date پنج شنبه ۱۳۹۹/۰۸/۱۵ views 2533
اشتراک گذاری در Telegram Whatsapp Twitter Linkedin mail Facebook

book

نوع اثر مقاله

موضوع حدیث پژوهی

نویسندهسید علی آقایی

مجلهآینه پژوهش

شماره 127

سال نشر 1390

بررسی حدیث‌شناسی خاورشناسان

معرفی کامل

درآمد

نخستین تحقیقات علمی دربارۀ سیرۀ پیامبر و به تبع آن پژوهش دربارۀ حدیث، از اواسط قرن نوزدهم میلادی در محافل دانشگاهی غربی رایج شد و همزمان برخی متون کهن حدیثی به همت خاورشناسان ترجمه یا تصحیح شد. گرچه در آن زمان، هنوز اعتبار تاریخی احادیث در جوامع علمی، محل بحث و منازعه قرار نگرفته بود؛ اما در اواخر قرن نوزدهم میلادی، ایگناتس گلدتسیهر با انتشار جلد دوم کتاب مطالعات اسلامی[۱] در اعتبار احادیث تردید کرد. به باور وی، بیشتر متون حدیثی، بازتاب اعتقادات، باورها و منظومۀ فکری دوره‌های متاخر اسلامی بوده و در همین فضا جعل و تدوین شده‌اند؛ بنابراین این متون را نباید منبع و مرجع تاریخی در تدوین سیرۀ پیامبر و تاریخ صدر اسلام به شمار آورد. در نیمۀ قرن بیستم نیز یوزف شاخت، در کتاب خویش، مبادی فقه اسلامی[۲] بار دیگر در اعتبار و اصالت حدیث در قرن نخست هجری خدشه کرد. از نظر او، همۀ احادیث فقهی منسوب به پیامبر، ساختگی بوده و در قرن سوم هجری، پس از شافعی و به دست نظریه‌پردازان مکاتب فقهی متاخر جعل شده‌اند. با اینکه استنتاجات افراطی شاخت، اکثر از مطالعۀ روایات فقهی حاصل شده بود؛ اما او مدعای خویش را به عموم احادیث تعمیم داد. از این پس، روش شکاکانۀ گلدتسیهر و شاخت، سرلوحۀ پژوهش‌های حدیثی غربی قرار گرفت. پس از این دو مرحلۀ مهم؛ یعنی دورۀ اعتماد بر منابع حدیثی تا اواسط قرن نوزدهم و دورۀ تشکیک در اصالت تاریخی احادیث تا اواخر قرن بیستم، حدیث‌پژوهی غربی در دو دهۀ آخر قرن بیستم و دهۀ نخست قرن بیست‌ویکم، شاهد تحولی تازه است که می‌توان از آن با عنوان رهیافتی میانه یاد کرد. در این رهیافت که محققانی چون یوزف فان اس[۳]، گرگور شوئلر[۴] و هارالد موتسکی[۵] چهره‌های شاخص آن هستند، اعتقاد بر آن است که دربارۀ اعتبار یا عدم اعتبار تاریخی احادیث، نمی‌توان حکم کلی صادر کرد، بلکه هر حدیث را باید جداگانه بررسی کرد تا اعتبار و وثوق آن مشخص شود.

با گذشت بیش از دو قرن از عمر حدیث‌پژوهی غربی، تحقیقات فراوانی دربارۀ حدیث انجام شده است. به‌ویژه مقالات و کتاب‌های منتشرشده در دهه‌های پایانی قرن بیستم و آغاز قرن بیست‌ویکم، ادبیاتی نسبتاً غنی در این حوزه پدید آورده که پژوهشگران این حوزه را از آشنایی، فهم و سنجش آنها گزیری نیست. اما حقیقت امر آن است که بازتاب مطالعات حدیثی در دنیای غرب و تحولات آن در محافل علمی ما بسیار کمرنگ بوده و مراکز آموزشی و پژوهشی نسبت به این موضوع بی‌اعتنا بوده‌اند. چنان­که جز ترجمۀ چند مقالۀ پراکنده، تلاشی جدی برای توصیف و تبیین این تحقیقات یا نقد و بررسی مسائل طرح‌شده در آنها صورت نگرفته است. این درحالی است که مطالعات غربیان و رویکردهای مختلف تحقیقاتی آنان درخور تبیین و تحلیل روزآمدند؛ به‌ویژه که آشنایی با این حوزه، اغلب دربردارندۀ فوایدی علمی و روش‌شناختی است که متاسفانه سال‌ها از حوزه‌های علمی و دانشگاهی و به تبع آن آثار پژوهشی ما غایب بوده است. کتابی که نگارنده، در نوشتار حاضر درپی معرفی و نقد آن است، گامی به جلو و درخور تقدیر در شناسایی حدیث‌پژوهی غربی به جامعۀ علمی ماست.

دربارۀ کتاب

کتاب حدیث در نگاه خاورشناسان: بررسی و تحلیل مطالعات حدیث‌شناختی هارالد موتسکی که گویا نسخۀ بازبینی‌شدۀ رسالۀ دکتری مؤلف در دانشگاه قم است، چنان‎که در مقدمه آمده تحلیلی روش‌شناسانه از مطالعات حدیث‌شناسی در غرب با محور پژوهش‌های حدیثی هارالد موتسکی است (ص۴). او تأکید می‌کند که «این نوشتار نخستین اثری است که در آن مطالعات حدیثی موتسکی به‌تفصیل مطرح شده» چه حتی «در زبان‌های اروپایی نیز تحلیل روش‌شناسانه‌ای از کارهای وی صورت نگرفته است» (ص۵). این کتاب شامل یک مقدمه، پنج فصل و یک بخش ضمیمۀ موجز شامل شرح‌حال و کتابشناسی موتسکی است.

فصل نخست کوتاه و تنها مروری اجمالی بر تاریخچۀ حدیث‌پژوهی در غرب و معرفی رویکردهای حاکم بر آن است. مؤلف در این فصل رویکردهای مطالعات حدیث‌پژوهی در غرب را به سه دستۀ تاریخی‌بنیاد، شکاکانه و میانه‌رو[۶] تقسیم کرده است. شاخصۀ رویکرد نخست، آن است که به‌رغم انتقادهایی که در این رویکرد به دیدگاه مسلمانان دربارۀ اعتبار حدیث وارد شده، ولی احادیث و منابع اسلامی را معتبر انگاشته است. محققان این جریان معتقدند متن و سند احادیث در مواردی جعلی و برساخته است؛ اما همچنان مجموعۀ موثقی از احادیث قابل دستیابی است. همچنان­که شیوۀ نقد حدیث اسلامی در این رویکرد عموماً مقبول دانسته شده است. افراد شاخص در این دسته گوستاو وایل[۷]، آلویز اشپرنگر[۸]، ویلیام میور[۹]، رینهارت دوزی[۱۰] و آرنت یان ونسینک[۱۱] هستند. در رویکرد شکاکانه، تحت ‌تأثیر اندیشۀ اثبات‌گرایی اواسط قرن نوزدهم، دربارۀ حدیث مواضع بدبینانه‌ای اتخاذ شده است. محققان این رویکرد از جمله ایگناتس گلدتسیهر و یوزف شاخت معتقدند که تقریباً همۀ احادیث منسوب به پیامبر در قرن دوم و سوم جعل شده‌اند. از نظر ایشان سند احادیث، اعتباری ندارد و بنابراین نقادی مسلمانان که تنها بر مبنای اسناد احادیث صورت گرفته، بی‌ارزش است و باید متن احادیث نقد و بررسی شود. اما در رویکرد سوم، که هارالد موتسکی نیز بدان تعلق خاطر دارد، پیش‌فرض‌ها و روش‌های حدیث‌پژوهی پیشین در غرب تحلیل و کلی‌گویی‌ها و تعمیم‌های آنها نقد و باطل شده است. در این رویکرد، حدیث به‌طور کلی نه معتبر است و نه جعلی، بلکه هر حدیث باید جداگانه بررسی شود تا اعتبار و وثوق آن مشخص شود.

