات 27-32
اشاره
یکی از گونههای شناختهشده در میان انواع مختلف تألیفات اسلامی، گونۀ «قصصالانبیاء» است که برگرفته از قرآن، روایت تاریخ و سرگذشت پیامبران پیش از اسلام است. ارتباط موضوعی این نوع تألیفات با تفسیر و تاریخ و احادیث اسلامی و اشتراک مضمونی آنها با گزارشهای عهدین، از جملۀ عواملی است که موجب جذابیت این گونۀ ادبی برای محققان حوزۀ مطالعات اسلامی در غرب شده و توجه ویژۀ آنان را به این موضوع جلب کرده است. انتشار پژوهشهای متعدد در اینباره در کشورهای غربی در قالب کتاب، مقاله و پایاننامه و همچنین ترجمۀ شمار چشمگیری از آثار کلاسیک این موضوع به زبانهای اروپایی، شاهدی بر این مدعاست. یکی از پژوهشهای قابلتوجه در اینباره کتاب پیامبران عهدین در قرآن و منابع اسلامی، نوشتۀ روبرتو توتولی است که اصل آن به زبان ایتالیایی در سال ۱۹۹۹ تألیف شد و انتشارات کرزن، ترجمۀ انگلیسی آن را در سال ۲۰۰۲ منتشر کرد. ترجمۀ فارسی بخش عمدهای از این کتاب، در قالب پایاننامۀ کارشناسی ارشد در دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات انجام شده است.
مقالۀ حاضر ـ که یکی از منابع مهم پژوهش توتولی است ـ نوشتۀ یان پائولینی خاورشناس و صاحب مقالات متعددی دربارۀ ادبیات قدیم عربی و اسلامی است. این مقاله در سال ۱۹۶۹ به زبان آلمانی تألیف شده و در سال ۱۹۹۹ به زبان انگلیسی ترجمه گشته است. این مقاله، اگرچه بیش از چهار دهه از زمان تألیفش میگذرد، حاوی نگاهی روشمند و نکاتی ارزشمند است که در تألیفات موجود به زبان فارسی در این موضوع کمتر به آنها توجه میشود. توجه و اهتمام فراوان مؤلف به معرفی نسخ خطی مرتبط با موضوع و دانش گستردۀ او در این امر، از جنبههای شاخص مقاله است.
این مقاله، پژوهشی دربارۀ آثار مشتمل بر داستانهای پیامبران و عناوین این آثار در منابع اسلامی است. در این نوشتار به بررسی مشهورترین کتابهای این گونۀ ادبی که عمدتاً عنوان «قصصالانبیاء» دارند، خواهیم پرداخت. ساختار و مضامین این آثار، الگویی به دست میدهد که در درک این گونۀ ادبی و سیر تحول آن در اعصار میانۀ اسلامی راهگشاست؛ بنابراین هدف این مقاله، ارائۀ کتابشناسی آثار قصصالانبیاء نیست که این خود کاری دشوار است و پژوهشی مستقل میطلبد؛ همچنین آثار مختصّ به موضوع نبوّت یا سرگذشت یک پیامبر (نظیر داستان یوسف) در این پژوهش جایی ندارد.
در منابع عربی سدههای میانه، از آثار مشتمل بر داستانها و افسانههای پیامبران در قرآن اساساً با عنوان «قصصالانبیاء» یاد میشود. این عنوان باید بسیار کهن باشد؛ چنانکه ابنقتیبه (د ۲۷۶) در المعارف «مبتدأ الخلق و قصص الانبیاء» را نخستین فن از فنون معارف معرفی کرده است.[۱] ابنقتیبه در مقدمۀ کتابش بهاختصار از معنای «فن» سخن گفته است،[۲] و از نخستین فصل کتابش، مفهوم دقیقتری از عبارت «فنّی از فنون معارف» را میتوان دریافت.[۳] در این فصل، داستان خلقت جهان و زندگی پیامبران پیش از اسلام به ترتیب تاریخی و بهاختصار ذکر میشود. این فصل با فهرست کتابهای نازلشده بر پیامبران همراه با اطلاعاتی در خصوص سنّ پیامبران پایان مییابد. شکل و محتوایی که در کتاب ابنقتیبه میبینیم، با تفصیل بیشتری در آثار با موضوع و مضمون مشابه میتوان بازیافت.
اگرچه کهنترین آثار قصص الانبیاء به شکل اصلیشان به دست ما نرسیده است، اما احتمال زیادی وجود دارد که این قبیل آثار، پیش از روزگار ابنقتیبه مدتها شهرت داشتهاند و از لحاظ شکلی و محتوایی، بر اساس اصول و مبانی مشخصی تألیف میشدهاند.
حاجیخلیفه عنوان «قصصالانبیاء» را به اثری بسیار کهن از این نوع نسبت میدهد که به دست ما نرسیده است. مؤلف این اثر، همانگونه که انتظار میرود، وهببنمنبّه (د ۱۱۰) است؛[۴] هرچند دربارۀ عنوان حقیقی کتاب او نمیتوان با قطعیت اظهارنظر کرد.[۵] حاجیخلیفه همچنین از قصصالانبیاءنویسان دیگری نام میبرد که آثارشان بر جای نمانده است.[۶] از میان این افراد، میتوان به سهلبنعبداللهبنتستری اشاره کرد که بنا بر گزارش برخی منابع، اصلاً کتابی در اینباره تألیف نکرده است.[۷] اطلاعاتی دربارۀ برخی آثار دیگر با عنوان قصصالانبیاء را که اغلب از بین رفتهاند، میتوان در منابع ذیل کتاب حاجیخلیفه[۸] یا در اثر بروکلمان[۹] بازجست.
فهرستهای نسخ خطی نیز اطلاعاتی دربارۀ آثار قصصالانبیاء به دست میدهد. در میان این کتابها که منتسب به مؤلفان کمابیش قدیمی است، میتوان به نسخۀ واتیکان، بدء الخلق و قصص الانبیاء،[۱۰] اشاره کرد که مؤلف آن ابورِفاعه عُمارهبنوَثیمه الفرات (د ۲۸۹) نام دارد.[۱۱] از آنجا که عماره را با عنوان یک مورخ میشناسیم،[۱۲] این احتمال وجود دارد که تألیف او دربارۀ قصص، در واقع گزیدهای از کتاب او در تاریخ باشد؛ حال آنکه سخاوی کاملاً به عکس، معتقد است عماره یک کتاب قصصالانبیاء مستقل در دو جلد نوشته است.[۱۳]
قصصالانبیایِ نسبتاً کهن دیگری را میتوان ذیل شمارۀ ۱۲۴۹/ب در کتابخانۀ بلدیه در اسکندریه یافت. بخش نسخههای اتحادیه عرب در قاهره، یک کپی از این نسخه برای خود تهیه کرده است. بر اساس همین نسخه، توصیف مختصری دربارۀ این اثر در فهرست مؤسسۀ پیشگفته نیز آمده است.[۱۴] این نسخه در سال ۶۶۶ در مغرب یا بر اساس توصیفی که گفته شد، در اندلس نوشته شده است. این نسخه منتسب به عبدالله محمدبنسعیدبنهشام حِجری است[۱۵] که در هیچ جایی او را مؤلف قصصالانبیاء ندانستهاند. نسخۀ مذکور اثر منحصر به فردی است شامل داستانهای خلقت و پیامبران از آدم تا ابراهیم که در شکلی بسیار دقیقتر و با جزئیاتی بیشتر نسبت به سایر قصههای پیامبران در مجموعههای قصصالانبیاء عرضه شده است. این کتاب با همان شیوههای معروف و رایج ارائۀ مطالب آغاز میشود و در آن، بارها به قرآن و مراجع نخستین (بهویژه وهببنمنبّه) استناد میشود. اما باید گفت قصهها جنبۀ عامیانهتری دارند. در صفحۀ عنوان این نسخه، دستخط جدیدی وجود دارد که بهاشتباه وهببنمنبه را مؤلف این کتاب معرفی میکند. شاید این اشتباه ناشی از این حقیقت باشد که در بخشهای آغازین کتاب، وهب راوی اصلی داستانهای خلقت معرفی شده است. این اشتباه دربارۀ نام مؤلف در فهرست اتحادیۀ عرب ـ که پیشتر ذکر شد ـ نیز رخ داده است.
