date شنبه ۱۳۹۹/۰۷/۰۵ views 2265
اشتراک گذاری در Telegram Whatsapp Twitter Linkedin mail Facebook

book

نوع اثر کتاب

موضوع باستان شناسی

ناشر BRILL

نویسندهایزابل تورال‌ـ نیهوف

سال نشر 2014

شابک 9789004229266

حیره: کلان شهر فرهنگی عرب در بافت دوره‌ی باستان متأخر

Al-Ḥīra: Eine arabische Kulturmetropole im spätantiken Kontext

معرفی کامل

کتابی که در این نوشته به معرفی آن می‌پردازیم، در اساس نسخه‌ی تکمیل شده‌ی رساله‌ی هابیلیتاتسیون (Habilitation) ایزابل تورال‌ـ نیهوف (PD Dr. Isabel Toral-Niehoff) است با عنوان «رؤسای قبائل و پادشاهان شاعر: مسیحیان عرب و پادشاهی لخمیان» که نگارش آن در سال ۱۳۸۷ (۲۰۰۸ میلادی) در رشته‌ی علوم تاریخی و فرهنگی در دانشگاه آزاد برلین، به پایان رسیده است.

این کتاب به زبان آلمانی نگاشته شده، اما مؤلف پیش از انتشار کتاب دو مقاله‌ی مرتبط با آن به زبان انگلیسی منتشر ساخته است که برای کسانی که به آلمانی نمی‌خوانند، اما مشتاق خواندن کتابند، می‌تواند راه چاره‌ای برای دستیابی تفصیلی به مطالب کتاب باشد. یکی مقاله‌ای است زیر عنوان «ایران دوره‌ی باستان متأخر و اعراب: مورد حیره» که در مجله‌ی پژوهشهای جهان ایرانی منتشر گردیده،[۱] و دیگری نوشتاری است زیر عنوان «عِباد حیره: جامعه‌ی عرب مسیحی در عراق دوره‌ی باستان متأخر» که در مجموعه مقالاتی زیر عنوان «قرآن در بافت [تاریخی اش]»[۲] انتشار یافته است.

بر روی جلد کتاب می‌خوانیم: ایزابل تورال‌ـ نیهوف تصویری زنده از حیره، این شهر عربی دوره باستان متأخر به دست می‌دهد که در منطقه‌ی مرزی میان امپراتوری بیزانس و فرمانروایی ساسانیان واقع می‌شد. این پژوهش که برپایه‌ی دسته‌ای اسناد متنی و باستان شناختی بنا شده است ‌ـ  که برخی از آنها اسنادی تازه‌اند ‌ـ ، نشان می‌دهد که اهمیت تاریخی حیره فراتر از آن چیزی بوده که تاکنون از منابع مکتوب درمی یافتیم. این اثر به ویژه نگاهش را معطوف به هم زیستی چند فرهنگ در این شهر ساخته است. این همزیستی به نوبه‌ی خود فرهنگ شهری عربی خاصی را شالوده گذاری کرده که از طریق تماس با تمدنهای همسایه، پیوسته خود را غنی می‌ساخته است. مؤلف نشان می‌دهد که این ترکیب و پیوند فرهنگی روی داده در این شهر، سَلَفی بلافصل بوده است برای فرهنگ [شهرنشینی] اسلام در دوره های آغازین آن، که در شهرهای اسلامی بصره و کوفه به مثابه‌ی اخلاف حیره، پا گرفته است. این فرهنگ به نوبه‌ی خود عمیقاً الگوی کلاسیک اسلام برای جامعه‌ی شهری را تحت تأثیر قرار داده است.