مؤلف در فصل دوم، دیدگاه‎های دانشمندان غربی دربارۀ خاستگاه و اعتبار تاریخی حدیث را تبیین و نظرگاه متفاوت موتسکی را با آنها مقایسه کرده است. وی برای بیان این موضوع، سه مقدمه با عناوین «حدیث و سنت نبوی»، «سنت‌های نقل و حفظ حدیث» و «سنت‌های انتقال حدیث (: خاستگاه اسناد و اعتبار آن)» بیان کرده و در نهایت مباحث این فصل را در بخشی با عنوان «خاستگاه و ارزش تاریخی حدیث» در قالب زیر جمع‌بندی کرده است.

نخستین حدیث‌پژوهان غربی دربارۀ اعتبار تاریخی حدیث دیدگاهی دوگانه داشتند. از یک‌سو گمان می‌کردند نقل شفاهی و تعصبات سیاسی و فرقه‌ای موجب تحریف و جعل احادیث شده است و از سوی دیگر، معتقد بودند که می‌توان با نقد و غربال احادیث، به هسته‌ای معتبر و اصیل دست یافت. از اواخر قرن نوزدهم به بعد، این دیدگاه انتقادی و در عین‌ حال خوشبینانه جای خود را به دیدگاهی شکاکانه داد. گلدتسیهر و پس از او شاخت، بیشترِ احادیث را جعلی و فاقد ارزش تاریخی می‌دانستند. به نظر گلدتسیهر احادیث به‌ مثابۀ منبع شناخت صدر اسلام، ارزش تاریخی ندارند و تنها برای شناخت دوره‌ای که در آن جعل شده‌اند، قابل استفاده‌اند. شاخت نیز معتقد بود که احادیث فقهی منسوب به پیامبر، همگی جعلی‌اند و برای مقابله با آرای فقهی مکاتب مختلف، ساخته شده‌اند. شاخت نتایج مطالعات خود را به دیگر احادیث نیز تعمیم می‌داد. دانشمندان جریان میانه‌رو، اعتبار تاریخی حدیث را تا حدودی قبول دارند؛ به این معنا که آنها می‌پذیرند، خاستگاه حدیث به زمان پیامبر می‌رسد، هرچند فرایند تبدیل محفوظات مسلمانان از اقوال و اعمال پیامبر، از قالب شفاهی به قالب مکتوبات حدیثی به نیمۀ دوم قرن نخست هجری بازمی‌گردد. از این‌رو، اینان تردید گستردۀ دانشمندان شکاک در اعتبار و وثاقت حدیث را نمی‌پذیرند. موتسکی نیز تشکیک گسترده و بی‌سامان جریان افراطی حدیث‌پژوهان غربی را قبول ندارد. او از اظهارنظر کلی دربارۀ اعتبار تاریخی حدیث خودداری می‌کند و معتقد است بدین منظور باید احادیث و جوامع حدیثی بیشتری با شیوۀ نقد منبع، تحلیل شود. موتسکی برای نشان­دادن اعتبار تاریخی حدیث از یک‌سو در دلایل شکاکان و منتقدان افراطی خدشه می‌کند و از سوی دیگر می‌کوشد تا در مطالعات موردی، وثوق منابع روایی یا احادیث خاص را نشان دهد.

آنچه در فصل‌های اول و دوم کتاب، ذیل عنوان پیشینۀ حدیث‌پژوهی در غرب و دیدگاههای دانشمندان غربی دربارۀ خاستگاه و اعتبار تاریخی حدیث آمده است، تا آنجا که نگارنده بررسی کرده، تنها گزارشی تفصیلی از مقاله‌ای با همین عنوان از هارالد موتسکی است. وی در مقدمۀ کتابی با عنوان حدیث: مبادی و تحولات[۱۲] که مشتمل بر گزیده‌ای از مقالات حدیثی مهم و اثرگذار در قرن بیستم میلادی به ویراستاری خود اوست، ضمن گزارشی تحلیلی- تاریخی به مهم‌ترین مباحث، روش‌ها و مسائل حدیث‌پژوهی در غرب پرداخته است. او در این مقاله نخست مبادی مطالعات حدیثی جدید را مرور کرده و سپس خاستگاه و ارزش تاریخی حدیث، شیوه‌های حفظ و نقل حدیث و خاستگاه و اعتبار اسناد را از منظر دانشمندان غربی بررسی و تحلیل کرده است. علاوه بر تشابه کامل ساختاری و محتوایی (حتی ارجاعات[۱۳]) این مقاله با مطالبی که در دو فصل نخست کتاب حدیث در نگاه خاورشناسان آمده، نقل‌های مستقیم از ترجمۀ فارسی آن در لابه‎لای مطالب این دو فصل کاملاً مشهود است.[۱۴] البته مؤلف گاه مطالب را تفصیل داده یا برخی توضیحات تکمیلی را از منابع همان مقاله به فصل‌های مذکور افزوده است و در مواردی نیز به اصل مقاله، ارجاع داده است.[۱۵]

آنچه با عنوان تبیین دیدگاه موتسکی در فصل دوم آمده، حاصل مراجعۀ مؤلف به مقالات و کتاب‌های موتسکی یا پاسخ به سؤالاتی است که خود، از طریق نامه‌نگاری‌های الکترونیکی، با موتسکی داشته است. مؤلف هم در بخش‌های مقدماتی (ص۴۸-۵۱، ص۶۷-۸۰، ص۹۸-۱۰۷) و هم در بخش پایانی و اصلی این فصل در خاستگاه و ارزش تاریخی حدیث (ص۱۱۵-۱۵۸) نمونه‌هایی از مطالعات موتسکی را البته نه‌چندان موجز گزارش کرده است، بی‌آنکه روش یا نتایج وی را تحلیل کند.[۱۶] اشکال اساسی در این بخش، آن است که مؤلف برای تبیین دیدگاه موتسکی از روشی بسیار ابتدایی بهره گرفته است؛ یعنی نقل/ترجمۀ مستقیم مطالب.[۱۷] حال آنکه انتظار اولیه فراتر از این است؛ چنان‎که خواننده از عنوانی نظیر «تبیین دیدگاه موتسکی» چنین می‌پندارد که در این بخش جمع‌بندی دقیقی از دیدگاه موتسکی در آن موضوع، همراه با تجزیه و تحلیل آن فراهم آمده است؛ اما این انتظار چنان که باید برآورده نمی‌شود. در واقع، مؤلف این مهم را به خواننده واگذارده و در عوض این بخش‌ها را با گزارشی تفصیلی و گاه ترجمۀ بخشی از تحقیقات موتسکی پر کرده است.