علاوه بر این نسخه، دو مجموعۀ بسیار مشهور دیگر از داستانهای پیامبران با عنوان «قصصالانبیاء» در دست داریم. نسخههای متعددی از این دو مجموعه در کتابخانههای مختلف باقی مانده و چندین بار نیز تجدید چاپ شده است:
الف) مجموعۀ ثعلبی (د ۴۲۷) که عمدتاً برگرفته از تفاسیر قرآن و منابع تاریخی است.[۱۶]
ب) مجموعۀ کسائی (احتمالاً زنده در قرن پنجم) که برداشتی عامهپسند از موضوعات داستانی قرآن ارائه میکند. [۱۷]
با این حال، بسیار دشوار است که عنوان اصلی و واقعیِ مجموعههایی نظیر کتاب وهب کاملاً مشخص شود؛[۱۸] در عین حال، بررسی ما نشان میدهد عنوان قصصالانبیاء برای نسل اول مجموعهنویسان یا راویان افسانههای پیامبران کاملاً آشنا بود و بهتدریج به اصطلاحی رایج و معتبر بدل شد. [۱۹]این موضوع کاملاً روشن است که از آغاز یا اندکی بعد، اصطلاح قصصالانبیاء ـ که عنوان برخی آثار خاص بود ـ همچون عنوانی پذیرفتهشده برای گونهای خاص از منابع اسلامی سدههای میانه کاربرد داشته است.[۲۰] مؤید این مطلب آن است که سخاوی، یکی از مؤلفان متأخر، در طبقهبندی تألیفات تاریخی، جایگاهی مستقل برای متون قصصالانبیاء در نظر گرفته است. در این طبقهبندی ـ که به گفتۀ خودش از ذهبی اقتباس کرده ـ آثار قصصالانبیاء در دومین طبقه و دقیقاً پس از آثار سیره قرار گرفته است.[۲۱] سخاوی با اختصاص فصلی کوتاه به قصصالانبیاء مؤلفان مهمترین مجموعههای این گونه را نام میبرد. [۲۲]نخستین مؤلف در فهرست او محمدبناسحاق است. [۲۳]
تعبیر مرکب قصصالانبیاء در زبان عربی به خودی خود کاملاً روشن و گویاست. معنا و واژگان تشکیلدهندۀ آن عیناً برگرفته از قسمتهایی از قرآن است که هوروویتس «بخشهای داستانی قرآن» نامیده است.[۲۴] در این بخشها، فعل «قصَّ» یا مصدر آن «قَصَص» نسبتاً فراوان دیده میشود. از متن قرآن چنین بر میآید که این واژهها معمولاً دربارۀ داستان به معنای اخبار گذشتگان به کار رفته است.[۲۵] در بسیاری موارد، گویی خودِ خدا سخنگوی واقعی این داستانهاست.[۲۶] پیامبران نیز اغلب بازگوکنندگان نشانههای خدا یا گویندۀ داستانهای شخصی خودشان قلمداد میشوند.[۲۷] وجود واژههای قصَّ و قصص در قرآن ـ با توجه به معنایشان در زبان عربی ـ احتمالاً در شکلگیری اصطلاح قصصالانبیاء مؤثر بوده است؛ علاوه بر این، شواهدی در قرآن هست که نه تنها بر این حقیقت صحّه میگذارد، بلکه بر نقش خدا در این داستانها نیز تأکید میکند. این تأکید شاید در تفسیر معنای اصیل اصطلاح قصصالانبیاء و فهم مفهومِ صرفِ قرآنی آن به معنای «روایتهای خدا از پیامبران» مؤثر بیفتد. نمونهای از این قبیل، آیهای از آیات آغازین سورۀ یوسف است: «ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحى کردیم، بر تو حکایت مىکنیم، و تو قطعاً پیش از آن، از بىخبران بودى» (یوسف: ۳). در پایان سورۀ یوسف، بر هدف کلی این وحی تأکید شده است: «بهراستى در سرگذشت آنان براى خردمندان عبرتى هست» (یوسف: ۱۱۱). نیز «ما خبرشان را بر تو درست حکایت مىکنیم: آنان جوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند» (کهف: ۱۳) و «و هر یک از سرگذشتهاى پیامبران [خود] را که بر تو حکایت مىکنیم، چیزى است که دلت را بدان استوار مىگردانیم، و در اینها حقیقت براى تو آمده، و براى مؤمنان اندرز و تذکّرى است» (هود: ۱۲۰).
مطابق این آیات، بازگویی این وقایع داستانی، نه داستانسرایی بیهدف، بلکه بیان سرگذشتهایی است که نقشی مهم در قرآن ایفا میکند.[۲۸] این داستانها که برخی به تنهایی بخشهای کاملی از قرآن را تشکیل میدهند و برخی بهصورت پراکنده در میان آیات دیگر قرآن آمدهاند،[۲۹] هدف و معنای نشانههای خدا را توضیح میدهند و همچنین بیانگر خداترسی و تدین پیامبران یا توصیفگر اعمال زشت و بد گناهکاران، بتپرستان و متخلفان از شریعت الهی هستند؛ از این رو، این داستانها هشداردهنده و عبرتآموزند. اما آنچه در اینباره برای ما اهمیت دارد، آن است که این داستانها معرفی اولیهای از پیامبران و رسالتشان به دست میدهد که مبنا و معیاری برای بررسی معنای اسلامی نبوت و تطور آن است.[۳۰] هم مفسران قرآن و هم نویسندگان کتابهای قصصالانبیاء از همین منظر به جنبههای اصولی و بنیادینِ بخشهای داستانی قرآن نگریستهاند. ثعلبی در مقدمۀ کتابش مینویسد:
خداوندِ قادر، برای برگزیدۀ خود [مصطفی، یعنی پیامبر اسلام] داستانهایی (قصص) از پیامبران گذشته و مردمان پیشین را برای پنج هدف یا حکمت حکایت میکند. نخستین حکمت، عرضۀ دلیلی بر صدق نبوت محمد است؛ زیرا او امّی بود و از طریق دیگری نمیتوانست این داستانها را بیاموزد. حکمت دوم فراهمآوردن اسوههایی اخلاقی برای محمد و امت اوست. سومین حکمتِ نقل جزء به جزء این داستانها تأکید بر برتری محمد و امتش بر امتهای پیشین است. حکمت چهارم این است که خداوند از طریق نقل داستانهای پیامبران و عاقبت آنان و دشمنانشان، قصد تعلیم و تربیت جامعۀ اسلامی را داشته است. … پنجمین حکمت در بازگویی سرگذشت پیامبران و صالحان گذشته، حفظ نام و یاد و کارهای آنهاست.[۳۱]
مؤلفان بعدی، واژۀ «حکمه» را که اغلب در قرآن کریم به معنای دانایی یا پند آمده،[۳۲] و برآمده از نشانههای خداوند یا اعمال پیامبران است، بسیار به کار بردهاند.[۳۳]
اگرچه در مقدمۀ سایر آثار قصصالانبیاء، از جمله قصصالانبیاء کسائی[۳۴] به هدف اخلاقی خاصی تصریح نشده است، مضامین این آثار آشکارا نشانگر آن است که مؤلفان آنها پیرو چنین الگویی بودهاند.
ارتباط قصصالانبیاء با قرآن، تنها در وابستگی آن به وحی قرآنی خلاصه نمیشود. مؤلفان قصصالانبیاء در عین حال به کارکرد و نتایج اخلاقی داستانهای پیامبران در قرآن نیز نظر دارند. آنان در صدد تبیین نشانههای خدا و اثبات نبوتِ پیامبران برای مسلمانان سدههای میانه بودند و این کار را در درجۀ نخست بر پایۀ قرآن و در درجۀ دوم بر اساس دیگر منابع تکمیلی که عموماً متأثر از کتاب مقدس بودند، انجام میدادند.
هورویتس بهدرستی یادآور میشود که محمد(ص) با سخنگفتن از تلاشها و پیروزیهای پیامبران، توجه [مخاطبانش] را بهطور غیرمستقیم به خود و رسالتش جلب میکند.[۳۵] محمد(ص) از این طریق میخواست برای مردمان عرب صدر اسلام توضیح دهد که پیامبر خدا حقیقتاً کیست و چه وظایف و مسئولیتهایی دارد.
بر خلاف قرآن که همواره نشاندهندۀ ارتباطی اساسی و مهم میان محمد(ص) و دیگر پیامبران است، در آثار قصصالانبیاء سرگذشت پیامبران به طور جداگانه و بدون ارتباط با رسالت محمد(ص) بررسی میشود. این موضوع را همچنین میتوان از این حقیقت دریافت که بخشهایی از زندگی محمد [ص] هرگز در نخستین آثار قصصالانبیاء جای نگرفتهاند.[۳۶] تنها در مواردی اندک و پراکنده از محمد [ص] در آثار قصصالانبیاء سخن به میان آمده یا در بخشهای پایانی آنها پیامبران عهد قدیم با محمد [ص] مقایسه شدهاند.
در همان ابتدای کار، باید دگرگونی و اختلاف در کار تألیف قصصالانبیاء پدیدار شده باشد؛ زیرا زندگی پیامبران در آثار مختلفِ این گونۀ ادبی به شیوههای متفاوتی بررسی شده است. اما این موضوع تنها از قرن پنجم به بعد قابل تحقیق است؛ زیرا مهمترین آثار قصصالانبیاءِ موجود، از آن زمان به وجود آمدهاند؛ در واقع در آن زمان بود که مفسر مشهور قرآن، ثعلبی،[۳۷]کتاب خود عرائس المجالس فی قصص الانبیاء را گرد آورد. با توجه به روشِ نقل و ارائۀ مطالب میتوان دریافت که این کتاب از روایتهای تفسیری [۳۸]و منابع تاریخی حاصل آمده است؛ هرچند مؤلف از نقل اخبار غیرموثق نیز صرف نظر نکرده است. مجموعۀ منتسب به کسائی[۳۹] در مقایسه با کتاب ثعلبی برداشتی عامیانه از مطالب داستانی در قرآن به دست میدهد. ویژگی خاص اثر او بیان منسجم داستانی هر موضوع است که این ویژگی کتاب کسائی را به اثری صرفاً ادبی بدل کرده است.
عالمان و متکلمان اسلامی هرگز آثار قصصالانبیاء را منبعی موثق برای پژوهش دربارۀ زندگی پیامبران پیش از اسلام به شمار نمیآورند.[۴۰] مراجع اصلی در اینباره عبارتند از: قرآن و پس از آن مجموعههای روایات و تفاسیر مشهور و مورد اتفاق. این نگاه بدبینانۀ پژوهشگران مسلمان به قصصالانبیاء همچنان به قوت خود باقی است. کتابی با نام قصصالانبیاء که اخیراً چاپ دوم آن با عنوان فرعی« لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب» منتشر شده است تأییدی بر این مطلب است.[۴۱] مؤلف این کتاب عبدالوهاب نجار،[۴۲] استاد تاریخ اسلام در دانشکدۀ اصولالدین (دانشگاه الازهر) است. همانگونه که در مقدمۀ چاپ اول این کتاب آمده است،[۴۳]عبدالوهاب نجار به دعوت شماری از استادان دانشگاه الازهر، مجموعه سخنرانیهایی دربارۀ تفسیر بخشهایی از قرآن که به پیامبران پیش از اسلام اختصاص دارد، ایراد کرد.[۴۴] هدف از این سخنرانیها که دقیقاً با همین عنوان به چاپ رسید، آن بود که تعریفی دقیق از مفهوم قصصالانبیاء ارائه شود. نجار کوشش بسیاری به خرج داد تا معنای تعبیر قصصالانبیاء را روشن سازد. او به این نتیجه رسید که این اصطلاح به داستانهای مذکور در قرآن و داستانهایی حاوی گزارشهای راجع به حیات پیامبران پیش از اسلام اشاره دارد.[۴۵] کتاب او به فصلهایی تقسیم شده که هر کدام مربوط به یک پیامبر است. فصل نخست، شامل بررسی زندگی آدم، به معنای دقیق کلمه، در قرآن است. فصلهای دیگر به ترتیب تاریخی، یکی پس از دیگری ذکر میشود. در ابتدای همۀ فصلها، از جمله فصل مربوط به آدم علیه السلام[۴۶]فهرستی از آیات مرتبط با پیامبر مورد نظر آمده است؛ سپس این بخشها از نظر موضوعی به «موقف»ها یا واحدهای موضوعی تقسیم میشود[۴۷] و در هر یک آیات مربوط به طور کامل میآید. مؤلف، این موقفها را با آیاتی از عهد قدیم و عهد جدید مقایسه کرده است. در آموزهها یا ملاحظاتی[۴۸] که نجار در تفسیر آیات مربوط آورده،[۴۹]تفاسیر جدیدی چون المنار بیشتر مطمح نظر او بوده و نتایج آنها را با آرای خودش کامل کرده است.