مؤلف در همان آغاز کتاب (xv-xvii) و پس از پیش گفتار و فهرست مطالب بخشی را می‌آورد زیر عنوان «تذکراتی درباره‌ی عنوانهای قومی و دینی». وی در این بخش درباره‌ی عنوانهای قومی و دینی‌ای که برای گروهها و جماعتهای مختلف در کتاب خود بکار برده، توضیحاتی می‌دهد و آنها را در معنایی که خود به کار گرفته است، تعریف می‌کند؛ مثل عنوانهای: عرب، ایرانی، سریانی، آرامی، مسیحی و جز آن. وی بیان می‌دارد که دو مسأله موجب دشواری در به کارگیری این عناوین در این دست از پژوهشها می‌گردد: یکی آنکه موضوع پژوهش او، یعنی حیره‌ی دوره‌ی باستان متأخر، ناظر به محیطی چند فرهنگی است. از همین رو رعایت انسجام در به کار بردن عناوین برای گروههای مختلفی که در باره‌ی آنها صحبت به میان می‌آید، کاری دشوار است. دومین مسأله‌ای که این دشواری را موجب می‌گردد آن است که در محافل علمی مختلف در غرب، درباره‌ی این عناوین اتفاق نظری نیست؛ برای نمونه، محافل علمی آلمان و محافل علمی انگلیسی زبان از این عناوین معناهای متفاوتی مراد می‌کنند. مؤلف می‌گوید که این اختلاف نظر به اختلاف میان پژوهشگران و گاه اختلاف میان خود این گروهها در نامیدن خود و یا دعواهای کلامی میان آنها باز می‌گردد. وی تأکید می‌کند که آنچه او اندیشیده، تنها راه حلی کارکردگرایانه است و صرفاً به حل این معضل در این کتاب یاری می‌رساند و او قصد ارائه‌ی تعاریف دقیق به جهت حل این مشکل به طور کلی نداشته است. مؤلف در این بخش از کتابش، این عناوین را توضیح می‌دهد: اعراب، عربی؛ آرامیان، آرامی؛ کلدانیان؛ سریانیان شرقی، سریانی شرقی؛ لخمیان، لخمی؛ یعقوبیان، یعقوبی؛ کلیسای ایران؛ سریانی‌ـ آرامیان؛ سریانی؛ کافر، آیین کفر.

آنطور که مطالعه‌ی تعاریف این عناوین از سوی مؤلف نشان می‌دهد، از میان آنها، «اعراب، عربی»، «آرامیان، آرامی» و «سریانی» ناظر به زبان اند، یعنی مقسم آنها زبان بوده است. سایر عناوین ناظر به دین یا مذهب یا قوم یا یک محل جغرافیایی‌اند. مؤلف در این بخش، در موارد مربوط، اختلاف میان این عناوین را سنت علمی آلمانی و سنت علمی انگلیسی زبان بیان می‌دارد.

پس از این بخش، مقدمه‌ی کتاب و سپس پیکره‌ی اصلی کتاب قرار می‌گیرد که در یازده فصل طراحی گردیده است. ما برای آنکه شمه‌ای از محتوای کتاب را در اختیار خواننده‌ی فارسی زبان بگذاریم، خلاصه‌ی فصل یازدهم کتاب را (صص ۲۱۳ تا ۲۲۱) که خود به جمع بندی کتاب اختصاص یافته است، ارائه می‌دهیم. در ادامه‌ی آن نیز برگردان فارسی فهرست مطالب کتاب را به دست می‌دهیم تا خواننده با سر فصلهای مطالب کتاب نیز آشنا بگردد.

*    *    *     *    *    *

چکیده‌ای از فصل یازدهم و پایانی کتاب

در فصل پایانی کتاب که به جمع بندی آن اختصاص یافته، مؤلف بحثش را اینگونه می‌آغازد که اگر چه منابع پژوهش اش، مجال فراخی برای نگریستن به تنوع فرهنگی موجود در شهر حیره در اختیار می‌نهند، با این حال می‌توان با به کار گرفتن منابعِ از جنس گوناگون، تصویر نسبتاً جامع و منسجمی از این شهر و ساکنان آن به دست داد. می‌گوید که در نگارش اثرش، علاوه بر منابع نوشتاری، از کتیبه ها و نیز یافته های باستان شناختی نیز بهره گرفته است.

مؤلف در آغاز تأکید می‌کند که بر پایه‌ی منابع موجود، حیره را می‌توان کلان شهری دانست که چندین فرهنگ را در عراقِ دوره‌ی باستان متأخرِ در دامن گرفته بود است، به نحوی که در این شهر، جوامع قومی و دینی گوناگونی پیوسته در حال تبادل میان همدیگر بودند و هیچگاه به شکلی گسسته و بدون ارتباط با همدیگر نمی‌زیسته‌اند. این وضعیت موجب گشته است که همزیستی زایا، خلاق و آفریننده‌ای در آن محیط شکل بگیرد که یکسره نو بوده است. این وضعیت نو، همانا فرهنگ شهری عربی خاصی می‌بود که خود را از را ارتباطات دوجانبه با تمدنهای همسایه، پیوسته غنی تر می‌ساخت و توسعه می‌داد. مؤلف بیان می‌دارد که کلان شهر حیره با چنین موقعیتی، نه تنها سَلَف بلافصل تاریخی و جغرافیایی برای فرهنگ و جامعه‌ی آغازین اسلام بوده، بلکه همچنین از نظر ساختاری نیز این نقش سَلَف بودگی را ایفا کرده است که می‌توان حضور آن را در مراکز پسین مهم در عراق، یعنی دو شهر کوفه و بصره شاهد بود.

