date چهارشنبه ۱۳۹۹/۰۷/۳۰ views 2224
اشتراک گذاری در Telegram Whatsapp Twitter Linkedin mail Facebook

book

نوع اثر کتاب

موضوع نقد

ناشر آینه پژوهش

نویسندهمحمد حسین رفیعی

نقد کتاب: ایران در بحران؛ سقوط اصفهان و سلسله صفویه

PERSIA IN CRISIS: SAFAVID DECLINE AND THE FALL OF ISFAHAN

معرفی کامل

تاکنون در شماره های پیشین «پاره های اسلام شناسی» کمتر به نقد و معرفی کتب پرداخته ایم و بیشتر تلاش بر آن بوده تا مقالات و پژوهش هایی که در عین اختصار حاوی یافته های جدیدی باشند را در معرض معرفی و بررسی اجمالی قرار دهیم، اما گاه درباب کتب پراهمیتی همچون اثر اخیر رودی متی پیرامون علت یابی سقوط سلسله صفویه، خالی از لطف نیست که به برخی مکاتبات میان ناقد و مولف اشاره شود. در این راستا به یک نقد و پاسخ مجدد کیومرث قرقلو عضو مرکز مطالعات ایرانی دانشگاه کلمبیا ایالات متحده اشاره خواهیم کرد و واکنش رودی متی را نیز در ادامه آن گزارش خواهیم کرد تا وجوه دیگری از موضوع مهم و هنوز محل مناقشه سقوط اصفهان و پایان یافتن عمر دولت صفویه عیان گردد. به ویژه آنکه این کتاب در فضای آکادمیک داخلی نیز با نقدها و واکنش های متعددی مواجه شد که بسیار قابل توجه بود. در این گزارش به منظور وفاداری به نقل قول های متعدد قرقلو از اثر متی، نهایت تلاش برای روانی متن به کار گرفته شده و بخش های داخل گیومه، منقولات قرقلو از اثر متی ست. البته باید خاطرنشان ساخت که به واسطه پاره ای محدودیت و به حدی که به محتوا و روح کلی نقدها و پاسخ ها لطمه وارد نشود، مطالب با اندکی اختصار ارائه شده است.

۲-۱-  نقد نخست قرقلو بر اثر رودی متی

RUDI MATTHEE, Persia in Crisis: Safavid Decline and the Fall of Isfahan, REVIEWED BY KIOUMARS GHEREGHLOU, International Journal of Middle East Studies / Volume 47 / Issue 04 / November 2015, pp 815-818, DOI: 10.1017/S002074381500104X

نقد نخست قرقلو بر اثر رودی متی ، مجله مطالعات بین المللی خاورمیانه، جلد ۴۷، شماره ۴ (۲۰۱۵) صفحات ۸۱۵ تا ۸۱۸

قرقلو نقد نخست[۱] خود را با ارائه توضیحاتی مفید پیرامون ماهیت آثار و هویت پژوهشی متی آغاز کرده است. وی این کتاب متی را در راستای مطالعات ایرانی او با رویکرد اجتماعی-اقتصادی دانسته است که اساسا با تاکید  بر سیاست دربار، سیاست خارجی و نظام مالی تحت اداره دولت صفوی در عصر پایانی شکل گرفته است. این کتاب هشت بخشی توضیح می دهد که چگونه عدم ثبات سیاسی و ناکارآمدی تشکیلاتی و اداری در دو ثلث پایانی قرن هفدهم میلادی با بحران بین المللی مالی عجین شد و زوال سلسله صفوی را در دهه ۱۷۲۰ رقم زد. قرقلو معتقدست رودی متی در مقدمه کتابش تحقیرگرانه و با مایه هایی از نژادپرستی، ایرانیان را به خاطر ضعف رویکرد تاریخی شان سرزنش می کند. او ایرانیان را مردمانی خودبزرگ پندار یا [به قول دقیق متی] «وارثان مغرور تمدنی شکوهمند» می انگارد که «تا به امروز دست به گریبان و گم گشته [چرایی] سقوط دولت صفوی هستند». ایرانیان این ضربه سهمگین بر غرور ملی شان را به گردن «بیگانگان حریص و تشنه قدرت» اروپایی انداخته اند و همه جا تلاش کرده اند تا آنها را مقصر اصلی سقوط اصفهان جلوه کنند.