چنانکه از توضیحات پیشین پیداست، قصصالانبیای عبدالوهاب نجار با رسالههای سدههای میانه با همین عنوان بهکلی مخالف است. نجار بدون اطلاع از این موضوع، کاملاً اطمینان دارد که بیان او از داستانهای قرآن تنها شکل صحیح روایت آنهاست. او در مقدمۀ دومین چاپ کتابش از آثار کهن و سنتی قصصالانبیاء این چنین انتقاد میکند:
در کتابهای تألیفشده دربارۀ پیامبران پاک و رسولان نیک خدا نظر کردم و دریافتم که مؤلفان این آثار حق و باطل را به هم آمیختهاند؛ خبر نادرست را در کنار خبر درست جای دادهاند، و گردنبندهای خود را از مروارید و خاک درهم ساختهاند. ایشان داستانهای خود را با هیچ محکی نسنجیدهاند تا بتوانند اصل را از خرافه تمییز دهند.[۵۰]
نجار این دیدگاه نقادانه را نسبت به آثار قصصالانبیاء سنتی در چاپ نخست کتاب خود نیز نشان داده است. او در بخشی با عنوان «دیدگاه مردم دربارۀ قصصالانبیاء من» به این نکته تصریح دارد.[۵۱]
لحن سخن نجار بهخوبی نشان میدهد که او قصصالانبیای سنتی را از منظر مذهبیِ بسیار سرسختانه و تنگنظرانهای داوری میکند. نجار به این نکته توجه ندارد که این کتابها ـ به شکلی که به دست ما رسیده ـ مطابق با مطالبات اجتماعی آن روزگار تألیف شده است و از همین روست که از حیث شکل و محتوا، با تصورات بازتابیافته در همۀ آثار رایج مشابه در آن دوران، همخوانی دارد. دقیقاً به همین دلیل بود که آثار قصصالانبیاء شهرت یافتند و در سراسر اعصار میانه، همچون گونهای مستقل در منابع اسلامی شناخته میشدند. نجار عوامل مهم دیگری را نیز در نظر نمیگیرد؛ از جمله اینکه این مجموعهها بنا نبوده است «داستانهای پیامبران در قرآن» یا تفاسیر محض بخشهای داستانی قرآن باشند، بلکه از همان ابتدا بر پایۀ منابع مختلفی با خاستگاههای غیرقرآنی و به عنوان مجموعههای بزرگِ اخبار یا داستانهای مرتبط با پیامبران گردآمدند. بسیاری از راویان یا افراد دیگر در شکلگیری این آثار سهیم بودهاند. این موضوع به ویژه در مجموعۀ کسائی که به خودی خود دستاورد داستانسرایان سدههای میانه است، آشکار میشود.
گردآورندگان داستانهای پیامبران، ویژگی خاصی به آثارشان افزودند که آنها را کمابیش در زمرۀ منابع اسطورهای اسلامی قرار میدهد. شایان ذکر است عنصر اسطورهای یا افسانهای داستانها در آثار قصصالانبیاء که اوج آن در قالب اثری کاملاً ادبی در این موضوع (کتاب کسائی) ظهور کرده، شاخصترین ویژگیِ این آثار است.
در تاریخ منابع عربی، بهجز عنوان رایج قصصالانبیاء، عناوین دیگری نیز معرّف داستانهای خلقت و رخدادهای زندگی پیامبران است. ابنندیم در کتاب الفهرست (تألیفشده در سال ۳۷۷ ق) در فصلی با عنوان «اصحاب السیره و الاحداث و اسماء کتبهم»[۵۲] به مؤلفانی بسیار قدیمی اشاره میکند که آثاری با عنوان کتاب المبتدأ تألیف کردهاند. از جملۀ این افراد، وهببنمنبّه و محمدبناسحاقاند.
معنای عبارت کتاب المبتدأ ممکن است این گمان را ایجاد کند که این کتابها صرفاً شامل داستانهای خلقت بودهاند، اما این امر بعید به نظر میرسد. مطهربنطاهر مَقدسی در کتاب خود[۵۳] (تألیفشده در سال ۳۵۵ ق) از درونمایههای کتاب ابناسحاق[۵۴] بسیار بهره گرفته است. این درونمایهها هم در فصلهای مربوط به داستانهای خلقت و هم در فصلهای راجع به حیات پیامبران پیش از اسلام دیده میشود. مقدسی در اقوال برگرفته از ابناسحاق، تنها از کتاب المبتدأ او نام برده است؛ مثلاً اینکه «محمدبناسحاق در المبتدأ میگوید»[۵۵] یا «همۀ این مطالب آن چیزی است که محمدبناسحاق مؤلف مبتدأ و مغازی نقل کرده است».[۵۶] اما نمیتوان گفت آیا کتاب المبتدأ وهب همان قصصالانبیایی است که حاجیخلیفه به او نسبت داده است یا خیر.[۵۷]
در هر حال، باید میان معنای حقیقی واژۀ مبتدأ (یعنی آغاز) که در بیان مقدسی آمده[۵۸] و معنایی که در عنوان کتاب المبتدأ مراد بوده است، تمایز روشنی باشد. عبارت کتاب المبتدأ، همانگونه که پیشتر گفته شد، در معنای عامتری به کار رفته است. نمونۀ بعدی مؤید این واقعیت است: مسعودی (د ۳۴۵) در مروج الذهب خود، پس از نقل داستان داوود و اوریا مینویسد: «این بود روایتی از داستان اوریا بن حیّان و نحوۀ کشتهشدن او که با آنچه در کتاب المبتدأ و جاهای دیگر آوردیم، مطابقت دارد».[۵۹]
مسلماً آثاری با عنوان کتاب المبتدأ به شکلی گسترده در اعصار نخست رواج یافته بودند، اما به شکل اصلیشان به دست ما نرسیدهاند. مضامین این کتابها تنها از طریق آثار بعدی مورخان و مفسران یا به واسطۀ آثار قصصالانبیاء (همچون قصصالانبیاء ثعلبی) آشکار میشود.[۶۰] عناوین دیگر مرتبط با همین موضوع، نظیر کتاب البدء یا کتاب بدء الدنیا یا کتاب بدء الخلق نیز بسیار رایج است. این عناوین اغلب بخشی از عنوان کامل کتاب بودهاند که با عبارت قصصالانبیاء ارتباط داشته است.[۶۱]
در سدههای میانۀ اسلامی، بر خلاف سدههای نخست، چندین عنوان مربوط به زندگیهای پیامبران دیده میشود. صرف نظر از عنوان قصصالانبیاء که حتی برای آثار مجهولالمؤلف و متفاوت از حیث حجم و کیفیت نیز به کار رفته است،[۶۲] عناوین دیگری که قبلاً ناشناخته بود، در این دوران پدید آمد.
محمدبننجیب قرهحصاری (زنده در قرن نهم) تألیفی با عنوان رونق التفاسیر دارد.[۶۳] از مقدمۀ این اثر میتوان دریافت[۶۴] که مؤلف در تألیف این اثر، از تفسیر بغوی (ابنفرّاء، د ۵۱۶)[۶۵] و نیز «دیگر داستانهای تفسیری، از جمله احادیث نبوی برگرفته از [دو کتابِ] مصابیح و مشکاه»[۶۶]استفاده کرده است. منظور او از این دو کتاب مصابیح السنهِ بغوی و مشکاه المصابیحِ ولیالدین [خطیب عمری] (د ۷۴۳) است که تکملهای مشهور بر کتاب بغوی به شمار میآید.
آلوارت [خاورشناس آلمانی و متخصص در زبان و ادبیات عربی، د ۱۹۰۹] پیشتر از عدم انسجام تألیف قرهحصاری سخن گفته است.[۶۷] بررسی اجمالی این متن نشان میدهد مؤلف در تألیف اثرش به منابع گوناگونی استناد کرده و اقوال برگرفته از آنها را بدون رعایت نظم و ترتیب خاصی آورده است. ویژگی شاخص این اثر، تمایل مؤلف به استفاده از منابع عامهپسند است که در فصلهای پایانی به صورت چشمگیری قابل مشاهده است. در این فصلها[۶۸] نقل عالمانۀ مطالب تقریباً به طور کامل به حاشیه رفته است؛ بنابراین عنوان رونق التفاسیر تنها تا حدی مطابق با محتوای اثر است. این اثر در واقع تألیفی بیارزش در گونۀ قصصالانبیاء است که احتمالاً به سبب تمایل نویسندهاش به روزآمدبودن چنین نامی گرفته است.
دیگر آثار این گونۀ ادبی، عنوانهایی چون عرائس القرآن و نفائس القرآن[۶۹] یا کتاب العقائق[۷۰] دارد. دارد.
پیشتر در مقالهای دیگر،[۷۱] آثار اسلامی بعدی را که تصویرگر سرگذشتهای پیامبران بودند، بررسی کردهایم. موضوع این مقاله عبارت بود از تحلیل اثر ابنابیعذیبه از حیث شکل و محتوا و توصیفی کلی از گرایشهای غالب در آن که شاخصۀ زندگیهای پیامبران در منابع عربی دورۀ رو به انحطاط بوده است. به احتمال زیاد، بروز عناوین متنوع برای زندگیهای پیامبران در اواخر سدههای میانه، برآمده از اقبال گسترده به تألیف در این دوره است. بیمحتوایی و بیمایگی عمومی حاکم بر تألیفات این دوره سبب شد آثار بیارزشی دربارۀ زندگیهای پیامبران پدید آید و عناوین متعددی برای آنها وضع شود.