در ادامه نویسنده به مسأله‌ی چندزبانی و چند فرهنگی در شهر حیره می‌پردازد. می‌گوید چندزبانی و چندفرهنگی در شهر حیره همانند بسیاری از شهرهای دوره‌ی باستان متأخر در خاور نزدیک، امری ساری و جاری بوده است. سپس می‌گوید اما تمام گروههای شهر به یک اندازه حامل این دو ویژگی نبوده‌اند. تنها گروهی خاص از «اقلیتهایی در فضای میانی»[۳] (minorities in the middle) بودند که همچون مترجمان فرهنگ، میان زبانها و فرهنگهای مختلف این شهر در حرکت بودند. وی می‌گوید که این نقش را مسیحیان حیره، که «عِباد» نام داشته اند، برعهده می‌داشته‌اند که همچون کاتالیزور برای انتقال و تبدیل مفاهیم فرهنگی و مذهبی به فرهنگهای همسایه‌ی خود در شهر عمل می‌کرده‌اند. مؤلف سپس یک نمونه را از این جریان ذکر می‌کند که نمونه‌ای مهم است و آن انتقال فن نگارش عربی است که به نظر او، اگر چه احتمالاً در حیره اختراع نشده است، اما نخستین بار در آنجا مفصل مورد اهتمام قرار گرفت و به گمان قوی از سوی عِباد به اعراب شبه جزیره منتقل گردید.

مؤلف در ادامه این پرسش را مطرح می‌کند که این ترکیب و تلفیقِ ویژه‌ی فرهنگی در حیره از چه عناصری تشکیل یافته است. نخست با تأکید می‌نویسد که حیره در اساس شهری عربی بوده است. با توجه به تعریفی که از اعراب و عربی در آغاز کتابش بدست داده، این نکته را باید اینگونه بفهمیم که مردم شهر در اساس مردمانی عرب زبان بوده اند، فارغ از وابستگی های دینی آنها. می‌گوید که ساکنان حیره به شکل غالب ریشه‌ی عربی داشته‌اند و خود نیز به این نکته آگاهی داشته اند، همانگونه که افسانه های محلی پرشماری که در حیره رایج بوده‌اند گواهی می‌دهند، که این مردم از اعقاب مهاجران عرب‌اند. زبان مردم حیره، گویشی از عربی شمالی بوده است و آنها همانند خویشاوندان خود در شبه جزیره از زبان عربی فصیح (عربیه) برای سرودن اشعار خود بهره می‌گرفته‌اند و نه از لهجه های بوم خود.

تورال‌ـ نیهوف در ادامه به اهمیت حیره به لحاظ بازرگانی می‌پردازد و بیان می‌دارد که این شهر علاوه بر اینکه مرکزی برای بده بستان فرهنگی بوده، محلی برای داد و ستد بازرگانان نیز بوده است. او از آن به مثابه‌ی شهر تجاری مهم عربی واقع در میانه‌ی فرات یاد می‌کند که در آن کالاها را از سوریه و میان رودان (= بین النهرین) وارد و پس از آن در مسیرهای قدیمی کاروانها به مراکز بازرگانی عربستان صادر می‌کردند. در مسیر عکس، کالاهای هندی و عربی، همانند ادویه جات، از طریق این شهر وارد عراق و سوریه می‌شدند. در ادامه می‌گوید که بخش مهمی از تجارت ساسانیان با شبه جزیره عربستان از راه این شهر صورت می‌گرفته است، چه از این شهر بوده که راههای منتهی به شرق عربستان، به سوی حجاز و یمن آغاز می‌شدند.