قرقلو با شرح این مقدمات و درج بخش هایی از اثر متی مدعی ست که این دریافت ها، در متون تاریخی و تاریخ نگاری پارسی هیچ پایه ای در حقیقت ندارند و برای مثال به فهرست بلندبالایی از آثار دست اول و مورد وثوق در این باب اشاره کرده است: مکافات نامه؛ به عنوان یکی از نخستین متون آسیب شناسانه سیاسی درباب سقوط اصفهان که در سال ۱۷۲۵ منتشر شده است، مورخان متعدد بومی از میرزا مهدی استرآبادی گرفته تا نگارنده رستم التواریخ، محمد هاشم شیرازی، رضاقلی هدایت و محمدحسن اعتماد السلطنه همگی معتقدند که سقوط اصفهان ریشه در علل داخلی و عوامل متعدد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی داشته است. به طور مثال سه دلیل عمده ای که یکی از این مورخین[۲] اشاره کرده که کاملا با علت یابی مطرح شده در کتاب مورد بحث مشابهت دارد. بسیار پیشتر از متی، این مورخ ایرانی آنقدر شناخت عمیقی و اندیشه ورزانه ای به بحث داشت که [سقوط اصفهان] را نتیجه تداخل سه عامل داخلی می دانست: نزاع بر سر قدرت میان ستون های قدرت در اصفهان، فقدان کنترل و تمرکز دولت بر این نزاع که سراسر کشور را احاطه کرده بود و روند فزاینده تعصبات فرقه ای.

متی در مقدمه این کتاب به ما می گوید که چرا پارادیم انحطاط باید درباب مطالعه جامعه و سیاست دولت صفوی در عصر متأخر به کار گرفته شود. او در تلاش برای شرح ارتباط این پارادایم با اوضاع جامعه صفوی مدعی ست که وی اساسا هیچ پیش فرضی در این باب که «کل نظام و سیستم دولت صفوی در تحرک و سرزندگی غرق شده بود» نداشته است. با این حال او با تاکید بر بزرگی و عظمت بحرانی که منجر به سقوط اصفهان شد، نهایتا ایران را  «کشوری عقب مانده و مملو از شهرهای خراب و غرق در فقر و جهل که به شکل ترسناکی محتاج قیمومیت غربیان بود» تصویر کرده است. قرقلو به صراحت این تحلیل را نه تنها نتیجه ضعف مبرم و درک بی مایه متی از زوال و انحطاط می داند، بلکه رویکرد نژادپرستانه و استعمارگرانه اش را نسبت به تاریخ و فرهنگ ایران زمین نکوهش می کند.  قرقلو واماندگی و تحجر متی را در تبعیت از پارادایم انحطاط مورد انتقاد قرار می دهد و معتقدست این پارادایم به واسطه کاربست درباب تاریخ مغول و عثمانی تاکنون دستخوش تغییرات و اصلاحات متعددی شده است که متی از آنها بی بهره مانده و در این رابطه به مقاله ای از کمال کفادار اشاره می کند که پارادایم انحطاط را چیزی بیش از «یک ابزار برای خطی سازی و یکپارچه سازی روایات و تحلیل های تاریخی» نمی داند.[۳]