با این همه، عنوان قصصالانبیاء در سراسر سدههای میانه بر جای مانده و امروزه عنوانی است برای مجموعههای داستانهای پیامبران که از حیث شکل و محتوا، کاملاً فراتر از چارچوب تنگ و محدود قرآن است؛ هرچند نخستین انگیزههای پیدایی آن، برخاسته از قرآن و تفسیر بوده است.
ترجمۀ مهرداد عباسی و راحلۀ نوشاوند
[۲]. همان.
[۳] . همان، ص۶-۲۷. عنوان فصل نخستِ [این کتاب] در چاپ قاهره مبتدأ الخلق است.
[۴] . حاجیخلیفه (کشف الظنون؛ ج ۴، ص ۹۴۳۶-۹۴۳۷) عناوین قصص الاخیار و قصص الانبیاء را فهرست کرده است.
[۵] . قیاس کنید با کتاب الفهرست (چاپ قاهره، ص ۱۴۴) که عنوان کتاب المبتدأ را آورده است. اما مؤلفان دیگر نظیر یاقوت (معجم الادباء، قاهره، ۱۹۳۸، ج ۱۹، ص ۲۵۹-۲۶۰، ش۹۴) یا ابنخلکان (وفیات الاعیان، قاهره، [۱۹۴۸- ۱۹۴۹]، ش۷۴۳) در گزارششان هیچ عنوان مشخصی از فعالیت ادبیِ وهببنمنبّه ارائه نمیدهند. هورویتس (دائرهالمعارف اسلام، چاپ اول، ج۴، ص۱۰۸۴-۱۰۸۵) عناوین مختلف اثر فرضی وهببنمنبّه را بررسی کرده است (نیز ر.ک به: ترجمۀ عربی مغازی او، [قاهره، ۱۹۴۹]، ص۳۱-۴۱). او سؤالی اساسی با این مضمون مطرح کرده است که آیا وهببنمنبّه چندین اثر در همین موضوع با عناوین مختلف نوشته است.
[۶] . حاجیخلیفه؛ کشف الظنون؛ ج۴، ص۹۴۳۷.
[۷] . قیاس کنید با: دائرهالمعارف اسلام؛ چ ۱، ج۴، ص۶۳. عمر کحاله نیز در کتاب معجم المؤلفین (دمشق، ۱۹۵۷-۱۹۶۱) به پیروی از حاجیخلیفه یک کتاب قصص الانبیاء را به سهل تستری نسبت میدهد.
[۸] . اسماعیل پاشا بغدادی؛ ایضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون؛ ج ۲، استانبول، ۱۹۴۵-۱۹۴۷، ج۲، ص۲۲۷-۲۲۸.
[۹]. GAL, 1: 428-429; Suppl., 1: 592.
[۱۰] .Vat. V, Borg. P. 165.
[۱۱] . Cf. GAL, Suppl., 1: 217.
[۱۲] . قیاس کنید با: حاجیخلیفه؛ کشف الظنون؛ ج۲، ص۲۱۲۰. کحاله؛ معجم المؤلفین؛ ج۷، ص۲۶۹. نیز:
Wüstenfeld, Geschichtsschreiber, ۸۲.
[۱۳] . سخاوی؛ الاعلان بالتوبیخ لِمن ذمّ اهل التاریخ؛ ص۵۳۹. ارجاعات این اثر مطابق ترجمۀ عربی فرانتس روزنتال است (بغداد: مکتبه المثنّی، ۱۹۶۳). بنا بر قول مشهور، کتاب روزنتال متن کامل اثر سخاوی را در بر دارد.
[۱۴] . فؤاد سید؛ فهرس المخطوطات المصوّره، ج۲، (قاهره، ۱۹۵۸)، ص ۱۱۷ (ش ۷۲۵).
[۱۵]. از این مؤلف در بخشهای متعدد این کتاب، با چنین عبارتی یاد شده است: «قال ابوعبدالله محمدبنسعیدبنهشام الحجری مصنّف هذا الکتاب …».
[۱۶] . عنوان کلی این مجموعه، عرائس المجالس فی قصص الانبیاء (بولاق، ۱۲۸۶؛ قاهره، ۱۳۰۱ و…) است. عنوان المجالس برگرفته از این حقیقت است که این اثر به واحدهای جداگانهای با نام المجالس تقسیم میشود؛ مثلاً مجلس فی قصه آدم علیهالسلام. از همین روست که بعدها مؤلف قصص الانبیاء علی رأی الامامیه (نسخههای برلین، ۱۰۲۵؛ پیترسن، ۶۳۳) ثعلبی را المجلسی خوانده است.
[۱۷] . برای نمونه در این نسخهها از عنوان قصص الانبیاء نام رفته است: قاهره، دارالکتب ص۱۳۵؛ قاهره، دارالکتب، ص ۲۷۰۲؛ رباط، ۱۰۰۹ ( (d-595 ؛ بیروت، دارالکتب الوطنیه، ص ۳۴۵؛ قاهره، تیموریه، ص ۸۵۴؛ هوتینگر، ص۲۰۹، و جز اینها. در دیگر نسخهها، عناوین بسیار جزئیتری به چشم میخورد که نشاندهندۀ محتوای کامل اثر است؛ مثلاً نسخههای واتیکان ۵/۲۴۱ و واتیکان ۵/۴۴۴ نامشان بدء الخلق و قصص الانبیاء است. نسخۀ لیپزیک ۱۰۶ عنوان مشابه کتاب بدءالدنیا و قصص الانبیاء را دارد. عنوان نسخۀ الازهر ۲۳۴۴-۳۷۷۰۰ چنین است: هذا کتاب فیه مبتدأ الدنیا و قصص الانبیاء. نسخههای دیگر نظیر موزۀ بریتانیا ۴۹۸ نامشان فقط کتاب بدء الدنیا است.
با توجه به عناوین متنوعی که برای این اثر به کار رفته است، رسیدن به نقطهای که حاجیخلیفه به آن رسیده است، چندان دشوار نیست. او یک اثر را ذیل سه عنوان مختلف ذکر میکند: قصص الانبیاء (ج ۴، ص ۹۴۳۷)، بدء الدنیا (ج ۲، ص ۱۶۹۱) و خلق الدنیا (ج ۳، ص ۴۷۹۳). دو اثر اخیر را نباید با اثر کسائی دربارۀ داستانهای خلقت با عنوان کتاب عجائب الملکوت اشتباه کرد.
متن تصحیحشدۀ کتاب کسائی ـ که اسحاق آیزنبرگ آن را تصحیح و انتشارات بریل در سال ۱۹۲۲-۱۹۲۳ منتشر کرده است ـ نیز نام قصص الانبیاء را در صفحه عنوان عربیاش دارد.
[۱۸]. در قدیمترین نسخههای برجایمانده از مجموعۀ کسائی (برلین ۱۰۲۴، مورخ ۶۰۰ق/۱۲۰۳م؛ موزۀ بریتانیا ۴۹۷، مورخ ۶۱۷ق/۱۲۲۰م؛ لیدن ۸۹۰، مورخ ۷۸۱ق/۱۳۷۹م) برگها در آغاز نسخهها بهدست نسخهنویسان بعدی استفاده شده یا آسیب دیده است؛ به صورتی که مسئلهای دربارۀ ایدهای روشن از نحوۀ عنوانگذاری اصلی این اثر وجود ندارد.
[۱۹] . در اینباره نیز ر.ک به: سخاوی؛ اعلان؛ ص۵۲۲. حاجیخلیفه؛ کشف الظنون؛ ج۴، ص۹۴۳۷. ذیل کتاب حاجیخلیفه؛ کشف الظنون؛ ج۲، ص۲۲۷-۲۲۸. نیز: GAL, 1: 428-29; Suppl. 1: 592.
[۲۰] . عنوان قصص الانبیاء به آثاری از این دست در دیگر زبانهای اسلامی نیز راه یافته است؛ برای نمونه ر.ک به: نسخۀ براون، J. 21 (مورخ ۷۳۱ق) که ترجمۀ فارسی اثری به زبان عربی نوشتۀ ابوالحسن بوشنجی است (see. GAL, Suppl., 1: 592 ). عنوان عربی قصص الانبیاء همچنین در ترجمههای ترکی اثر کسائی آمده است؛ مثلاً ر.ک به: نسخۀ Yeni 881.
تاور ( (dějiny perské a tádžické literatury, Prague 1963, 391یادآور شده است آثاری با عنوان کلیشهای قصصالانبیاء به تعداد بسیاری در منابع فارسی عرضه شدهاند. در میان آنها کتاب اسحاقبنابراهیمبنمنصوربنخلَف نیشابوری شهرت گستردهای یافته است.
[۲۱] . سخاوی؛ اعلان؛ ص۵۱۸.
[۲۲] . همان، ص۵۲۲.
[۲۳] . همان، ص۵۲۲. در مقایسه با این دیدگاه، مقدسی نیز دیدگاهی مشابه دارد. ر.ک به: یادداشت شمارۀ ۵۴.
[۲۴]. Horovitz, Koranische Untersuchungen, 1.
نیز ر.ک به: قصص الانبیای عبدالوهاب نجار(قاهره و بیروت، ۱۹۶۶)، که به همۀ این عبارات اشاره دارد.
[۲۵]. به جز آیات آلعمران: ،۲؛ انعام: ۵۷ و احتمالاً اعراف: ۷. با:
Horovitz, Koranische Untersuchungen, 7.
[۳۱] . ثعلبی (چاپ قاهره)، صص۲ و ۳. این مقدمۀ ثعلبی و آیات دیگر قرآن که ما ذکر کردیم، در الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ اهل التاریخِ سخاوی نیز آمده است. سخاوی با ذکر این نمونهها در صدد نشاندادن توجه خداوند به وقایع گذشته است. به نظر سخاوی، توجه خدا به داستانهای گذشته، محرکی مهم برای پیدایی تاریخنگاری اسلامی بوده و فعالیت علمی در این رشته را بهخوبی توجیه میکند. به نوشتۀ او، این موضوع برای نشاندادن برتری علم تاریخ و جایگاه رفیع پژوهشگر آن کافی است (همان، ص۴۰۴).