مؤلف سپس و در ادامه به ارائه‌ی تصویری از خود شهر می‌پردازد. می‌گوید که تصویر شهر، به روشنی تصویر واحه های منقطه‌ی عربستان را به یاد می‌آورد همچون یثرب/مدینه. به این ترتیب کاملاً با شهرهای بابِلستان که شهرهایی با دیوارکشی های حصین و مهر و موم شده بودند، متفاوت است. این شهر دارای فضایی گسترده و آزاد و در بردارنده‌ی قصبه هایی در میان باغهای پرشمار بوده، بدون آنکه حصاری دور آن باشد. وی بیان می‌کند که ظاهراً این الگو، الگوی شهری منقطه‌ی عربستان بوده، که ساکنان حیره آن را با خود از شبه جزیره به این منطقه آورده بودند.

نویسنده در بخش دیگری به حضور عناصر رومی‌ـ هلنی در این شهر می‌پردازد. می‌گوید که روابط بازرگانی دیرپا میان این شهر با شهرهای پالمیرا، هَترا و واحه های منطقه‌ی تار (Tar) واقع در مناطق صحرایی سوریه ‌ـ  که تحت تأثیر فرهنگ هلنی قرار داشتند ‌ـ  نشان می‌دهد که حیره در خلاء فرهنگی پا نگرفته است و به هیچ وجه نمی‌توان این شهر را یک پاسگاه مرزی بربر دورافتاده در صحرا دانست. در ادامه می‌گوید که مهمترین ثمره‌ی این تأثیرات هلنی در کنار گشاده رویی نسبت به دنیای بیرون، شکل گیری محیطی فرهنگی بود، که زمینه‌ای مناسب پروراند برای آغاز روندی موفقیت آمیز جهت مسیحی سازی این منطقه از سده چهارم به بعد. سپس می‌گوید که این وضعیت به نوبه‌ی خود موجب رشد دو عنصر گردید: یکی خودآگاهی نسبت به خود و دیگری نیاز به پیوستن به جهان متمدن. درست است که مردمان حیره اعرابی «بربر» بودند و در خارج از حوزه‌ی امپراطوری روم قرار داشتند، اما این خواست را داشتند که دست کم در برخی زمینه ها به جهان متمدن پیوند بخورند.

مؤلف در ادامه از تأثیرات ایرانی بر این شهر سخن می‌گوید. می‌گوید این دست از تأثیرات در آغاز نتیجه‌ی بلافصل وابستگی سیاسی این شهر به ساسانیان بود، که سربازانی در آنجا مستقر کرده بودند تا توان ضربتی همپیمانان لخمی خود را در این شهر تقویت کنند. سپس می‌افزاید که ایران برای لخمیان الگویی نشانه شناختی برای قدرت بوده است، به شکلی که زندگی درباری تیسفون، جذابیت بالایی برای مردمان این شهر می‌داشت. می‌گوید که سبک زندگی درباری تیسفون به تمام و کمال و با اشتیاق از سوی پادشاه و نخبگان حیره اخذ می‌شد و به جامعه‌ی آنها پیوند می‌خورد و الگوی معماری قصرهای مردم حیره نیز، معاری قصرهای ایرانی بود، هم به لحاظ ساختار و هم در جزئیات و تزئینات.

تورال‌ـ نیهوف در ادامه‌ی بحث از تأثیرات ایرانی بر حیره، می‌گوید که بخشی از طبقه‌ی بالا در حیره، ایده آل خُرده نجیب زادگان ایرانی را همچون الگو برای خود می‌گرفتند. برخی حتی فرزندان خود را نزد خانواده‌ی نجیب زادگان ایرانی می‌فرستادند، تا آنجا بتوانند از آموزشی ایرانی بهره و به این ترتیب بخت خود را در یافتن ارتقاء اجتماعی بالا ببرند. سپس می‌افزاید که البته پرورش ایرانی یافتن گروهی از مردم حیره، خود بخشی از سیاست ساسانیان بوده است که می‌خواسته‌اند طبقه‌ای ایرانی شده در حیره برای خود تربیت کند، تا این طبقه بتواند پسانتر منافع آنان را در حیره تأمین کند یا دست کم بتواند در درباره ایران همچون مترجم، مشاور سیاسی در مسائل اعراب یا همچون دیپلمات عمل کند.

سرانجام به تأثیرات ادیان ایرانی بر این شهر می‌پردازد و می‌گوید که این تأثیرات را می‌توان بر آن دسته از فرقه های مسیحی حیره دید که گرایشهایی غنوصی و مانوی داشته‌اند. سپس می‌گوید که سوگمندانه در این باره چیز زیادی نمی‌دانیم.