نقدهای مؤلف بر دیدگاههای موتسکی در پایان این بخش‌ها مأیوس‌کننده‌تر است. وی در مقدمه به این موضوع توجه داده است که موتسکی به‌رغم مواضع میانه و حتی همدلانه‌اش با تلقی اسلامی، «به‌ عنوان یک خاورشناس، از منظری برون‎دینی به پژوهش در منابع ما پرداخته است و احتمالاً دریافت‌ها و برداشت‌های وی از حدیث اسلامی کاستی‌ها و نارسایی‌هایی دارد که ضمن تحلیل مطالعات وی باید معلوم شود» (ص۵). اما برخلاف انتظار، نه‌تنها از تحلیل مطالعات وی خبری نیست، که در نقد نقطه‌نظرات وی تنها بر دیدگاه‎های کلامی اسلامی و گاه شیعی تأکید شده است، بدون اینکه پیش‌فرض‎های روش‌شناختی او تحلیل و نقد شوند.[۱۸] این اشکال نه‌تنها بر نقد دیدگاه­های موتسکی که بر مواردی که مؤلف قصد تأیید دیدگاه‎های موتسکی را داشته، نیز وارد است.[۱۹]

فصل سوم با عنوان «تاریخ‌گذاری و نقد حدیث» شامل دو مبحث است. نخست، مروری بر روش‌های تاریخ‌گذاری حدیث و دوم، روش نقد و تحلیل حدیث موتسکی. در مبحث نخست، مؤلف به چهار روش تاریخ‌گذاری حدیث اشاره کرده است که عبارتند از: تاریخ‌گذاری بر اساس متن، تاریخ‌گذاری بر اساس نخستین منبعی که حدیث در آن آمده است، تاریخ‌گذاری بر اساس تحلیل اسناد و تاریخ‌گذاری بر اساس اسناد و متن. مؤلف ضمن گزارش تلاش‌های حدیث‌پژوهان غربی ذیل هر یک از روش‌های گفته‎شده، انتقادهای موتسکی را نیز طرح کرده است. این بخش از کتاب در واقع گزارشی بسیار فشرده از مقاله‌ای مفصل از موتسکی با همین عنوان است.[۲۰] مؤلف در این بخش، به هنگام نقل دیدگاه‎های موتسکی به این مقاله ارجاع داده است ولی در هنگام نقل سایر مطالب، ارجاعات مقالۀ اصلی را به طور کامل در پاورقی‌ها بیان کرده است. تنها ابداع مؤلف، مطلبی است که در پایان این مبحث افزوده که در مقالۀ اصلی نیست، آنجا که به مطالعات موردی موتسکی با استفاده از روش تاریخ‌گذاری بر اساس اسناد و متن اشاره کرده و برای نمونه، گزارشی از مقالۀ وی دربارۀ «روایت جواز وضو با آب نیم‌خوردۀ گربه»[۲۱] را آورده است (ص۱۸۴-۲۰۰). هرچند در اینجا نیز اثری از تحلیل یا نقد مؤلف نیست.

در مبحث دوم، مؤلف روش موتسکی در تحلیل و نقد احادیث را معرفی کرده است. این روش که همان روش ترکیبی تحلیل اسناد و متن است[۲۲] به گفتۀ مؤلف سه مرحله دارد. تحلیل اسناد، تحلیل متن و تحلیل اسناد و متن. در مرحلۀ نخست، راه‎های مختلف روایت در منابع مختلف جمع‌آوری و براساس طبقه‎های مختلف راویان دسته‌بندی می‌شود تا حلقۀ مشترک آشکار گردد. در مرحلۀ دوم متن‌های گوناگون حدیث جمع‌آوری و مقایسه می‌شود. در این فرایند، متن مکتوب اولیه و تحولات بعدی و وابستگی آنها با یکدیگر مشخص می‌شود. در مرحلۀ سوم، نتایج به‎دست‎آمده از تحلیل اسناد و تحلیل متن با هم سَنجیده می‌شود و در واقع، فرضیۀ محقق دربارۀ حلقۀ مشترک و نقش آن در نقل حدیث آزموده می‌شود. از بررسی متنی گونه‌های مختلف روایت، علوم می‌شود که آیا حدیث پیش از حلقۀ مشترک نیز پیشینه‌ای داشته یا نه؟ همچنین  استقلال متن‌های مختلف با اسانید متفاوت، حاکی از وثوق حدیث دانسته می‌شود.[۲۳] مؤلف در اینجا یک نمونه از تحلیل ترکیبی اسناد و متن را که موتسکی دربارۀ احادیث مربوط به مقتل ابن‌ابی‌الحقیق انجام داده،[۲۴] به تفصیل گزارش کرده است. بنابراین، بخش اخیر نیز بیش از آنکه دربردارندۀ تحلیلی روش‌شناختی از حدیث‌پژوهی موتسکی باشد، گزارشی طولانی از مقالۀ اوست.

در فصل چهارم با عنوان «مطالعات حدیثی موتسکی در حوزه‌های علوم اسلامی» – به ادعای مؤلف- پژوهش‌های موتسکی در زمینۀ قرآن، فقه و تاریخ برای نمایاندن اصالت منابع و مآخذ اسلامی تحلیل شده است. این فصل متشکل از سه بخش است. در هر بخش مؤلف گزارشی مبسوط از یکی از مقالات موتسکی را آورده تا گسترۀ مطالعاتی او را نشان دهد. در بخش قرآن و حدیث، مقالۀ «جمع قرآن»[۲۵] گزارش شده است (ص۲۳۲-۲۵۲).[۲۶] در این مقاله موتسکی از روش تحلیل اسناد- متن، برای بررسی دوباره روایات جمع و تدوین قرآن، بهره گرفته و دیدگاه‎های دیگر محققان غربی را ارزیابی و نقد کرده است. بخش دوم؛ عنوان فقه و حدیث، مروری است بر کتاب مبادی فقه اسلامی موتسکی که ردیه‌ای بر نظریات مطرح شده از سوی یوزف شاخت در کتاب مبادی فقه اسلامی اوست (ص۲۵۲-۲۹۵). البته مؤلف در پایان این بخش، نتایج این مرور تفصیلی را در هشت  بند خلاصه کرده است (ص۲۹۶-۲۹۹). بخش سوم تاریخ و حدیث نام گرفته، که ظاهراً ناظر به پژوهش‌های تاریخی موتسکی است. مؤلف، این بخش را با پیشینۀ مطالعات خاورشناسان دربارۀ تاریخ اسلام و سیرۀ پیامبر آغاز کرده است (ص۲۹۸-۳۰۷) که هرچند حاوی اطلاعات ارزشمندی است ولی به ناهمگونی بخش‌های این فصل انجامیده است. چه‎اینکه اسلام‌شناسان غربی، مطالعاتی دیرین و گسترده دربارۀ قرآن و فقه اسلامی نیز دارند که عیناً تاریخچۀ مختصری از آنها در آغاز بخش‌های قبلی در همین فصل ذکرشدنی بود. پس از آن، مؤلف به تبیین موضع و رهیافت موتسکی دربارۀ مسئلۀ سیرۀ پیامبر پرداخته است و دست‌آخر این بخش را با مروری بر محتوای مقالۀ «مقتل ابن‌ابی‌الحقیق» از موتسکی به پایان رسانده است. بدین ترتیب، فصل چهارم کتاب نیز چیزی فراتر از گزارش تفصیلی ازمحتوای دو مطالعۀ موردی[۲۷] و نیز مروری بر کتاب مبادی فقه اسلامی[۲۸] موتسکی نیست. این کاستی به‌ویژه در بخش سوم این فصل مشهود است که مؤلف در تحلیل روش‌شناختی مطالعات تاریخی موتسکی، به گزارش مقدمۀ او بر کتابی که ویراستاری‌اش را نیز عهده‌دار بوده، بسنده کرده است.[۲۹]