در اینباره همچنین ر.ک به: کافیجی، المختصر فی علم التاریخ (نسخۀ قاهره، دارالکتب، ۲۵۸، برگ ۵پ، ۱۰ر، صفحات دیگر) که بر نقش الله در «رخدادهای مربوط به انبیا و رسل» بارها تأکید شده است.
[۳۲] . Cf . Horovitz, Koranische Untersuchungen, 71ff
هوروویتس از معانی مختلف این واژه در قرآن سخن گفته است.
[۳۳] . قیاس کنید با: قرهحصاری، رونق التفاسیر (نسخۀ براتیسلاوا ۱۵۸)، برگ ۶۹پ، که در آن، واژۀ حکمه به معنای دمیدن روح خدا در جسم آدم آمده است.
[۳۴] . کسائی؛ قصص الانبیاء؛ ج۱، صص۵ و ۶.
[۳۵] . Cf. Horovitz, Koranische Untersuchungen, 44ff.
[۳۶] . چندین کتاب قصص الانبیاء از دورۀ اخیر، شامل تاریخ زندگی پیامبر اسلام است؛ از جملۀ این آثار، نسخۀ خودنوشتی با عنوان قصص الانبیاء (متعلق به کتابخانۀ خالدیه در اورشلیم، سیره، ش۲۳) از احمدبنابی عذیبه است. در اینباره ر.ک به: مقالۀ من:
“Ein unbekanntes Autograph Qisas al-anbiyā von Ahmad ibn Abī ‘Udhayba”, Asian and African Studies (Bratilava, SAV) 5 (1969), 71-76; 6(1970), 87-91.
[۳۷]. قیاس کنید با: ابنخلکان (قاهره، ۱۹۴۸-۱۹۴۹)، ش۳۰. نیز:
Wüstenfeld, Geschichtsschreiber, no. 185; Lidzbarski, De propheticis quae dicuntur legendis arabicis (Leipzig, 1893), pp. 15-20.
[۳۸]. ثعلبی در مقدمۀ کتابش تنها به صورتی غیرمستقیم به این نکته اشاره میکند: «این کتابی است شامل داستانهای پیامبران مذکور در قرآن همراه با تفسیر …(ثعلبی [قاهره: حلبی]، ص۲).
[۳۹] . cf. Lidzbarski, De propheticis quae dicuntur legendis arabicis, 20-25; EI2, 2: 1037.
Goldziher, Muhammedanische Studien, ۲: pp. 161-170.
گلدتسیهر، واکنش عالمان مدرسی به فعالیت داستانپردازان حرفهای را که میل وافری به نقل داستانهای شخصیتهای کتاب مقدس داشتند، به نحوی جامع بررسی کرده است.
[۴۱]. ر.ک به: یوسف: ۱۱۱.
[۵۱]. همان، صفحۀ ک.
[۵۲] . کتاب الفهرست (قاهره)؛ ص۱۳۷-۱۴۹.
[۵۳] . کتاب البدء و التأریخ (چاپ هوار).
[۵۴] . مقدسی میگوید: «اما محمدبناسحاق در کتابش میگوید که کتاب او نخستین کتابی است که دربارۀ آغاز خلقت تألیف شده است … » (کتاب البدأ و التاریخ، چاپ هوار، ج۱، ص۱۴۹).
[۵۵]. همان، ج۲، ص۳۸.
[۵۶]. همان، ج۲، ص۸۴.
[۵۷]. ر.ک به: یادداشت شمارۀ ۴ و ۵.
[۵۸] . مقدسی در مقدمۀ کتابش مینویسد: «من دربارۀ آغاز و پایان خلقت و نیز داستانهای پیامبران بعدی گزارشی گرد آوردهام» (کتاب البدء و التاریخ، چاپ هوار، ج۱، ص۶).
[۵۹] . مروج الذهب (قاهره، ۱۹۶۴)، ج۱، ص۵۷.
[۶۰]. cf. GAL, Suppl., 1: 205,
بروکلمان از مؤلفانی نام برده است که از کتاب المبتدأ ابناسحاق یاد کردهاند.
[۶۱]. مثلاً ر.ک به: یادداشت ۱۷، که در آن عناوین مختلف در ارتباط با اثر کسائی ذکر شده است.
[۶۲] . مثلاً ر.ک به: نسخۀ قازان ۲۵. از بخشی از نسخۀ قازان میتوان دریافت که بیانی ادبی از موضوع است. داستانها منسجم است و ساختاری منطقی دارد. در این متن، ذکری از راویان نرفته است. پرتش (Die arabischen Handschriften der herzoglichen Bibliothek zu Gotha, 3:327 (این قطعه را با متن کسائی مقایسه کرده، دریافته است که اساساً با یکدیگر متفاوتند. همچنین ر.ک به: نسخۀ وین ۱۲۰۵، که داستانهایی از زندگی محمد و چهار خلیفۀ نخست را نیز در بر دارد؛ به علاوه ر.ک به: نسخۀ پاریس ۱۹۲۴، ۱۹۲۵، ۱۹۲۶ و قاهره، دارالکتب ۸۲۹ مجامیع، و مانند آنها.
[۶۳] . see. GAL, 2: 229, Suppl. 2: 320.
[۶۴]. نسخۀ براتیسلاوا ۱۵۸، برگ ۶۷ الف.
[۶۵]. EI2, 1:893 .
[۶۶]. نسخۀ براتیسلاوا ۱۵۸، برگ ۶۷ ر.
۶۷. Verzeichnis der arabischen Handschriften der Kgl. Bibliothek zu Berlin, 1: 411 (Ms. Berl. 1028, Spr. 451).
[۷۱]. ر.ک به: یادداشت ۳۶.
یا دارد. نقل عالمانۀ مطالب تقریباً به طور کامل به حاشیه رفته است؛ بنابراین عنوان تنها تا حدی مطابق با محتوای اثر است. این اثر در واقع تألیفی بیارزش در گونۀ قصصالانبیاء استکه احتمالاً به سبب تمایل نویسندهاش به روزآمدبودن چنین نامی گرفته است. بررسی اجمالی این متن نشان میدهد مؤلف در تألیف اثرش به منابع گوناگونی استناد کرده و اقوال برگرفته از آنها را بدون رعایت نظم و ترتیب خاصی آورده است. ویژگی شاخص این اثر، تمایل مؤلف به استفاده از منابع عامهپسند است که در فصلهای پایانی به صورت چشمگیری قابل مشاهده است. در این فصلها نقل عالمانۀ مطالب تقریباً به طور کامل به حاشیه رفته است؛ بنابراین عنوان تنها تا حدی مطابق با محتوای اثر است. این اثر در واقع تألیفی بیارزش در گونۀ قصصالانبیاء استکه احتمالاً به سبب تمایل نویسندهاش به روزآمدبودن چنین نامی گرفته است. استفاده کرده است. منظور او از این دو کتاب بغوی و ولیالدین [خطیب عمری] (د ۷۴۳) است که تکملهای مشهور بر کتاب بغوی به شمار میآید. و نیز «دیگر داستانهای تفسیری، از جمله احادیث نبوی برگرفته از [دو کتابِ] و »استفاده کرده است. منظور او از این دو کتاب بغوی و ولیالدین [خطیب عمری] (د ۷۴۳) است که تکملهای مشهور بر کتاب بغوی به شمار میآید. که مؤلف در تألیف این اثر، از تفسیر بغوی (ابنفرّاء، د ۵۱۶) و نیز «دیگر داستانهای تفسیری، از جمله احادیث نبوی برگرفته از [دو کتابِ] و »استفاده کرده است. منظور او از این دو کتاب بغوی و ولیالدین [خطیب عمری] (د ۷۴۳) است که تکملهای مشهور بر کتاب بغوی به شمار میآید. از مقدمۀ این اثر میتوان دریافت که مؤلف در تألیف این اثر، از تفسیر بغوی (ابنفرّاء، د ۵۱۶) و نیز «دیگر داستانهای تفسیری، از جمله احادیث نبوی برگرفته از [دو کتابِ] و »استفاده کرده است. منظور او از این دو کتاب بغوی و ولیالدین [خطیب عمری] (د ۷۴۳) است که تکملهای مشهور بر کتاب بغوی به شمار میآید. عناوین دیگری که قبلاً ناشناخته بود، در این دوران پدید آمد. عناوین دیگر مرتبط با همین موضوع، نظیر یا یا نیز بسیار رایج است. این عناوین اغلب بخشی از عنوان کامل کتاب بودهاند که با عبارت قصصالانبیاء ارتباط داشته است. و معنایی که در عنوان مراد بوده است، تمایز روشنی باشد. عبارت همانگونه که پیشتر گفته شد، در معنای عامتری به کار رفته است. نمونۀ بعدی مؤید این واقعیت است: مسعودی (د ۳۴۵) در خود، پس از نقل داستان داوود و اوریا مینویسد: «این بود روایتی از داستان اوریا بن حیّان و نحوۀ کشتهشدن او که با آنچه در کتاب و جاهای دیگر آوردیم، مطابقت دارد». اما نمیتوان گفت آیا وهب همان قصصالانبیایی است که حاجیخلیفه به او نسبت داده است یا خیر. یا «همۀ این مطالب آن چیزی است که محمدبناسحاق مؤلف و نقل کرده است». اما نمیتوان گفت آیا وهب همان قصصالانبیایی است که حاجیخلیفه به او نسبت داده است یا خیر. بسیار بهره گرفته است. این درونمایهها هم در فصلهای مربوط به داستانهای خلقت و هم در فصلهای راجع به حیات پیامبران پیش از اسلام دیده میشود. مقدسی در اقوال برگرفته از ابناسحاق، تنها از او نام برده است؛ مثلاً اینکه «محمدبناسحاق در میگوید» یا «همۀ این مطالب آن چیزی است که محمدبناسحاق مؤلف و نقل کرده است». اما نمیتوان گفت آیا وهب همان قصصالانبیایی است که حاجیخلیفه به او نسبت داده است یا خیر. (تألیفشده در سال ۳۵۵ ق) از درونمایههای کتاب ابناسحاق بسیار بهره گرفته است. این درونمایهها هم در فصلهای مربوط به داستانهای خلقت و هم در فصلهای راجع به حیات پیامبران پیش از اسلام دیده میشود. مقدسی در اقوال برگرفته از ابناسحاق، تنها از او نام برده است؛ مثلاً اینکه «محمدبناسحاق در میگوید» یا «همۀ این مطالب آن چیزی است که محمدبناسحاق مؤلف و نقل کرده است». اما نمیتوان گفت آیا وهب همان قصصالانبیایی است که حاجیخلیفه به او نسبت داده است یا خیر. به مؤلفانی بسیار قدیمی اشاره میکند که آثاری با عنوان تألیف کردهاند. از جملۀ این افراد، وهببنمنبّه و محمدبناسحاقاند. تفاسیر جدیدی چون بیشتر مطمح نظر او بوده و نتایج آنها را با آرای خودش کامل کرده است. که نجار در تفسیر آیات مربوط آورده،تفاسیر جدیدی چون بیشتر مطمح نظر او بوده و نتایج آنها را با آرای خودش کامل کرده است. و در هر یک آیات مربوط به طور کامل میآید. مؤلف، این موقفها را با آیاتی از عهد قدیم و عهد جدید مقایسه کرده است. در آموزهها یا ملاحظاتی که نجار در تفسیر آیات مربوط آورده،تفاسیر جدیدی چون بیشتر مطمح نظر او بوده و نتایج آنها را با آرای خودش کامل کرده است.