قرقلو پس از مقدمه، به سه فصل ابتدایی اثر متی پرداخته که روایتی از تاریخ سیاسی و اداری دولت صفوی در سالهای پایانی عمر آن است. متی در بیان تقسیم بندی تشکیلاتی و اداری صفویه، این دولت را شمال محور دانسته و بخش جنوبی کشور (گرمسیرات) را به عنوان «منطقه ای بیگانه برای دولت صفوی» قلمداد کرده است. به زعم متی همین رویکرد ناموزون نسبت سیاست و اقتصاد دیگر نقاط کشور نیز اعمال می شده تا «دلیل عمده ای برای ضعف سازمانی دولت مرکزی» باشد. قرقلو دریافت متی از تعریف دقیق گرمسیرات را بسیار ابتدایی، ساده انگارانه و عاری از عمق و درک دقیق معنای حاکم بر متون فارسی دانسته که منجر به ارائه چنین نتایج متزلزل و نامأنوسی شده است: « واژه گرمسیرات در متون تاریخی عصر صفویه به دو منطقه اطلاق می شده است: اول مناطق ساحلی استان های فارس و کرمان که از دیرباز تحت تسلط نظام اداری و سیاسی صفویه بودند و دوم اراضی کم عرض و باریک از مُکران تا قندهار که خاستگاه گرایش های ضدصفوی و مزاحمت های مغولان بوده و تسلط و نفوذ ساختار تشکیلاتی و اداری دولت صفوی در این مناطق بسیار ضعیف و شکننده بوده است. متی با این ساده انگاری و اطلاعات سطحی نسبت به اصطلاحات تاریخی صفوی، به جای توجه به مساله قندهار و ارائه یک مطالعه انتقادی پیرامون منابع متعدد فارسی، با کلی نگری فزاینده و تعمیم گسترده نتیجه گرفته است که دولت صفوی «شمال محور» بوده است. طبیعتاً این مهم با بی توجهی و تجاهل عمیق نگارنده نسبت به سابقه چندین نسل فعالیت های دیوانی و تشکیلاتی مأمورین تحت امر دولت صفوی در اصلاح و بهبود اوضاع سرزمین های جنوبی قلمرو ایران محقق شده است.»

بخش دیگری از انتقادات قرقلو بر مدعای عمده پژوهش متی، یعنی سقوط و زوال اقتصادی و بحران مالی دولت در اواخر عمر دولت صفوی ارائه شده است. وی با استناد به اسناد اوقاف اصفهان که در ۱۱ جلد منتشر شده، مدعی ست علی رغم نظر متی مبنی بر بحران اقتصادی دولت، اراضی خالصه بسیاری که متعلق به سلطان بوده وقف شده که قاعدتا از ذخائر و اموال خزانه سلطانی خارج شده اند. حال کدام دولتی در بحران و ضعف اقتصادی، حاضر می شود بخش مهمی از عائداتش را از دست بدهد؟ نخستین اسناد اوقاف صفویان توسط  عبدالحسین سپنتا در ساال ۱۹۶۷ منتشر شد اما هیچ اشاره ای در کتاب متی به این اثر دیده نمی شود. قرقلو این مساله را به اشکالی عمده در پژوهش متی تعمیم می دهد و عدم آگاهی نویسنده به خیل گسترده ای از منابع آرشیوی و سندی را مشکلی بنیادین در پژوهش وی می داند. قرقلو نیز همچون مارتین دیکسون در نقد «سقوط صفویان» لارنس لاکهارت معتقدست که «تحلیل های تقلیل گرایانه و محدود نویسنده صرفا بر مبنای منابع محدود خارجی و مشاهدات آنان گردآوری تنظیم و تبیین شده است.»[۴]

نگارنده نقد در بخش آخر نوشتار خود پیرامون فصل هفتم کتاب که بر رویش قدرت مذهبی و تعصبات دینی در عصر سلاطین پایانی عمر دولت صفوی بنا شده و تاکید ویژه ای بر تاثیر این روند فزاینده بر تحریک و تشدید مشکلات حیات اقلیت های مذهبی در دولت صفوی داشته، معتقدست شناخت متی از مناسبات سیاسی-مذهبی دولت صفوی بسیار سطحی ست و عملا او هیچ یافته ای را به دانش گذشتگان نیفزوده است. در حالی که او می توانست به افزایش بی سابقه اشرافیت مذهبی و نزاع آنها با شاه سلیمان و سلطان حسین اشاره کند. بخش آخر کتاب که به دوره سلطان حسین اختصاص یافته نیز عموماً بر پایه شواهد مضبوط در اسناد دربار وی همزمان با وزارت فتحعلی خان داغستانی و شورش افغان به اصفهان شکل گرفته که یافته جدیدی را در پی نداشته است.

در پایان قرقلو معتقدست که فارغ از موارد فوق، کتاب متی را می توان پژوهشی گسترده بر پایه منابع تحقیقاتی و دست دوم دانست که می تواند دریچه ای گسترده ای به شرایط تاریخی، اقتصادی تاریخ ایران پیشا مدرن، به ویژه تاثیرات بحران اقتصادی بر تاریخ قرون ۱۷ و ۱۸ ایران بگشاید.