نویسنده در ادامه به حضور عنصر آرامی در این شهر می‌پردازد. باز با توجه به تعریفی که از آرامیان و آرامی در آغاز کتاب بدست داده است، باید عنصر آرامی را، تأثیرات مردم آرامی زبان، فارغ از تعلقات دینی شان بفهمیم. می‌گوید که فرهنگ آرامی نیز یک زمینه‌ی دهقانی بلافصل برای این شهر فراهم آورده است. می‌نویسد که آرامیان همانند بابِلیان از فرهنگ کشاورزی سابقه داری برخوردار بوده‌اند که در آن تأثیرات بابِلی، هلنی، غنوصی و یهودی روی هم انباشته شده و از پیوند آنها فرهنگی منحصر به فردی بیرون آمد. این فرهنگ تا دوران اسلامی نیز زنده بوده و در منابع تاریخی در شکل «باورهای شیطانی» کافران می‌توان آن را یافت. مؤلف می‌افزاید که بسیار محتمل است که شهروندان حیره در تماسهای روزانه‌ای که با کشاورزان آرامی داشته اند، چیزهایی از آنها برگرفته باشند یا حتی می‌توان تصور کرد که این اعراب حیره خود کشاورز شده باشند. سپس می‌نویسد که اندیشه های خرافه‌ای مربوط به کشاورزی که ریشه‌ای بابلی‌ـ آرامی داشتند، تا زمان اسلام نیز در این منطقه باقی ماند و مختصات فرهنگ کشاورزی این منطقه را تعیین می‌نمود.

مؤلف در ادامه به حضور عنصر یهودی آرامی زبان در این شهر اشاره می‌کند. وی می‌نویسد که در شهرهای نزدیک به مرکز منطقه‌ی بابِل، مراکز سکونت مهمی از یهودیان وجود داشته است. از همین رو این احتمال هست که در زمان ساسانیان، در منطقه‌ی وسیعی از بابل اکثریت ساکنان را یهودیان تشکیل می‌داده‌اند. از همین جا این احتمال را می‌توان مطرح نمود که تماسهای مستمری میان اعراب مسیحی حیره و یهودیان وجود داشته است، و شاید برخی از مایه های روایی و نیز برخی از افسانه های کتاب مقدس در حیره و از این یهودیان آرامی زبان اخذ شده باشند.

وی سپس در ادامه‌ی بحث خود از حضور عنصر آرامی در حیره می‌نویسد که نزدیکترین ارتباط با فرهنگ آرامی را آن دسته از مسیحیان عرب زبان حیره داشته‌اند که تحصیل کرده و دو زبانه بودنده اند، چرا که نزد آنها زبان سریانی‌ـ آرامی، زبان برگزیده‌ی کلیسا می‌بود. سپس می‌گوید که در این دسته از مسیحیان عرب زبان حیره بود که چندفرهنگی این شهر تجلی می‌یافت، چرا که آنان بودند که همواره بر امور نو آغوش می‌گشودند. آنها به مثابه‌ی باورمندان به دین جهانی نو و غالب، یعنی مسیحیت، عضوی از امت مسیحی (ecclesia) بودند و از این راه با هم کیشان خود در سرزمین های دور در ارتباط بوده‌اند. سپس می‌گوید که عنوان «عِباد» نشان می‌دهد که برای اینان، وابستگی به یک امت جهانی بر وابستگی های قومی و قبیله‌ای شان می‌چربیده است. می‌نویسد که اینان به مثابه‌ی «انسانهای نو» نسبت به تحولات عصر خود بسیار روشن اندیش بوده اند: به عنوان نخستین اعراب، به میزانی در خور توجه از خط همچون فنی فرهنگی بهره می‌بردند و حوزه‌ی کاربرد آن را در زبان عربی می‌گستراندند، به این نحو که مثلاً آرشیوهایی را تأسیس کردند و آثاری تاریخی به رشته‌ی تحریر درآوردند، که در آنها سرگذشت شهرشان را ثبت می‌کردند. سپس می‌نویسد که اگرچه که این مسیحیان نسبت به نوآوریها و امور تازه استقبال نشان می‌دادند و تأثیرات خارجی را با آغوش باز پذیرا بودند، اما نباید فراموش کرد که این مردم همچنان به شکل خودآگاه عرب باقی ماندند. همه‌ی طوایف شناخته شدی مسیحی، ریشه های قیبه‌ای خود را می‌شاختند، به عربی سخن می‌گفتند، به این زبان شعرمی سرودند و روابط خانوادگی تنگاتنگی را با اعراب شبه جزیره داشته‌اند. می‌گوید تا جایی که می‌دانیم این سخن حتی درباره‌ی اسقفهای محلی نیز صادق بوده است.