بنا بر آنچه تاکنون گفته شد، حاصل چهار فصل نخست برای خواننده آن است که «با دیدگاه‎های حدیثی دانشمندان غربی و به‌ویژه تحولات این دیدگاه‎ها در آستانۀ هزارۀ سوم» آشنا شود. هرچند این آشنایی برخلاف انتظار، چندان قالب تحلیلی ندارد و بیشتر گردآوری، گزارش یا ترجمۀ گزیده‌ای از پژوهش‌های غربی است که خوانندۀ آشنا پیش‎تر ترجمۀ برخی از آنها را نیز مطالعه کرده است. با این تفصیل، تنها دلخوشی خواننده به فصل پنجم کتاب است شاید آنجا مبانی روش‌شناختی مطالعات حدیثی موتسکی، تحلیل شده و به تعبیری که مؤلف در همین فصل به‌ کار برده «خاستگاه­های فلسفی و روش‌شناسی» او نمایانده شده باشد. مؤید این انتظار عنوان پرطمطراقی است که مؤلف برای این فصل درنظر گرفته است: «سنت حدیث‌پژوهی موتسکی»[۳۰] چنان‎که سؤال اصلی پژوهش نیز – با تأکید مؤلف در مقدمه بر آن- در فصل پایانی کتاب پیگیری شده است: بررسی و تحلیل علل پیدایی این تحولات در مطالعات حدیث‌شناختی غرب (ص۵). مؤلف معتقد است «مطالعات حدیثی موتسکی از پارادایم معاصر [و غالب] فلسفۀ علم در علوم انسانی تأثیر پذیرفته است» (ص۳۲۸). البته به گفتۀ او، «تبیین خاستگاه‎های فلسفی اندیشۀ موتسکی، مستلزم بحث دامنه‌داری در معرفی جریان‌های معاصر در فلسفۀ غرب است» (ص ۳۲۸) که هرچند در حوصلۀ این کتاب نمی‌گنجد، بیان اجمالی آن ناگزیر می‌نماید: بحثی با عنوان «مروری بر تاریخ فلسفۀ معاصر غرب» (ص۳۲۸-۳۳۷).

بدین ترتیب، مؤلف در مقدمه برای تحلیل پیش‎گفته، مروری مقدماتی بر تاریخ فلسفۀ علم و نظریه‌ها و رهیافت‌های تاریخ‌نگاری در دوران معاصر در غرب تدارک دیده است. حاصل جمع این مرور کوتاه، آن است که با پدیدارشدن اندیشه‌های پست‌مدرن، پارادایم جدیدی بر اندیشۀ فلسفی غربی سایه افکنده است که از آن با عنوان پارادایم «چرخش فرهنگی» یا «فرهنگ‌محوری» یاد می‌شود. در این پارادایم بیشتر شاخه‎های علوم انسانی همچون تاریخ، جامعه‌شناسی، علوم سیاسی، زبان‌شناسی و حتی علم اقتصاد به ‌طور بنیادین متحول شدند. تردید در فراروایت‌ها، تاکید بر اهمیت روایت‌ها و فرهنگ‌های بومی و محلی، اهمیت ارزش‌های معنوی و فرامادی و هجمه به اندیشۀ تقلیل‌گرایی از ویژگی‌های پارادایم چرخش فرهنگی یا فرهنگ‌محوری است.

مؤلف از مقدمات بالا، چنین نتیجه‌گیری می‌کند که خاستگاه رویکرد موتسکی در دفاع از وثوق و اعتبار سنت و حدیث اسلامی را باید در همین پارادایم جستجو کرد (ص۳۳۶). مؤلف در همین فصل تاکید می‌کند که مطالعات موتسکی بر روش‌های پژوهش تاریخی استوار شده است؛ اما در عین حال معتقد است، رویکرد روش‌شناختی وی نیز از پارادایم فرهنگ محوری تاثیر پذیرفته است. او بدین منظور نظریه‌ها و دیدگاه‎های مختلف تاریخ‌نگاری را مرور کرده است (ص۳۳۷-۳۴۹) و در نهایت نقاط تمایز دیدگاه‎های موتسکی با دیگر حدیث‌پژوهان غربی را در پیوند با پارادایم فرهنگ محوری تبیین می‌کند. به نظر او، مطالعۀ آثار موتسکی نشان می‌دهد که او دیدگاه‎های اثبات‌گرایانه در پژوهش‌های تاریخی را انکار کرده است. در دیدگاه اثبات‌گرا مورخ برای اثبات یک واقعه سند و مدرک آن را جستجو می‌کند و در نبود اسناد و مدارک از اساس رخداد آن واقعه را انکار می‌کند؛ حال‌ آنکه موتسکی این نوع استدلال را برهان مبتنی بر سکوت[۳۱] نامیده و در موارد متعدد آن را رد کرده است. همچنین موتسکی معتقد است دربارۀ وقایع تاریخی، تعمیم نتایج موردی جایز نیست و باید در هر مورد، جداگانه تحقیق کرد که این نیز از وجوه تمایز او با حدیث‌پژوهان اثبات‌گراست. بررسی آثار موتسکی نشان می‌دهد او تقلیل‌گرا هم نیست؛ به این معنا که او برای تحلیل اخبار و اطلاعات در منابع اسلامی نظریه‌پردازی نمی‌کند تا در صورت عدم تطابق اسناد با نظریۀ خویش، آنها را جعلی و نامعتبر برشمارد. برعکس او می‌کوشد تا با فرهنگ اسلامی با رویکردی پدیدارشناسانه، مواجه شود و بدون جانبداری و از منظر همان فرهنگ، وقایع را تحلیل کند. احساس همدلی و همنوایی با فرهنگ و تمدن اسلامی نیز در آثار موتسکی مشهود است و این خود، شاهد دیگری بر مدعای اثرپذیری وی از پارادایم فرهنگ‌محوری است. بر همین مبنا موتسکی نمی‌پذیرد حجم عظیم منابع اسلامی نامعتبر تلقی شوند و کاربردی در پژوهش‌های تاریخی نداشته باشند.