۲-۲- پاسخ رودی متی به نقدهای قرقلو

A COMMENT ON KIOUMARS GHEREGHLOU’S REVIEW OF RUDI MATTHEE/ Rudi Matthee/ International Journal of Middle East Studies /  Volume 48 / Issue 02 / May 2016/ pp 425-427/ DOI: ۱۰.۱۰۱۷/S0020743816000349

پاسخ رودی متی به نقدهای قرقلو، مجله بین المللی مطالعات خاورمیانه، جلد ۴۸، شماره دوم، می ۲۰۱۶، صفحات ۴۲۵ تا ۴۲۷

رودی متی[۵] در شماره بعدی همان مجله پاسخی به انتقادات قرقلو نوشت و در ابتدا از زبان تند و گزنده قرقلو گلایه کرده و نقد او را عاری از صداقت و انصاف دانست. نقدهای قرقلو از نگاه متی، بیش از آنکه بحث علمی و عمیقی را بگشاید سلسله ای اظهار فضل های متعدد  و جملات پرطمطراقی ست که به خوبی نمایانگر هویت سیاسی مدرن است. سپس متی به پاسخ جزئی انتقادات قرقلو می پردازد. او دریافت قرقلو از مقدمه کتابش را که ایرانیان را مردمانی خودشیفته خوانده، غلط و مضحک دانسته است: «[دریافت قرقلو] بسیار پوچ است، او با وصله زدن نقل قول هایی از کتاب من تلاش کرده کل پس زمینه مطالب مطرح شده در آن را تغییر دهد. برای آنکه با شفافیت سخن بگوییم: من معتقدم ایرانیان خود را وارثان مغرور یک تمدن بزرگ می دانند ولی به این معنا نیست که من آنها را خودشیفته و دارای «حافظه جمعی کوتاه مدت» بدانم و آن را به سقوط صفویان ارتباط دهم. البته می پذیرم که من باید در مقدمه کتابم از «ایرانیان معاصر» در تمایز با «ایرانیان[قدیم]» سخن می گفتم و نیز باید با دقت بیشتری بین جامعه علمی، اندیشمندان و مردم عادی و توده تمایز قائل می شدم. اما هنوز هم معتقدم که اکثر ایرانیان(معاصر) علت تمام نافرجامی ها و بداقبالی های تاریخی خود را به گردن خارجی ها می اندازند و از این منظر تاریخ و هویت خود را می خوانند. اساساً مورخان نیز تاریخ ایران را روندی از جدال یا شکست و پیروزی در مقابل این قدرت های خارجی که دائماً در حال دست اندازی به هویت، داشته ها و تاریخ مردم ایران بوده اند، روایت کرده اند. بر مبنای این قرائت همیشه گروهی نخبه و فرهیخته ایرانی وجود داشته اند که توده عوام را از یوغ و چنگال این بیگانگان رهایی بخشند و به قهرمانان ملی تبدیل شوند- از اسکندر مقدونی گرفته تا اعراب و مغولان و افغانها تا روزگار حاضر که انگلستان  چنین نقشی ایفا کرده و می کند. همه تلاش من در این کتاب تحلیل این روایت بوده است. همچنین به همین دلیل بوده است که من به نوعی از شوق و شعف نسبت به خود، تفاوت های منطقه ای و معارضات داخلی سخن گفته ام. وگرنه هیچ قصدی نسبت به اهانت به ایرانیان نداشته و ندارم، بلکه تلاش کرده ام تحلیلی جدید از نقش قدرت هایی ارائه کنم که توانستند امپراطوری عظیم و شکوهمند صفوی را به زیر بکشند.»