فهرستی از آیات مرتبط با پیامبر مورد نظر آمده است؛ سپس این بخشها از نظر موضوعی به «موقف»ها یا واحدهای موضوعی تقسیم میشود و در هر یک آیات مربوط به طور کامل میآید. مؤلف، این موقفها را با آیاتی از عهد قدیم و عهد جدید مقایسه کرده است. در آموزهها یا ملاحظاتی که نجار در تفسیر آیات مربوط آورده،تفاسیر جدیدی چون بیشتر مطمح نظر او بوده و نتایج آنها را با آرای خودش کامل کرده است. کتاب او به فصلهایی تقسیم شده که هر کدام مربوط به یک پیامبر است. فصل نخست، شامل بررسی زندگی آدم، به معنای دقیق کلمه، در قرآن است. فصلهای دیگر به ترتیب تاریخی، یکی پس از دیگری ذکر میشود. در ابتدای همۀ فصلها، از جمله فصل مربوط به آدم علیه السلامفهرستی از آیات مرتبط با پیامبر مورد نظر آمده است؛ سپس این بخشها از نظر موضوعی به «موقف»ها یا واحدهای موضوعی تقسیم میشود و در هر یک آیات مربوط به طور کامل میآید. مؤلف، این موقفها را با آیاتی از عهد قدیم و عهد جدید مقایسه کرده است. در آموزهها یا ملاحظاتی که نجار در تفسیر آیات مربوط آورده،تفاسیر جدیدی چون بیشتر مطمح نظر او بوده و نتایج آنها را با آرای خودش کامل کرده است. هدف از این سخنرانیها که دقیقاً با همین عنوان به چاپ رسید، آن بود که تعریفی دقیق از مفهوم قصصالانبیاء ارائه شود. نجار کوشش بسیاری به خرج داد تا معنای تعبیر قصصالانبیاء را روشن سازد. او به این نتیجه رسید که این اصطلاح به داستانهای مذکور در قرآن و داستانهایی حاوی گزارشهای راجع به حیات پیامبران پیش از اسلام اشاره دارد. کتاب او به فصلهایی تقسیم شده که هر کدام مربوط به یک پیامبر است. فصل نخست، شامل بررسی زندگی آدم، به معنای دقیق کلمه، در قرآن است. فصلهای دیگر به ترتیب تاریخی، یکی پس از دیگری ذکر میشود. در ابتدای همۀ فصلها، از جمله فصل مربوط به آدم علیه السلامفهرستی از آیات مرتبط با پیامبر مورد نظر آمده است؛ سپس این بخشها از نظر موضوعی به «موقف»ها یا واحدهای موضوعی تقسیم میشود و در هر یک آیات مربوط به طور کامل میآید. مؤلف، این موقفها را با آیاتی از عهد قدیم و عهد جدید مقایسه کرده است. در آموزهها یا ملاحظاتی که نجار در تفسیر آیات مربوط آورده،تفاسیر جدیدی چون بیشتر مطمح نظر او بوده و نتایج آنها را با آرای خودش کامل کرده است.عبدالوهاب نجار به دعوت شماری از استادان دانشگاه الازهر، مجموعه سخنرانیهایی دربارۀ تفسیر بخشهایی از قرآن که به پیامبران پیش از اسلام اختصاص دارد، ایراد کرد. هدف از این سخنرانیها که دقیقاً با همین عنوان به چاپ رسید، آن بود که تعریفی دقیق از مفهوم قصصالانبیاء ارائه شود. نجار کوشش بسیاری به خرج داد تا معنای تعبیر قصصالانبیاء را روشن سازد. او به این نتیجه رسید که این اصطلاح به داستانهای مذکور در قرآن و داستانهایی حاوی گزارشهای راجع به حیات پیامبران پیش از اسلام اشاره دارد. کتاب او به فصلهایی تقسیم شده که هر کدام مربوط به یک پیامبر است. فصل نخست، شامل بررسی زندگی آدم، به معنای دقیق کلمه، در قرآن است. فصلهای دیگر به ترتیب تاریخی، یکی پس از دیگری ذکر میشود. در ابتدای همۀ فصلها، از جمله فصل مربوط به آدم علیه السلامفهرستی از آیات مرتبط با پیامبر مورد نظر آمده است؛ سپس این بخشها از نظر موضوعی به «موقف»ها یا واحدهای موضوعی تقسیم میشود و در هر یک آیات مربوط به طور کامل میآید. مؤلف، این موقفها را با آیاتی از عهد قدیم و عهد جدید مقایسه کرده است. در آموزهها یا ملاحظاتی که نجار در تفسیر آیات مربوط آورده،تفاسیر جدیدی چون بیشتر مطمح نظر او بوده و نتایج آنها را با آرای خودش کامل کرده است. استاد تاریخ اسلام در دانشکدۀ اصولالدین (دانشگاه الازهر) است. همانگونه که در مقدمۀ چاپ اول این کتاب آمده است،عبدالوهاب نجار به دعوت شماری از استادان دانشگاه الازهر، مجموعه سخنرانیهایی دربارۀ تفسیر بخشهایی از قرآن که به پیامبران پیش از اسلام اختصاص دارد، ایراد کرد. هدف از این سخنرانیها که دقیقاً با همین عنوان به چاپ رسید، آن بود که تعریفی دقیق از مفهوم قصصالانبیاء ارائه شود. نجار کوشش بسیاری به خرج داد تا معنای تعبیر قصصالانبیاء را روشن سازد. او به این نتیجه رسید که این اصطلاح به داستانهای مذکور در قرآن و داستانهایی حاوی گزارشهای راجع به حیات پیامبران پیش از اسلام اشاره دارد. کتاب او به فصلهایی تقسیم شده که هر کدام مربوط به یک پیامبر است. فصل نخست، شامل بررسی زندگی آدم، به معنای دقیق کلمه، در قرآن است. فصلهای دیگر به ترتیب تاریخی، یکی پس از دیگری ذکر میشود. در ابتدای همۀ فصلها، از جمله فصل مربوط به آدم علیه السلامفهرستی از آیات مرتبط با پیامبر مورد نظر آمده است؛ سپس این بخشها از نظر موضوعی به «موقف»ها یا واحدهای موضوعی تقسیم میشود و در هر یک آیات مربوط به طور کامل میآید. مؤلف، این موقفها را با آیاتی از عهد قدیم و عهد جدید مقایسه کرده است. در آموزهها یا ملاحظاتی که نجار در تفسیر آیات مربوط آورده،تفاسیر جدیدی چون بیشتر مطمح نظر او بوده و نتایج آنها را با آرای خودش کامل کرده است. مؤلف این کتاب عبدالوهاب نجار، استاد تاریخ اسلام در دانشکدۀ اصولالدین (دانشگاه الازهر) است. همانگونه که در مقدمۀ چاپ اول این کتاب آمده است،عبدالوهاب نجار به دعوت شماری از استادان دانشگاه الازهر، مجموعه سخنرانیهایی دربارۀ تفسیر بخشهایی از قرآن که به پیامبران پیش از اسلام اختصاص دارد، ایراد کرد. هدف از این سخنرانیها که دقیقاً با همین عنوان به چاپ رسید، آن بود که تعریفی دقیق از مفهوم قصصالانبیاء ارائه شود. نجار کوشش بسیاری به خرج داد تا معنای تعبیر قصصالانبیاء را روشن سازد. او به این نتیجه رسید که این اصطلاح به داستانهای مذکور در قرآن و داستانهایی حاوی گزارشهای راجع به حیات پیامبران پیش از اسلام اشاره دارد. کتاب او به فصلهایی تقسیم شده که هر کدام مربوط به یک پیامبر است. فصل نخست، شامل بررسی زندگی آدم، به معنای دقیق کلمه، در قرآن است. فصلهای دیگر به ترتیب تاریخی، یکی پس از دیگری ذکر میشود. در ابتدای همۀ فصلها، از جمله فصل مربوط به آدم علیه السلامفهرستی از آیات مرتبط با پیامبر مورد نظر آمده است؛ سپس این بخشها از نظر موضوعی به «موقف»ها یا واحدهای موضوعی تقسیم میشود و در هر یک آیات مربوط به طور کامل میآید. مؤلف، این موقفها را با آیاتی از عهد قدیم و عهد جدید مقایسه کرده است. در آموزهها یا ملاحظاتی که نجار در تفسیر آیات مربوط آورده،تفاسیر جدیدی چون بیشتر مطمح نظر او بوده و نتایج آنها را با آرای خودش کامل کرده است. مراجع اصلی در اینباره عبارتند از: قرآن و پس از آن مجموعههای روایات و تفاسیر مشهور و مورد اتفاق. تأییدی بر این مطلب است. مؤلف این کتاب عبدالوهاب نجار، استاد تاریخ اسلام در دانشکدۀ اصولالدین (دانشگاه الازهر) است. همانگونه که در مقدمۀ چاپ اول این کتاب آمده است،عبدالوهاب نجار به دعوت شماری از استادان دانشگاه الازهر، مجموعه سخنرانیهایی دربارۀ تفسیر بخشهایی از قرآن که به پیامبران پیش از اسلام اختصاص دارد، ایراد کرد. هدف از این سخنرانیها که دقیقاً