مؤلف با بیان برخی مؤلفه‌های روش‌شناسی موتسکی، به این نتیجه رسیده است که او از پارادایمی رایج در فلسفۀ علم در دوران معاصر تأثیر پذیرفته است. به نظر می‌رسد این نتیجه‌گیری، آن هم با مقدمۀ کوتاهی که برای آن فراهم شده، حتی به فرض صحت، اندکی شتابزده است. در واقع، شاید بتوان گفت این نتیجه‌گیری بیش از آنکه نتیجۀ تحقیق مؤلف باشد، پیش‌فرض اوست. او تنها کوشیده است برای این پیش‌فرض شواهد کافی فراهم کند که ذیل عنوان بررسی و تحلیل روش‌شناسی موتسکی گرد آمده است (ص۳۴۹-۳۵۲). این مدعا آنجا تأیید می‌شود که مؤلف در فصل‌های گذشته نیز همین پیش‌فرض را مبنای تحلیل خویش از حدیث‌پژوهی موتسکی قرار داده است.[۳۲]

مؤلف فصل پنجم را با انتقادهایی از روش‌شناسی موتسکی در تحلیل احادیث به‌ پایان می‌برد. این انتقادها از دو منظر مختلف طرح شده‌اند. برخی انتقادهایی است که حدیث‌پژوهان غربی در مرورهای خود بر آثار وی طرح کرده‌اند. مؤلف در این‎باره از مقاله‎های مروری محققان غربی بهره گرفته و برخی انتقادهای آنها را فهرست کرده است.[۳۳] اما دستۀ دوم اشکالاتی است که از منظر سنت حدیث‌پژوهی اسلامی قابل طرح است؛ از جمله آشنایی اندک او با اصطلاحات رجالی و کاربرد آنها، نادیده گرفتن نقل به معنا و عدم توجه به تصحیف روایات و تأثیر این دو در پیدایی اختلافات متنی در نسخه‌های یک حدیث و عدم توجه به علل جعل حدیث و پیچیدگی‌های موجود در احادیث موضوع. دست‌ آخر، مؤلف چنین جمع‌بندی می‌کند: «برخلاف تصور موتسکی، تحلیل و نقد متن احادیث تنها به ملاحظۀ شباهت یا مغایرت الفاظ آنها محدود نیست، بلکه این مهم منوط به داشتن دانش گسترده‌ای در علوم مختلف حدیث … است» (ص۳۵۶). اما به نظر می‌رسد که در بیان کاستی‌های روش‌شناسی موتسکی از منظر اسلامی، خلطی روش‌شناختی رخ داده است. روشی که موتسکی بدان اعتماد کرده است، از اساس تاریخی و مستقل از پیش‌فرض‌های درون‌دینی است؛ بنابراین، نمی‌توان توقع داشت که وی در پژوهش‌های خود شاخص‌های حدیث‌شناسی اسلامی را هم، رعایت کند. اینکه او تا چه حد با مفاهیم حدیث‌شناسی اسلامی آشناست یا در آنها خبرگی دارد، دخلی به صحت و سقم روش‌شناسی وی ندارد؛ برای نمونه، مؤلف از عدم توجه موتسکی به فرایند نقل به معنا در روایات و تأثیر آن در پیدایی اختلافات متنی در نسخه‌های مختلف روایت، انتقاد کرده است (ص ۳۵۶). اما این انتقاد به هیچ‌روی وارد نیست؛ زیرا موتسکی روش‌شناسی خود را بر پیش‌فرض‌ها و مبانی‌ای استوار ساخته که از قضا در این مورد، مؤلف نیز به تفصیل بدان پرداخته است. وی تصویری خاص از نظام آموزش و نقل روایات در سده‌های نخست هجری، به ‌دست داده است که در آن نقل روایات، همزمان شفاهی و کتبی بوده است. وی بر همین مبنا نتیجه‌گیری کرده که در این فرایند چه نوع تغییراتی پدید آمده و با همین پیش‌فرض، متون مختلف یک روایت را با هم مقایسه و نسخۀ اصلی را بازیابی کرده است.[۳۴]

نظر به آنچه پیش‎تر دربارۀ محتوای کتاب گفته شد، سخن‎گفتن از کاستی‌های شکلی کتاب چندان وجهی نخواهد داشت. با این حال، به برخی اشکالات شکلی عمده کتاب فهرست‎وار اشاره می‌شود. اگر از اشکالات چاپی اعم از حروف‌چینی نه‌چندان شکیل، ناهمسانی قلم‌ها چه در متن و چه در پاورقی‌ها، ناهماهنگی و نامشخص‌بودن عناوین اصلی و فرعی، نابسامانی پاورقی‌ها، غلط‎های چاپی[۳۵] و کیفیت پایین تصاویر و نمودارها صرف‌نظر کنیم، یکی از ایرادهای عمده، فقدان نظام هماهنگ ارجاعات است. مؤلف هیچ تمایزی میان مطالبی که به طور کامل از منابع نقل کرده با مطالبی که نقل به مضمون کرده، قائل نشده است. گذشته از آنکه به در موارد بسیاری مطلبی را از منبعی نقل کرده و ارجاعات آن منبع دست دوم را نیز به همان شکل در پاورقی آورده و در نهایت به همان منبع دست دوم ارجاع داده است. خواننده ناآشنا چنین می‌پندارد که همۀ این ارجاعات حاصل تحقیق مؤلف بوده، حال آنکه تنها آخرین ارجاع اصالت دارد و مابقی نه.[۳۶]

سخن آخر

کتاب حدیث در نگاه خاورشناسان بیش از آنکه تحقیقی تحلیلی باشد، ترجمه و تدوین پژوهش‌های حدیثی موتسکی است. شایسته‌تر آن بود که این کتاب با عنوان «گزیدۀ مطالعات حدیث‌شناختی موتسکی» منتشر می‌شد و گزارش‌های تفصیلی مؤلف از پژوهش‌های موتسکی که در فصل‌های دوم تا چهارم کتاب حاضر آمده است به تفکیکِ عنوان پژوهش‌ها، در قالب فصل‌های مختلف کتاب تنظیم می‌شد. شایسته بود آنچه در فصل پنجم کتاب آمده به ‌اجمال در مقدمۀ کتاب و با عنوان «درآمدی بر مبانی روش‌شناختی حدیث‌پژوهی موتسکی» قرار گیرد. در همین مقدمه لازم بود در چند پاراگراف کوتاه، پیشینه‌ای از حدیث‌پژوهی غربی ـ فصل نخست کتاب حاضر ـ نیز بیان می‌شد. چنین اثری البته شایستۀ تقدیر هم بود، چنان‎که در شکل کنونی نیز هست، چه اینکه محققان در حوزه‌های علمی و مراکز دانشگاهی را با حجم گسترده‌ای از پژوهش‌ها و روش‌های حدیث‌پژوهی غربی و به‌ویژه گزیده‌ای از آثار یکی از چهره‌های سرشناسِ این حوزه آشنا می‌کند و ادبیات پژوهشی در این حوزه را توسعه می‌دهد. در عین حال، این پیشنهاد بیانگر حد و اندازۀ بهره‌ای است که خواننده باید از مطالعۀ کتاب حاضر انتظار داشته باشد.