متی در پاسخ به بخش نخست نقد قرقلو که وی را متهم به بی توجهی به دستاوردهای پژوهشی و آسیب شناسی های پیشینیانی همچون اعتمادالسلطنه از سقوط صفویه کرده بود آورده است: «قرقلو من را نخستین مدعی ارائه توضیحی چندوجهی از سقوط صفویه جلوه داده است. من چنین ادعایی ندارم. بسیاری از پژوهشگران پیش از من چنین راهی را پیموده اند که بسیاری از آنها ایرانی بوده اند اما چنانکه من اشاره کرده ام، مهم ترین دلایل سقوط صفویه از سوی ایشان در ابعاد اخلاقی و ماورائی خلاصه شده است. اگر سخن قرقلو را تایید کنیم که پژوهشگران و مورخان ایرانی پیش از قرن نوزدهم، علل داخلی را تاثیرگذار در سقوط صفویه دانسته اند، قطعا مورخان پس از آن تا دوره معاصر علل خارجی را بسیار پررنگ تر نشان داده اند. اما درباب اعتمادالسلطنه، درست است که او مجموعه پیچیده ای از دلایل و علل را در سقوط صفویه موثر دانسته است، اما جالب اینجاست که منبع اصلی او به تایید و اقرار خودش، کشیش لهستانی کروسینسکی بوده است که به چشم خود حصر و سقوط اصفهان را دیده است. مشاهدات کروسینسکی در آن زمان به فارسی ترجمه شده و در اختیار اعتمادالسلطنه قرار داشته است.»

متی درباب نقد قرقلو به کاربست «نظریه انحطاط»(Decline) درباب دوره صفوی، اولا به تمایز میان دو نظریه «ظهور و سقوط»(Rise and Fall) و نظریه انحطاط پرداخته و پس از آن تذکر داده است چرا نظریه انحطاط درباب دولت عثمانی کارساز نیست اما عکس این شرایط را می توان درباب دولت صفوی جاری دانست. او می گوید: « من انحطاط صفویان را به عنوان مسأله اصلی بررسی کردم، اختلافات جزئی را در نظر آوردم و معنایی جدید و بومی شده از آنرا به کار گرفته ام. من با بررسی تمام قلمرو صفوی-نه فقط از مکران تا قندهار-، شرایط را بسیار درهم ریخته، متلاطم و مملو از فساد و اختلاس دیده ام. در عین حال بر زمانه و ضعف اقتصادی و نظامی صفویان تاکید کرده ام که البته می توانست با شکوفایی فرهنگی و یا حتی پیشرفت سیاسی همراه و همزمان باشد. من بازهم تاکید می کنم که قدرتهایی که صفویان را ساقط کردند، ترکیبی از ضعف ساختاری و عوامل تصادفی بوده است. قرقلو اگر همه توجه و تلاشش را برای استعمارگر(نواستعمارگر؟) خواندن من به کار نمی گرفت، متوجه می شد که من چگونه مدعایم را بنا کرده ام، چگونه سیاست های مالی صفویان و موانع فرارویش را تشریح کرده ام و از بحث اموال ارضی به سراغ تحرکات و کشاکش ها میان مرکز و حاشیه رفته ام تا دریابم که چگونه تصمیم به صلح با عثمانی در سال ۱۶۳۹ آمادگی نظامی و امنیتی صفویان را به شدت تحت الشعاع قرار داد و نابود کرد.»

درباب مساله گرمسیرات و اختلاف فهم من با قرقلو بر سر معنای کاربردی آن در عصر صفوی، باید به صراحت تاکید کنم که منظورم از گرمسیرات کرانه های خلیج فارس بوده و تاکید می کنم که از نظر من این مناطق هیچگاه به واقع با سرزمین های فلات مرکزی ایران یکپارچه و متحد و هم هویت نبوده است.(از زمان ساسانیان تا قرن بیستم) از سوی دیگر هیچ تلاشی برای تعمیم شرایط به کل جنوب و شرق کشور نکرده ام تا قرقلو دریافت من را از تشکیلات اداری صفوی، «شمال محور» بینگارد. من صرفا بدان دلیل به کرمان و بندرعباس بیشتر توجه کرده ام که مدارک و اسناد بیشتری از این دو منطقه در اختیار داشته ام. هسته اصلی تحلیل و مدعای پژوهش من این بوده است که ساختار و چارچوبه های قدرت صفوی بسیار ضعیف بود و به همین دلیل هیچ توانی برای مدیریت قدرت در مناطق همجوارش نداشته است.