با همین عنوان به چاپ رسید، آن بود که تعریفی دقیق از مفهوم قصصالانبیاء ارائه شود. نجار کوشش بسیاری به خرج داد تا معنای تعبیر قصصالانبیاء را روشن سازد. او به این نتیجه رسید که این اصطلاح به داستانهای مذکور در قرآن و داستانهایی حاوی گزارشهای راجع به حیات پیامبران پیش از اسلام اشاره دارد. کتاب او به فصلهایی تقسیم شده که هر کدام مربوط به یک پیامبر است. فصل نخست، شامل بررسی زندگی آدم، به معنای دقیق کلمه، در قرآن است. فصلهای دیگر به ترتیب تاریخی، یکی پس از دیگری ذکر میشود. در ابتدای همۀ فصلها، از جمله فصل مربوط به آدم علیه السلامفهرستی از آیات مرتبط با پیامبر مورد نظر آمده است؛ سپس این بخشها از نظر موضوعی به «موقف»ها یا واحدهای موضوعی تقسیم میشود و در هر یک آیات مربوط به طور کامل میآید. مؤلف، این موقفها را با آیاتی از عهد قدیم و عهد جدید مقایسه کرده است. در آموزهها یا ملاحظاتی که نجار در تفسیر آیات مربوط آورده،تفاسیر جدیدی چون بیشتر مطمح نظر او بوده و نتایج آنها را با آرای خودش کامل کرده است. در مقایسه با کتاب ثعلبی برداشتی عامیانه از مطالب داستانی در قرآن به دست میدهد. ویژگی خاص اثر او بیان منسجم داستانی هر موضوع است که این ویژگی کتاب کسائی را به اثری صرفاً ادبی بدل کرده است. و منابع تاریخی حاصل آمده است؛ هرچند مؤلف از نقل اخبار غیرموثق نیز صرف نظر نکرده است. مجموعۀ منتسب به کسائی در مقایسه با کتاب ثعلبی برداشتی عامیانه از مطالب داستانی در قرآن به دست میدهد. ویژگی خاص اثر او بیان منسجم داستانی هر موضوع است که این ویژگی کتاب کسائی را به اثری صرفاً ادبی بدل کرده است. کتاب خود را گرد آورد. با توجه به روشِ نقل و ارائۀ مطالب میتوان دریافت که این کتاب از روایتهای تفسیری و منابع تاریخی حاصل آمده است؛ هرچند مؤلف از نقل اخبار غیرموثق نیز صرف نظر نکرده است. مجموعۀ منتسب به کسائی در مقایسه با کتاب ثعلبی برداشتی عامیانه از مطالب داستانی در قرآن به دست میدهد. ویژگی خاص اثر او بیان منسجم داستانی هر موضوع است که این ویژگی کتاب کسائی را به اثری صرفاً ادبی بدل کرده است. تنها در مواردی اندک و پراکنده از محمد [ص] در آثار قصصالانبیاء سخن به میان آمده یا در بخشهای پایانی آنها پیامبران عهد قدیم با محمد [ص] مقایسه شدهاند. محمد(ص) از این طریق میخواست برای مردمان عرب صدر اسلام توضیح دهد که پیامبر خدا حقیقتاً کیست و چه وظایف و مسئولیتهایی دارد. به هدف اخلاقی خاصی و برآمده از نشانههای خداوند یا اعمال پیامبران است، بسیار به کار بردهاند. هم مفسران قرآن و هم نویسندگان کتابهای از همین منظر به جنبههای اصولی و بنیادینِ بخشهای داستانی قرآن نگریستهاند. ثعلبی در مقدمۀ کتابش مینویسد: هدف و معنای نشانههای خدا را توضیح میدهند و همچنین بیانگر خداترسی و تدین پیامبران یا توصیفگر اعمال زشت و بد گناهکاران، بتپرستان و متخلفان از شریعت الهی هستند؛ از این رو، این داستانها هشداردهنده و عبرتآموزند. اما آنچه در اینباره برای ما اهمیت دارد، آن است که این داستانها معرفی اولیهای از پیامبران و رسالتشان به دست میدهد که مبنا و معیاری برای بررسی معنای اسلامی نبوت و تطور آن است. هم مفسران قرآن و هم نویسندگان کتابهای از همین منظر به جنبههای اصولی و بنیادینِ بخشهای داستانی قرآن نگریستهاند. ثعلبی در مقدمۀ کتابش مینویسد: این داستانها که برخی به تنهایی بخشهای کاملی از قرآن را تشکیل میدهند و برخی بهصورت پراکنده در میان آیات دیگر قرآن آمدهاند، هدف و معنای نشانههای خدا را توضیح میدهند و همچنین بیانگر خداترسی و تدین پیامبران یا توصیفگر اعمال زشت و بد گناهکاران، بتپرستان و متخلفان از شریعت الهی هستند؛ از این رو، این داستانها هشداردهنده و عبرتآموزند. اما آنچه در اینباره برای ما اهمیت دارد، آن است که این داستانها معرفی اولیهای از پیامبران و رسالتشان به دست میدهد که مبنا و معیاری برای بررسی معنای اسلامی نبوت و تطور آن است. هم مفسران قرآن و هم نویسندگان کتابهای از همین منظر به جنبههای اصولی و بنیادینِ بخشهای داستانی قرآن نگریستهاند. ثعلبی در مقدمۀ کتابش مینویسد: وجود واژههای قصَّ و قصص در قرآن ـ با توجه به معنایشان در زبان عربی ـ احتمالاً در شکلگیری اصطلاح قصصالانبیاء مؤثر بوده است؛ علاوه بر این، شواهدی در قرآن هست که نه تنها بر این حقیقت صحّه میگذارد، بلکه بر نقش خدا در این داستانها نیز تأکید میکند. این تأکید شاید در تفسیر معنای اصیل اصطلاح قصصالانبیاء و فهم مفهومِ صرفِ قرآنی آن به معنای «روایتهای خدا از پیامبران» مؤثر بیفتد. آیهای از آیات آغازین سورۀ یوسف است: «ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحى کردیم، بر تو حکایت مىکنیم، و تو قطعاً پیش از آن، از بىخبران بودى» (یوسف: ۳). در پایان سورۀ یوسف، بر هدف کلی این وحی تأکید شده است: «بهراستى در سرگذشت آنان براى خردمندان عبرتى هست» (یوسف: ۱۱۱). نیز «ما خبرشان را بر تو درست حکایت مىکنیم: آنان جوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند» پیامبران نیز اغلب بازگوکنندگان نشانههای خدا یا گویندۀ داستانهای شخصی خودشان قلمداد میشوند. وجود واژههای قصَّ و قصص در قرآن ـ با توجه به معنایشان در زبان عربی ـ احتمالاً در شکلگیری اصطلاح قصصالانبیاء مؤثر بوده است؛ علاوه بر این، شواهدی در قرآن هست که نه تنها بر این حقیقت صحّه میگذارد، بلکه بر نقش خدا در این داستانها نیز تأکید میکند. این تأکید شاید در تفسیر معنای اصیل اصطلاح قصصالانبیاء و فهم مفهومِ صرفِ قرآنی آن به معنای «روایتهای خدا از پیامبران» مؤثر بیفتد. آیهای از آیات آغازین سورۀ یوسف است: «ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحى کردیم، بر تو حکایت مىکنیم، و تو قطعاً پیش از آن، از بىخبران بودى» (یوسف: ۳). در پایان سورۀ یوسف، بر هدف کلی این وحی تأکید شده است: «بهراستى در سرگذشت آنان براى خردمندان عبرتى هست» (یوسف: ۱۱۱). نیز «ما خبرشان را بر تو درست حکایت مىکنیم: آنان جوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند» در بسیاری موارد، گویی خودِ خدا سخنگوی واقعی این داستانهاست. پیامبران نیز اغلب بازگوکنندگان نشانههای خدا یا گویندۀ داستانهای شخصی خودشان قلمداد میشوند. وجود واژههای قصَّ و قصص در قرآن ـ با توجه به معنایشان در زبان عربی ـ احتمالاً در شکلگیری اصطلاح قصصالانبیاء مؤثر بوده است؛ علاوه بر این، شواهدی در قرآن هست که نه تنها بر این حقیقت صحّه میگذارد، بلکه بر نقش خدا در این داستانها نیز تأکید میکند. این تأکید شاید در تفسیر معنای اصیل اصطلاح قصصالانبیاء و فهم مفهومِ صرفِ قرآنی آن به معنای «روایتهای خدا از پیامبران» مؤثر بیفتد. آیهای از آیات آغازین سورۀ یوسف است: «ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحى کردیم، بر تو حکایت مىکنیم، و تو قطعاً پیش از آن، از بىخبران بودى» (یوسف: ۳). در پایان سورۀ یوسف، بر هدف کلی این وحی تأکید شده است: «بهراستى در سرگذشت آنان براى خردمندان عبرتى هست» (یوسف: ۱۱۱). نیز «ما خبرشان را بر تو درست حکایت مىکنیم: آنان جوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند» در این بخشها، فعل «قصَّ» یا مصدر آن «قَصَص» نسبتاً فراوان دیده میشود. از متن قرآن چنین بر میآید که این واژهها معمولاً دربارۀ داستان به معنای اخبار گذشتگان به کار رفته است. در بسیاری موارد، گویی خودِ خدا سخنگوی واقعی این داستانهاست. پیامبران نیز اغلب بازگوکنندگان نشانههای خدا یا گویندۀ داستانهای شخصی خودشان قلمداد میشوند. وجود واژههای قصَّ و قصص در قرآن ـ با توجه به معنایشان در زبان عربی ـ احتمالاً در