سیدعلی آقایی


[۱] Ignaz Goldziher, Muhammedanische Studien, 2 vols., Halle, 1888-1890; English translation: Muslim Studies, tr. by C. R. Barber & S. M. Stern, London: George Allen and Unwin, 1967-1971.

[۲] Joseph Schacht, The Origins of the Muhammadan Jurisprudence, Oxford: Clarendon Press, 1950.

[۳] Joseph van Ess

[۴] Gregor Schoeler

[۵] Harald Motzki

[۶]  محققان غربی خود این رهیافت را رهیافت میانه (middle ground/middle way) نامگذاری کرده‌اند. انتخاب این عنوان از آن‎رو بوده که محققان متعلق به این جریان نه شکاکیت تمام‌عیار گلدتسیهر و شاخت را موجه می‌دانند و نه دیدگاه‎های خوشبینانۀ محققان مسلمان نظیر فؤاد سزگین، محمدمصطفی اعظمی و نبیه عبّود را قبول دارند. برای تفصیل بیشتر در این باره، ر.ک به:

Herbert Berg, The Development of Exegesis in Early Islam: The Authenticity of Muslim Literature from the Formative Period, Richmond: Curzon Press, 2000, Ch. 2: Hadīth Criticism, esp. pp. 26-42; Gregor Schoeler, Foundations for a new biography of Muhammad: The production and evaluation of the corpus of traditions from Urwah b. Al-Zubayr,” in: Herbert Berg, (ed.), Method and Theory in the Study of Islamic Origins, Brill, Leiden, 2003, p. 22;

ترجمۀ فارسی: «بازسازی سیره‌ای نو برای پیامبر: گردآوری و ارزیابی مجموعۀ روایات عروه بن زبیر»؛ ترجمۀ سیدعلی آقایی، در سیدمحمد عمادی حائری؛ بازسازی متون کهن حدیث شیعه: روش، تحلیل؛ نمونه، تهران و قم: ۱۳۸۸، ص۳۰۳-۳۱۳.

مؤلف در فصل اول، همین نامگذاری را برگزیده و عنوان اصلی قرار داده است: «جریان حدیث‌پژوهی میانه‌رو» (ص۲۴)؛ اما در خلال بحث این نامگذاری را حاصل خطا در برداشت غربیان می‌داند. به گفتۀ او این «پارادایم فرهنگ‌محوری» بوده که «باعث شده است که آنها با رویکردی پدیدارشناسانه به مطالعه در حدیث بپردازند» (ص۲۵). جالب آنکه مؤلف خود به این انتقاد پایبند نبوده و در جاهای دیگر عنوان میانه‌رو را تکرار کرده است. برای نمونه، ر.ک به: ص۳۰۷.

[۷] Gustav Weil

[۸] Aloys Sprenger

[۹] William Muir

[۱۰] Reinhart Dozy

[۱۱] Arent Jan Wensinck

[۱۲] Harald Motzki (ed.), Hadīth: Origins and Developments, Hampshire: Ashgate Publishing Limited, 2004, Introduction;

ترجمۀ فارسی این مقاله پیش‎تر منتشر شده است. هارالد موتسکی؛ «حدیث‌پژوهی در غرب: مقدمه‌ای در باب خاستگاه و تطوّر حدیث»؛ ترجمۀ مرتضی کریمی‎نیا، علوم حدیث، ش۳۷-۳۸، پاییز و زمستان ۱۳۸۴، ص۲-۳۱. همچنین صورت خلاصه‎شدۀ آن در «حدیث. ۱۳- حدیث‌پژوهی در غرب»؛ دانشنامۀ جهان اسلام؛ ج۱۲، ص۷۷۳-۷۸۵ آمده است.

[۱۳]  اولین موردی که نگارنده را به صرافت بررسی دقیق‌تر این موضوع انداخت، ارجاعی در نخستین صفحه از فصل نخست کتاب (ص۷، پاورقی۱) به منبعی از قرن هفدهم میلادی بود که به طور کامل در مقالۀ موتسکی به آن ارجاع داده شده است. دسترسی به این دست منابع کهن لاتین در ایران بسیار دشوار است.

[۱۴]  البته مؤلف در پاورقی ص۴۸ یادآور شده که ترجمۀ این مقاله هم در دسترس است، اما از استفادۀ مکرر از این ترجمه حرفی زده نشده است.

[۱۵]  برای نمونه ر.ک به: صص ۸، ۲۳، ۳۰، ۴۸، ۴۹، ۵۴، ۶۴، ۸۷، ۸۸، ۱۰۶، ۱۱۳ و ۱۱۴. البته این ارجاعاتِ اندک گمراه‌کننده است. در واقع، چنین وانمود می‌شود که تنها در این موارد از این مقاله بهره گرفته شده است. این درحالی است که بسیاری از دیگر ارجاعات کتاب نیز به طور کامل و بدون ذکر «به نقل از» گرفته شده است، به‌ویژه که برخی از این منابع در ایران دردسترس نیستند.

[۱۶]  این مطالعات به ترتیبی که در کتاب استفاده شده‌اند به همراه مشخصات کتاب‌شناختی‌شان، به قرار زیرند:

۱)      مبادی فقه اسلامی: فقه مکی پیش از مدارس سنتی

Die Anfänge islamischer Jurisprudenz. Ihre Entwicklung in Mekka bis zur Mitte des 2./8. Jahrhunderts, Stuttgart, 1991; English translation: The Origins of Islamic Jurisprudence: Meccan Fiqh before the Classical Schools, trans. Marion Katz. Leiden, 2002, pp. 95-104, 158-166;

۲)      مصنّف عبدالرزاق صنعانی؛ منبعی برای احادیث قرن نخست هجری»

“The Musannaf of Abd al-Razzāq al-sanānī as a Source of Authentic Hadīth of the first Century AH”, Journal of Near Eastern Studies 50 (1991), P 1-21;

البته مؤلف از ترجمۀ فارسی آن بهره گرفته که شادی نفیسی در علوم حدیث؛ سال یازدهم، ش۴۰، تابستان ۱۳۸۵، ص ۹۵-۱۲۲ منتشر کرده است.

۳)      تاریخ‌گذاری موطأ مالک و روایات فقهی: تحلیل روایت جواز وضو با آب نیم‌خوردۀ گربه:

“The Prophet and the Cat: On Dating Mālik’s Muwata and Legal Traditions”, Jerusalem Studies in Arabic and Islam 22 (1998), p. 18-83;

۴)      «فقه ابن‌شهاب زهری: مطالعه انتقادی»:

“Der Fiqh des Zuhrī: die Quellenproblematik”, Der Islam 68 (1991), p. 1-44; English translation: “The Jurisprudence of Ibn Šihāb az-Zuhrī: a Source-Critical Study” (Nijmegen, 2001), http://webdoc.ubn.kun.nl/mono/m/motzki-h/juriofibs.pdf.