قرقلو در پایان نقد خویش نیز کتاب من را «پژوهشی مناسب بر مبنای منابع دست دوم پیرامون شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تاریخ ایران» دانسته است. این سخن بسیار نادقیق و غلط به نظر می رسد. هیچ نکته ای در نقد قرقلو مبنی بر ایجاد تمایز و برجسته سازی این اثر به عنوان «تحقیقی برجسته و مهم» دیده نمی شود. توصیف پایانی قرقلو چنین انتظاری را نسبت به این اثر که جوایز متعددی را به خود اختصاص داده، ایجاد می کند اما در واقع چنین نیست.

۳-۳- جوابیه قرقلو به پاسخ های رودی متی

A REPLY TO RUDI MATTHEE/ Kioumars Ghereghlou/International Journal of Middle East Studies /  Volume 48 / Issue 02 / May 2016/ pp 427-429/ DOI: 10.1017/S0020743816000350

جوابیه قرقلو به پاسخ های رودی متی ، مجله بین المللی مطالعات خاورمیانه، جلد ۴۸، شماره دوم، می ۲۰۱۶، صفحات ۴۲۷ تا ۴۲۹

اما بخش پایانی این گزارش به پاسخ قرقلو اختصاص دارد که از انتقادات نخستینش نسبت به اثر متی دفاع کرده است. او در ابتدای نوشتارش برای خروج از ادامه مجادلات توضیحاتش را درباب دو مساله مهم منحصر کرده است: محدودیت و ضعف استفاده از منابع دست اول و اصیل فارسی و تمایل به ارائه مدعیات بسیار بزرگ بر مبنای شواهد بسیار اندک!

قرقلو در توضیح اشکال نخست معتقدست: « رودی متی تمام تلاش خود برای سطحی سازی بسیاری از مغامض و پیچیدگی های تاریخ و فرهنگ ایران در عصر صفوی به کار گرفته و تلاش کرده تمام مطالب را بسیار ساده مطرح کند. دو مثال روشن برای ادعا وجود دارد. او ایران مدرن در عصر متقدم(عصر صفوی) را «سرزمینی تاریک و خطرناک» توصیف می کند و ایرانیان را «مردمانی نادان و بی خبر که شدیدا محتاج حضور غربیان هستند» می شناساند. اما وقتی مورد نقد قرار می گیرد مدعی می شود که تنها ناقل و مبیّن نظرات منابع غربی ست، در حالی که هیچ ارجاعی به منابع غربی ادعایی نویسنده همراه این اظهارنظرها نشده است. او هیچ نشانه ای از اینکه درحال نقل قول از دیگران است و احتمالا نظر خودش با این اقوال متفاوت است، نشان نداده است. حتی در جایی که می توانست برخی از این اظهارنظرها را اصلاح کند از این کار اجتناب کرده است. او در جای دیگری از «حافظه گزینشی و کوتاه مدت» ایرانیان سخن گفته و وقتی مورد انتقاد قرار می گیرد، مدعی می شود که منظورش ایرانیان معاصر بوده چرا که گرفتار خوانشی ملی گرایانه و جهت دار از تاریخشان هستند. آنچه در سطور فوق مورد اشاره قرار گرفت مثالی روشن و آشکار برای مدعایی محسوب می شود که در سطور ابتدایی این جوابیه مطرح کردم: «تلاش متی برای ساده سازی پیچیدگی های تاریخی و فرهنگی ایران و ارائه یک پاسخ قطعی برای مشکلاتی که بسیار سطحی مطرح شده اند. او میلیون ها ایرانی معاصر را دچار حافظه کوتاه مدت و گزینشی می خواند درحالی که هیچ اشاره و ارجاعی برای سخنش مطرح نمی کند. وقتی این نوع نگاهش را مورد نقد قرار می دهیم مشخص می شود که مبنای ادعای گسترده و بزرگی که ایرانیان از زمان صفویان به بعد تمام بداقبالی های خود را به گردن غربیان می اندازند، یک کتاب غیرآکادمیک و چاپ شده در ایران است. من این تجاهل متی نسبت به تلاش های پژوهشی نسل های متعدد محققان ایرانی را در خوش بینانه ترین حالت دانش و آگاهی ناکارآمد خطاب می کنم.»