شکلگیری اصطلاح قصصالانبیاء مؤثر بوده است؛ علاوه بر این، شواهدی در قرآن هست که نه تنها بر این حقیقت صحّه میگذارد، بلکه بر نقش خدا در این داستانها نیز تأکید میکند. این تأکید شاید در تفسیر معنای اصیل اصطلاح قصصالانبیاء و فهم مفهومِ صرفِ قرآنی آن به معنای «روایتهای خدا از پیامبران» مؤثر بیفتد. آیهای از آیات آغازین سورۀ یوسف است: «ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحى کردیم، بر تو حکایت مىکنیم، و تو قطعاً پیش از آن، از بىخبران بودى» (یوسف: ۳). در پایان سورۀ یوسف، بر هدف کلی این وحی تأکید شده است: «بهراستى در سرگذشت آنان براى خردمندان عبرتى هست» (یوسف: ۱۱۱). نیز «ما خبرشان را بر تو درست حکایت مىکنیم: آنان جوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند» نخستین مؤلف در فهرست او محمدبناسحاق است. سخاوی با اختصاص فصلی کوتاه به قصصالانبیاء مؤلفان مهمترین مجموعههای این گونه را نام میبرد. نخستین مؤلف در فهرست او محمدبناسحاق است. مؤید این مطلب آن است که سخاوی، یکی از مؤلفان متأخر، در طبقهبندی تألیفات تاریخی، جایگاهی مستقل برای متون قصصالانبیاء در نظر گرفته است. در این طبقهبندی ـ که به گفتۀ خودش از ذهبی اقتباس کرده ـ آثار قصصالانبیاءدر دومین طبقه و دقیقاً پس از آثار سیره قرار گرفته است. سخاوی با اختصاص فصلی کوتاه به قصصالانبیاء مؤلفان مهمترین مجموعههای این گونه را نام میبرد. نخستین مؤلف در فهرست او محمدبناسحاق است. این موضوع کاملاً روشن است که از آغاز یا اندکی بعد، اصطلاح قصصالانبیاء ـ که عنوان برخی آثار خاص بود ـ همچون عنوانی پذیرفتهشده برای گونهای خاص از منابع اسلامی سدههای میانه کاربرد داشته است. مؤید این مطلب آن است که سخاوی، یکی از مؤلفان متأخر، در طبقهبندی تألیفات تاریخی، جایگاهی مستقل برای متون قصصالانبیاء در نظر گرفته است. در این طبقهبندی ـ که به گفتۀ خودش از ذهبی اقتباس کرده ـ آثار قصصالانبیاءدر دومین طبقه و دقیقاً پس از آثار سیره قرار گرفته است. سخاوی با اختصاص فصلی کوتاه به قصصالانبیاء مؤلفان مهمترین مجموعههای این گونه را نام میبرد. نخستین مؤلف در فهرست او محمدبناسحاق است. در عین حال، بررسی ما نشان میدهد عنوان قصصالانبیاء برای نسل اول مجموعهنویسان یا راویان افسانههای پیامبران کاملاً آشنا بود و بهتدریج به اصطلاحی رایج و معتبر بدل شد. این موضوع کاملاً روشن است که از آغاز یا اندکی بعد، اصطلاح قصصالانبیاء ـ که عنوان برخی آثار خاص بود ـ همچون عنوانی پذیرفتهشده برای گونهای خاص از منابع اسلامی سدههای میانه کاربرد داشته است. مؤید این مطلب آن است که سخاوی، یکی از مؤلفان متأخر، در طبقهبندی تألیفات تاریخی، جایگاهی مستقل برای متون قصصالانبیاء در نظر گرفته است. در این طبقهبندی ـ که به گفتۀ خودش از ذهبی اقتباس کرده ـ آثار قصصالانبیاءدر دومین طبقه و دقیقاً پس از آثار سیره قرار گرفته است. سخاوی با اختصاص فصلی کوتاه به قصصالانبیاء مؤلفان مهمترین مجموعههای این گونه را نام میبرد. نخستین مؤلف در فهرست او محمدبناسحاق است. که در هیچ جایی او را مؤلف قصصالانبیاء ندانستهاند. نسخۀ مذکور اثر منحصر به فردی است شامل داستانهای خلقت و پیامبران از آدم تا ابراهیم که در شکلی بسیار دقیقتر و با جزئیاتی بیشتر نسبت به سایر قصههای پیامبران در مجموعههای قصصالانبیاء عرضه شده است. این کتاب با همان شیوههای معروف و رایج ارائۀ مطالب آغاز میشود و در آن، بارها به قرآن و مراجع نخستین (بهویژه وهببنمنبّه) استناد میشود. اما باید گفت قصهها جنبۀ عامیانهتری دارند. در صفحۀ عنوان این نسخه، دستخط جدیدی وجود دارد که بهاشتباه وهببنمنبه را مؤلف این کتاب معرفی میکند. شاید این اشتباه ناشی از این حقیقت باشد که در بخشهای آغازین کتاب، وهب راوی اصلی داستانهای خلقت معرفی شده است. این اشتباه دربارۀ نام مؤلف در فهرست اتحادیۀ عرب ـ که پیشتر ذکر شد ـ نیز رخ داده است منتسب به این احتمال وجود دارد که تألیف او دربارۀ قصص، در واقع گزیدهای از کتاب او در تاریخ باشد؛ حال آنکه سخاوی کاملاً به عکس، معتقد است عماره نوشته است. از آنجا که عماره را با عنوان یک مورخ میشناسیم، این احتمال وجود دارد که تألیف او دربارۀ قصص، در واقع گزیدهای از کتاب او در تاریخ باشد؛ حال آنکه سخاوی کاملاً به عکس، معتقد است عماره نوشته است. اشاره کرد که مؤلف آن ابورِفاعه عُمارهبنوَثیمه الفرات (د ۲۸۹) نام دارد. از آنجا که عماره را با عنوان یک مورخ میشناسیم، این احتمال وجود دارد که تألیف او دربارۀ قصص، در واقع گزیدهای از کتاب او در تاریخ باشد؛ حال آنکه سخاوی کاملاً به عکس، معتقد است عماره نوشته است. بازجست. یا در اثر بروکلمان بازجست. اطلاعاتی دربارۀ برخی آثار دیگر با عنوان قصصالانبیاء را که اغلب از بین رفتهاند، میتوان در منابع ذیل کتاب حاجیخلیفه یا در اثر بروکلمان بازجست. از میان این افراد، میتوان به سهلبنعبداللهبنتستری اشاره کرد که بنا بر گزارش برخی منابع، اصلاً کتابی در اینباره تألیف نکرده است. اطلاعاتی دربارۀ برخی آثار دیگر با عنوان قصصالانبیاء را که اغلب از بین رفتهاند، میتوان در منابع ذیل کتاب حاجیخلیفه یا در اثر بروکلمان بازجست. حاجیخلیفه همچنین از قصصالانبیاءنویسان دیگری نام میبرد که آثارشان بر جای نمانده است. از میان این افراد، میتوان به سهلبنعبداللهبنتستری اشاره کرد که بنا بر گزارش برخی منابع، اصلاً کتابی در اینباره تألیف نکرده است. اطلاعاتی دربارۀ برخی آثار دیگر با عنوان قصصالانبیاء را که اغلب از بین رفتهاند، میتوان در منابع ذیل کتاب حاجیخلیفه یا در اثر بروکلمان بازجست. هرچند دربارۀ عنوان حقیقی کتاب او نمیتوان با قطعیت اظهارنظر کرد. حاجیخلیفه همچنین از قصصالانبیاءنویسان دیگری نام میبرد که آثارشان بر جای نمانده است. از میان این افراد، میتوان به سهلبنعبداللهبنتستری اشاره کرد که بنا بر گزارش برخی منابع، اصلاً کتابی در اینباره تألیف نکرده است. اطلاعاتی دربارۀ برخی آثار دیگر با عنوان قصصالانبیاء را که اغلب از بین رفتهاند، میتوان در منابع ذیل کتاب حاجیخلیفه یا در اثر بروکلمان بازجست. در این فصل، داستان خلقت جهان و زندگی پیامبران پیش از اسلام به ترتیب تاریخی و بهاختصار ذکر میشود. این فصل با فهرست کتابهای نازلشده بر پیامبران همراه با اطلاعاتی در خصوص سنّ پیامبران پایان مییابد. شکل و محتوایی که در کتاب ابنقتیبه میبینیم، با تفصیل بیشتری در آثار با موضوع و مضمون مشابه میتوان بازیافت. و از نخستین فصل کتابش، مفهوم دقیقتری از عبارت «فنّی از فنون معارف» را میتوان دریافت. در این فصل، داستان خلقت جهان و زندگی پیامبران پیش از اسلام به ترتیب تاریخی و بهاختصار ذکر میشود. این فصل با فهرست کتابهای نازلشده بر پیامبران همراه با اطلاعاتی در خصوص سنّ پیامبران پایان مییابد. شکل و محتوایی که در کتاب ابنقتیبه میبینیم، با تفصیل بیشتری در آثار با موضوع و مضمون مشابه میتوان بازیافت. ابنقتیبه در مقدمۀ کتابش بهاختصار از معنای «فن»سخن گفته است، و از نخستین فصل کتابش، مفهوم دقیقتری از عبارت «فنّی از فنون معارف» را میتوان دریافت. در این فصل، داستان خلقت جهان و زندگی پیامبران پیش از اسلام به ترتیب تاریخی و بهاختصار ذکر میشود. این فصل با فهرست کتابهای نازلشده بر پیامبران همراه با اطلاعاتی در خصوص سنّ پیامبران پایان مییابد. شکل و محتوایی که در کتاب ابنقتیبه میبینیم، با تفصیل بیشتری در آثار با موضوع و مضمون مشابه میتوان بازیافت.
لطفا نظر خود را در مورد این مطلب بنویسید
نظرات شما
نظری برای این مطلب ثبت نشده است
مشاهده بیشتر
اطلاعات تماس
با عضویت در خبر نامه
از آخرین مطالب ما، باخبر شوید...