[۱۷]  عبارات «موتسکی می‌گوید» یا «موتسکی می‌نویسد» بارها تکرار شده است وی در نهایت به یکی از کتاب‌ها، مقالات یا نامه‌های موتسکی ارجاع داده شده است (ر.ک  به: صص۴۸-۵۱، ۶۷-۸۰، ۹۸-۱۰۷، ۱۱۵-۱۵۸). در یک نمونۀ عجیب، مؤلف ترجمۀ ده صفحه از کتاب مبادی فقه اسلامی (The Origins of Islamic Jurisprudence, p. 95-104) موتسکی را به طور کامل نقل کرده است (ص۶۷-۸۰) و در توجیه آن نوشته است: «برای روشن‎شدن بحث، عین مطالب موتسکی دربارۀ مکتوب یا شفاهی‎بودن روایات مصنّف عبدالرزاق در زیر به فارسی برگردان شده است» (ص۶۷).

[۱۸]  برای نمونه ر.ک به: ص۵۲-۵۳ در نقد برداشت موتسکی از مفهوم سنت و ص۸۴-۸۶ در نقد دیدگاه موتسکی درباره مسألۀ کتابت حدیث.

[۱۹]  یک نمونۀ جالب توجه آنجاست که از موتسکی مطلبی دربارۀ اصالت مصنّف عبدالرزاق و به‌ویژه بخش پیوست آن با عنوان الجامع نقل شده و در پایان آمده است: «موتسکی حتی به دلایلی به این نتیجه رسیده است که مؤلف کتاب الجامع که به پیوست المصنّف آمده است، عبدالرزاق نیست بلکه بی‌شک استاد او مَعمَر است (مصنّف عبدالرزاق، ص۱۰۲)». سپس در تأیید این گفتۀ موتسکی که بر تجزیه و تحلیل متن‌شناختی استوار شده، در پاورقی آمده است: «در تایید سخن موتسکی باید گفت که اتفاقاً این بخش با عنوان مصنّف مَعمَر در بیروت به چاپ رسیده است» (ص۸۱، پاورقی۱). گمان نمی‌کنم بتوان از نشر مستقل این کتاب ذیل نام معمر، آن هم از سوی یک ناشر بیروتی این نتیجه را گرفت که مؤلف واقعی این بخش معمر بوده است. استنباط موتسکی حاصل بحثی پردامنه و مناقشه‌آمیز در مطالعات متن‌شناختی است. چنان‎که وی برای ادعای خود ناگزیر از تدارک شواهد درون‌متنی فراوانی بوده که البته در گزارش مؤلف اثری از آنها نیست.

[۲۰] Harald Motzki, “، Muslim Traditions: a Survey”, Arabica 51 (2005), p. 204-253;

نگارندۀ این نوشتار، خود این مقاله را ترجمه کرده و به چاپ سپرده است.

[۲۱] Harald Motzki, “The Prophet and the Cat: On Dating Mālik’s Muwaa and Legal Traditions”, Jerusalem Studies in Arabic and Islam 22 (1998), p. 18-83

[۲۲] Matn-cum-Isnād/Isnaād-cum-Matn Analysis

[۲۳]  مقایسه کنید با نظر خود موتسکی که از قضا مؤلف نیز به طور کمال آن را نقل کرده است (ص۱۸۳-۱۸۴)، در:

Harald Motzki, “Dating Muslim Traditions: a Survey”, Arabica 51 (2005), p. 251.

در اینجا موتسکی برای تاریخ‌گذاری با روش تحلیل ترکیبی اسناد- متن پنج مرحله قائل شده است: ۱. گردآوری نسخه‌های مختلف حدیث از جوامع حدیثی موجود؛ ۲. ترسیم شبکۀ اسناد به‌ منظور تعیین حلقه‌های مشترک اصلی و فرعی؛ ۳. تحلیل اختلافات متنی نسخه‌های حدیث متناسب با خطوط مختلف نقل؛ ۴. مقایسۀ گروه‎های اختلافات متنی و سندی و بررسی میزان همبستگی آنها با هم؛ ۵. نتیجه‌گیری دربارۀ ناقل متن اصلی و عاملان تغییرات بعدی در نسخه‌های مختلف حدیث.

[۲۴] Motzki, Harald. “The Murder of Ibn Abī l-Huqayq: On the Origin and reliability of Some Maghāzī-Reports”, in Harald Motzki, ed. The Biography of Muhammad: the Issue of the Sources (Leiden, 2000), p. 170-239;

مؤلف گزارشی کوتاه و نه‌چندان دقیق از همین مقاله را پیش‎تر منتشر کرده است. فروغ پارسا؛ «مقتل ابن‌ابی‌الحقیق بر اساس اصالت و اعتبار برخی گزارش‌های مغازی»؛ در سیره‌پژوهی در غرب: گزیدۀ متون و منابع؛ تدوین و ویرایش مرتضی کریمی‌نیا؛ تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، ۱۳۸۶، ص۲۳۹-۲۵۲. همچنین برای نقد نگارنده بر این گزارش، ر.ک به: سیدعلی آقایی؛ «فراز و فرود سیره‌پژوهی در غرب: مروری بر کتاب سیره‌پژوهی در غرب، برگزیدۀ متون و منابع»؛ آینۀ پژوهش، سال نوزدهم، شمارۀ ۲-۳، شمارۀ پیاپی ۱۱۰-۱۱۱، خرداد ـ تیر ـ مرداد ـ شهریور ۱۳۸۷، ص۴۸، پاورقی۱۶. ترجمۀ فارسی کامل ولی نه‌چندان قابل‌ اعتمادی از این مقاله نیز ضمن ترجمۀ اصل کتاب در دسترس است. «قتل ابن‌ابی‎الحقیق: دربارۀ ریشه و اعتبار برخی گزارشات مغازی»؛ ترجمۀ عبدالله عظیمایی؛ در: زندگی‌نامۀ حضرت محمد (ص): بررسی منابع؛ ترجمۀ محمدتقی اکبری و عبدالله عظیمایی؛ مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی، ۱۳۸۶، ص۲۴۱-۳۳۵.

[۲۵] Harald Motzki, “The Collection of the Qurān: A Reconsideration of Western Views in Light of Recent Methodological Developments”, Der Islam 78 (2001), p. 1-31;

از این مقاله دو ترجمۀ کامل دردسترس است. یکی به قلم مؤلف کتاب حاضر با عنوان «جمع قرآن»؛ ترجمۀ فروغ پارسا؛ علوم حدیث، سال دوازدهم، ش۴۴، بهار ۱۳۸۶، ص۹۷-۱۲۶ و دیگری با عنوان «جمع و تدوین قرآن: بازنگری دیدگاه‎های غربی در پرتو تحولات جدید روش‌شناختی»؛ ترجمۀ مرتضی کریمی‌نیا؛ هفت آسمان، سال هشتم، ش۳۲، زمستان ۱۳۸۵، ص۱۵۵-۱۹۶.

[۲۶]  گفتنی است مؤلف پیش‎تر در مقاله‌ای مستقل دیدگاه موتسکی دربارۀ روایاتِ جمع و تدوین قرآن را بررسی کرده است. ر.ک به: فروغ پارسا؛ «خاورشناسان و رویکردهای نوین در جمع قرآن»؛ تحقیقات علوم قرآن و حدیث، ش۱، ۱۳۸۳، ص۵۲-۷۲.