اما مساله دوم  ضعف منابع دست اول و بدون واسطه فارسی ست که می توان به خیل گسترده ای از نسخ خطی، اسناد آرشیوی و… که اخیراً از طریق اینترنت و به صورت رایگان دستیاب همگان شده و بسیاری از آنان به تازگی فهرست شده اند اشاره کرد. من به ۳ مورد از این آثار که به طور کامل از دید متی دور مانده اشاره می کنم: نخست جُنگی ست که توسط خواجه حرمسرای صفویان نوشته شده که در کتابخانه کاخ چهل ستون اصفهان در زمان حمله افغان ها کار می کرد. این اثر ارزشمند و اصیل حاوی اسناد و شواهد متعددی از بودجه دربار است و فهرستی از پرداختی های سالانه کارمندان دربار را از مالیات اراضی گرفته تا مخارج در اصفهان، فارس، خوزستان و کرانه های خلیج فارس در بازه زمانی ۱۶۷۰ تا ۱۷۱۰ ارائه کرده است. منبع دوم مجلدی از مکاتبات رسمی و اداری ست که نامه های متعددی توسط اشرف افغان-حکمران افغانی اصفهان- به اشراف و زمین داران ساکن در کرانه های خلیج فارس، فارس، خوزستان، عراق عجم و کرمان ارسال شده و از آنها خواسته شده تا دست از حمایت صفویان ساقط شده بردارند. در یکی از ارزشمندترین این نامه ها، اشرف افغان خود شرحی از وقایع منجر به سقوط اصفهان را بیان می کند که حاوی رویکرد، نظر و اندیشه شورشیان افغان در سقوط اصفهان است. این نامه در سال ۱۷۲۵ نوشته شده و به والی اشراف در قندهار ارسال شده تا وی را از تحولات و وقایع ایران باخبر سازد. اثر دیگری که هم اکنون از طریق اینترنت قابل دستیابی ست و حاوی ده ها نامه دیپلماتیک و اسرار نظامی درباب وضعیت استرآباد، خراسان و خانات خوارزم بین سالهای ۱۶۷۰-۱۷۱۰ است نیز می توانست بسیار مورد استفاده متی قرار گیرد. بدون شک هیچ مطالعه ای درباب انحطاط صفویان بدون بذل توجه دقیق به این منابع نمی تواند مدعیات قابل توجهی را مطرح کند.

قرقلو در پایان پاسخش، جملات پایانی نقد اولیه اش را که به شدت مورد انتقاد متی قرار گرفته بود توضیح داده است. او می گوید: «من در نقد نخست درباب کتاب متی عنوان کردم که اثر او درباب روابط اقتصاد خارجی ایران و نظام مالی کشور در قرون ۱۷ و ۱۸ میلادی ارزشمند است و زمینه مطالعات و احتیاج به تحقیقات بیشتر را نشان می دهد. او معتقد است که هر خواننده متخصص این کتاب، حجم قابل توجهی از مباحثات و نتیجه گیری ها را شاهد خواهد بود که البته اتکای حداقلی به منابع اولیه و فارسی داشته است.

______________________________________________________

[۱]  IJMES, V.47(2015), pp.815-818
[۲] اعتماد السلطنه، تاریخ منتظم ناصری، تهران:۱۸۸۱؛ ج۲، ص ۲۱۴
[۳]  Cemal Kafadar; The Question of Ottoman Decline; Harvard Middle East and Islamic Review 4 [1997–۹۸]: ۳۰–۷۵, at 34
[۴]  Dickson, Martin B., “The Fall of the Safavi Dynasty,” Journal of the American Oriental Society 82 [1962]: 503–۱۷; at 510; Lockhart, Laurence, The Fall of the Safavi Dynasty and the Afghan Occupation of Persia. [Cambridge: Cambridge University Press, 1958
[۵]  IJMES, V.48(2016); 425-428

نویسنده: محمد حسین رفیعی
منبع: آینه پژوهش شماره ۱۵۸

comments

لطفا نظر خود را در مورد این مطلب بنویسید

message
message
message

نظرات شما

نظری برای این مطلب ثبت نشده است