مؤلف در ادامه و در بحث از مسیحیان حیره می‌گوید که در بافت تاریخ دوره‌ی باستان متأخر، همواره باید به یاد داشته باشیم که مسیحیتی را در حیره داریم که مستقل از کلیسای امپراتوری روم بوده و بیرون از مرزهای این امپراتوری تکامل یافته است. از همین رو این مسیحیت ویژگی های منحصر به فردی را داراست. می‌نویسد که بی شک میان مسیحیت حیره با کلیساهای غرب در سوریه روابطی استوار وجود داشته، و هم شکل ساختاری این مسیحیت و هم باور آن از کلیساهای غرب به عاریت گرفته شده بوده است. با این حال دو عنصر جوهری کلیسای روم در حیره حضور نداشت: یکی آنکه قیصر مسیحی روم در این شهر نقشی نداشت و دیگری آنکه قوانین رومی در آن جاری نبود.

مؤلف در پایان جمع بندی خود می‌گوید که سرانجام با فروپاشی لخمیان به سال ۶۰۲ میلادی، این انتظار که ما شاهد شکل گیری یک پادشاهی مسیحی عرب زبان در کنار فرات باشیم با جهت گیری به سمت مسیحیت نسطوری، که شبیه پادشاهی مسیحیت عرب زبان یعقوبی غسانیان باشد، دیگر از بین می‌رود. سپس می‌نویسد که اگرچه این فرآیندی که توصیف شد در حیره به پایان آمد، اما همین فرآیند از بسیاری جهات دیگر در دوره اسلامی به پیش رفت، چرا که در حیره، الگویی برای جامعه‌ی شهری شکل گرفت و توسعه و تکامل یافت که در دوره های بعد همچون الگویی آغازین برای پویایی های اجتماعی و فرهنگی برخی کلان شهرهای اسلامی، همانند کوفه و بصره و پسانتر عراق، در دوره های بعد عمل کرده است. می‌نویسد که حیره نیز همانند این سه منطقه‌ی مسکونی قدیمی، در آغاز تنها محل سکونت بدویان مهاجری از شرق و مرکز عربستان بود، اما پسانتر تأثیرات بیرونی را با آغوش باز پذیرا شد و آنها را به شکلی خلاقانه بومی خود ساخت، بدون آنکه هویت و فرهنگ عربی خود را از دست بدهد. این فرآیند به نظر همچون الگویی اولیه برای کلان شهرهای فرهنگی عراق در دوره اسلامی عمل کرده است.

مؤلف سرانجام و در جمع بندی روندی که در حیره مشاهده نموده است، می‌نویسد که حیره شهری بوده که در مرز میان چندین سپهر فرهنگی قرار داشته است و برخلاف بسیاری از شهرهای عربی دوره‌ی باستان متأخر، یک «محیط ترجمه» فرهنگی بود و به این ترتیب از پویایی و شوق خاصی برای خلاقیت برخوردار. به این ترتیب می‌توان به حق آن را سَلَفی برای نقطه های درخشان فرهنگ شهری دوره‌ی اسلامی در منطقه‌ی عراق، در شهرهای بصره، کوفه و پسانتر بغداد دانست.

فهرست مطالب

پیشگفتار

علائم اختصاری

توضیح برخی نکات: عناوین قومی و مذهبی

درآمد

I. پیش زمینه‌ی تاریخ فرهنگی حیره

  1. سنت عربی اسلامی

۱.۱. تاریخ دودمان حاکم و تاریخ شهر

۱.۲. تاریخ قبائل

۱.۳. شعر جاهلی

۱.۴. کتابها و مؤلفان

  1. منابع مسیحی سریانی زبان و عربی زبان
  2. دیگر منابع مکتوب
  3. باستان شناسی
  4. کتیبه ها