[۲۷]  مقالات «جمع و تدوین قرآن» و «مقتل ابن‌ابی‌الحقیق».

[۲۸]  گفتنی است ماهر جرار، مروری تفصیلی از اصل آلمانی این کتاب به زبان عربی نوشته که با نثری پاکیزه به فارسی ترجمه شده است. ر.ک به: ماهر جرار، «معرفی کتاب مبادی فقه اسلامی»؛ ترجمۀ اسماعیل باغستانی، معارف، دورۀ بیستم، ش۳، آذر-اسفند۱۳۸۲، ص۳۹-۵۳. مؤلف نیز در پایان این بخش در پاورقی به این ترجمه ارجاع داده است (ص۲۹۶، پاورقی۱).

[۲۹] Harald Motzki, ed. The Biography of Muhammad: the Issue of the Sources (Leiden, 2000), Introduction.

[۳۰]  مؤلف در توجیه این نام‌گذاری در پایان مقدمۀ این فصل آورده است: «کثرت مطالعات موتسکی در حوزه حدیث اسلامی با توجه به نوع روش‌شناسی وی، در مجموع «سنتی» را به‌ وجود آورده که می‌توان از آن به سنت حدیث‌پژوهی موتسکی تعبیر کرد» (ص۳۲۶). گویا در این نام‌گذاری و توضیحات مربوط به آن، مفهومِ «سنت» بیش از اندازه تقلیل یافته است. این موضوع وقتی روشن‌تر می‌شود که با کاربردهای مشابه این اصطلاح مقایسه شود. به نظر نمی‌رسد در دوران معاصر بتوان کسی را یافت که کثرت تحقیقات و روش‌های مطالعاتی‌اش آن‎قدر اثرگذار باشد که بتوان بر حاصل‌ جمع کارهایش اصطلاح «سنت» را اطلاق کرد. افزون بر این، موتسکی تنها و حتی نخستین کسی نیست که این رهیافت به حدیث‌پژوهی را پی‌ گرفته و آن را توسعه داده است. پیش از او کسانی چون یوزف فان اِس و گرگور شوئلر، همین روش را در تحلیل احادیث به‌ کار برده‌اند و در توسعه و تکمیل این روش نقش بسزایی داشته‌اند. همچنین، افزون بر روش‌شناسی مورد علاقۀ موتسکی، روش‌های تحلیل دیگری نیز هست که کسان دیگر آنها را پی‎گرفته، در مقالات متعدد عملی کرده‌ و کارایی آنها را نشان داده‌اند؛ کسانی مانند خوتیر یُنبُل، اُری رُبین، یعقوب قِسطِر که در شهرت و اعتبار کم از موتسکی ندارند. با این توضیحات، بر مبنای مفهوم مورد نظر، مؤلف از سنت، سنت‌های حدیث‌پژوهی متعدد و البته متداخلی، در دوران حاضر قابل شناسایی خواهد بود.

[۳۱] Argument from silence

[۳۲]  برای نمونه، ر.ک به: فصل ۱، ص۲۵ و فصل ۴، ص۳۱۲.

[۳۳]  مؤلف از مقاله‎های مروری هربرت برگ، جرالد هاوتینگ، ایرنه اشنایدر و نیز مقاله‌ای از خوتیر ینبل درباره چشم‌اندازهای جدید در مطالعۀ فقه اسلامی کهن، برای طرح انتقادهای غربیان بهره برده است که مشخصات کتابشناختی آنها به قرار زیر است:

Herbert Berg, “Review on The Origins of Islamic Jurisprudence: Meccan Fiqh before the Classical Schools, by Harald Motzki, Leiden, 2000”, Journal of Middle East Studies 36 (2004), pp. 288-289; Gerlad Hawing, “Review on Die Anfänge islamischer Jurisprudenz. Ihre Entwicklung in Mekka bis zur Mitte des 2./8. Jahrhunderts, by Harald Motzki, Stuttgart, 1991”, Bulletin of the School of Oriental and African Studies, 59:1 (1996), pp. 141-142; Irene Schneider, “Review on Die Anfänge islamischer Jurisprudenz. Ihre Entwicklung in Mekka bis zur Mitte des 2./8. Jahrhunderts, by Harald Motzki, Stuttgart, 1991”, Jornal of American Oriental Society 114, 4 (1994), pp. 684-685; G.H.A. Juynboll, “New Perspectives in the Study of Early Islamic Jurisprudence”, Bibliotheca Orientalia 49:3-4 (1992), pp. 357-362.

در این مقالات موتسکی به ساده‌اندیشی و غفلت از فرایند جعل در حدیث اسلامی متهم شده است. این در حالی است که برخی از پژوهشگران مسلمان غربی روش موتسکی را ستوده‌اند. برای نمونه:

Asma Afsaruddin, “Review on The Biography of Muhammad: the Issue of the Sources, ed. by Harald Motzki, Leiden, 2000”, Jornal of American Oriental Society 121, 4 (2001), pp. 726-728; Yasin Dutton, “Review on The Biography of Muhammad: the Issue of the , ed. by Harald Motzki, Leiden, 2000”, Journal of Islamic Studies 14, 2 (2002), pp. 205-208.

[۳۴]  برای تفصیل بیشتر، ر.ک به: کتاب حاضر، فصل دوم، بخش دوم: سنت‌های نقل حدیث اسلامی،‌ به ویژه ص۶۷-۸۴.

[۳۵]  وجود غلط‎های تایپی به امری عادی در فرهنگ نشر کشور بدل شده و گویا گزیری از آن نیست، اما برخی غلط‎ها در این کتاب دور از انتظار است. یک نمونۀ عجیب ضبط نام لاتین هارالد موتسکی در نخستین پاورقی‌های کتاب به‌صورت نادرست است که در مقدمۀ کتاب در صفحه ۳ Motski به جای Motzki آمده است. دست‌کم برای کتابی که به روش‌شناسی حدیثی موتسکی می‌پردازد، چنین خطایی قابل‌ اغماض نیست. البته این تنها خطا در ضبط اعلام لاتین کتاب نیست. برای خطاهای دیگر، ر.ک به: ص۲۴، پاورقی۱، ص۹۶، پاورقی۲ (Fuck به جای Fück)، ص۵۸، پاورقی۱ (Abbot به جای Abbott) که تا آخر کتاب همین خطا تکرار شده است، ص۹۵، پاورقی۶ (Hovovitz به جای Horovitz)، ص۱۱۲، پاورقی۴، ص۱۱۳، پاورقی۱ (Culson به جای Coulson)، ص۱۶۸، پاورقی۴ (Jchacht به جای Schacht)، ص۱۸۱، پاورقی۲ (Michel به جای Michael)، ص۳۵۵، پاورقی۲ (Datton به جای Dutton).

[۳۶]  موید این مدعا ارجاع به منابع لاتینی است که معمولاً در ایران در دسترس نیستند که نمونۀ آن پیش‎تر گفته شد.

comments

لطفا نظر خود را در مورد این مطلب بنویسید

message
message
message

نظرات شما

نظری برای این مطلب ثبت نشده است