II. محیط پیرامونی حیره

  1. آب: فرات و زمین های آب گیر
  2. صحرا: عربستان
  3. آبادی ها: عیون الطَفّ

III. ریشه های اجتماع شهر

  1. تنوخ
  2. پالمیرا – افسانه ها
  3. پالمیرا – بازرگانی
  4. پالمیرا – مانویان

IV. حیره و ساسانیان

  1. روابط سیاسی
  2. روابط فرهنگی

V. شهر

  1. ساختار سکونت مردم
  2. قصرهای پادشاه

VI. ساکنان شهر

  1. اعراب

۱.۱. عِباد

۱.۱.۱. بنو ایوبیان

۱.۱.۲. بنو لِحیان/ بنو أوس بن کلّام

۱.۱.۳. بنو قَبیصان

۱.۱.۴. بنو مَرینان

۱.۱.۵. بنو بُقَیلان

۱.۲. احلاف

  1. ایرانیان
  2. آرامیان

VII. وضعیت زبانی در شهر

  1. زبان عربی
  2. زبان آرامی
  3. زبان فارسی

VIII. پادشاه و قبائل

  1. خطوط اساسی سیاست لخمیان نسبت به قبائل
  2. تمیم
  3. تغلب بن وائل
  4. بکر بن وائل

IX. پادشاه و دربار او

  1. دودمان و شکوه و جلال پادشاه
  2. شاه، دربار و شاعران
  3. شعر مسیحی در حیره؟

X. مسیحیت در حیره

  1. ریشه های مسیحیت در سرزمین فرمانروایی ساسانی
  2. مسیحیت در حیره – نقطه های آغاز

۲.۱. یهودیان

۲.۲. بازرگانان و دیگر تماسهای فرهنگی

۲.۳. زاهدان و مبلغان

۲.۴. یوحنّان طیایه، قدیسی از حیره

  1. مسیحیت در حیره در دوره‌ی ستیزهای عقیدتی و ستیزهای سیاسی مربوط به کلیسا
  2. صومعه ها و کلیساها

۴.۱. شواهد متنی

۴.۲. شواهد باستان شناختی

  1. دودمان لخمیان و مسیحیت

۵.۱. امروء القیس اول پسر عَدی البادیء (د. ۳۲۸ میلادی)

۵.۲. نعمان اول پسر شَقیقه (د. ۴۱۸ میلادی)

۵.۳. نعمان دوم پسر أسود (۴۹۹ تا ۵۰۳ میلادی)

۵.۴. منذر سوم پسر ماء السماء (حدود ۵۰۴ تا ۵۵۴ میلای)

۵.۵. عمرو بن هند (۵۵۴ تا ۵۹۶ میلادی)

۵.۶. نعمان سوم فرزند منذر (۵۸۰ تا ۶۰۲ میلادی)

۵.۶.۱. تاج گذاری

۵.۶.۲. غسل تعمید

۵.۶.۳. خلع قدرت لخمیان

XI. جمع بندی و دورنمای بحث

پیوستها

  1. فهرست پادشاهان (بازسازی تخمینی، بیشتر بر اساس تاریخ طبری)
  2. نسخه های گوناگون فهرست پادشاهان لخمی
  3. فهرست اسقفها در حیره (دوره‌ی پیش از اسلام)
  4. جاثلیقها‌ـ بطریقها
  5. شاهنشاهان ساسانی
  6. قیصرهای روم یا روم شرقی (فهرست کوتاه شده)

کتابشناسی

منابع

  1. منابع اسلامی‌ـ عربی
  2. منابع مسیحی سریانی زبان و عربی زبان
  3. منابع دیگر

فهرست و نمایه

فهرست نام اشخاص

فهرست نام مکانها

نمایه‌ی عمومی

تصویرها

 


 

[۱] Toral-Niehoff, Isabel: Late Antique Iran and the Arabs: The Case of al-Hira. In: Journal of Persianate Studies, Volume 6, Issue 1-2, pp. 115-126.

[۲] Toral-Niehoff, Isabel: The ʿIbād of al-Ḥīra: An Arab Christian Community in Late Antique Iraq. In: Neuwirth, Angelika et al. (eds.), The Qurʾān in Context. Brill 2010.

[۳]  مؤلف این اصطلاح را از والتر زِنِر وام گرفته است از کتاب:

Zenner, Walter P.. Minorities in the Middle: A Cross-Cultural Analysis. Albany 1991.

گردآوری، تلخیص و ترجمه: یونس دهقانی فارسانی

comments

لطفا نظر خود را در مورد این مطلب بنویسید

message
message
message

نظرات شما

نظری برای این مطلب ثبت نشده است